کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

 

#جنبش_تلگرامی_حزب الله

برسد به دست مولفانِ کانال‌دار!

 

 

 

  

هر دم از این باغ بری می‌رسد

تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد

 

این روزها و از چند ماه پیش، پی‌درپی شاهد تاسیس کانال‌های تلگرامی جوانان حزب اللهی هستیم. این کانال‌ها ویژگی‌های نوعا مشترکی دارند:

1.       به صورت فردی اداره می‌شوند و بازتاب‌دهنده‌ی نظرات "یک نفر" هستند.

2.       از سر دغدغه تاسیس شده‌اند و به مباحث روز سیاسی-اجتماعی می‌پردازند و در آن‌ها کمتر رنگِ زندگی شخصی دیده می‌شود.

3.       اغلب در حدود چند هزار نفر(k2 تا k5) عضو دارند و البته معدود کانال‌هایی هستند که تا حدود 20 هزار نفر پیش رفته‌اند.[1]

این پدیده‌ی نوظهور از جهت اینکه بخش بزرگی از جوانانِ عمدتا تحصیل‌کرده‌ی حزب اللهی را در برمی‌گیرد (برآورد من حدود 200 مولف و 30 هزار نفر مخاطب است) و هنوز هم در حال گسترش است، ارزش تحلیل کردن دارد. این پدیده مولود چه تحولاتی است و چه آینده‌ای را رغم خواهد زد؟ نقاط ضعف و قوت آن کدام است؟ چقدر امکان اثرگذاری دارد؟ چه بخشی از جامعه‌ی ما را مخاطب خود قرار می‌دهد؟ اگر مجموعا این پدیده را در جهت ترویج گفتمان حزب الله در جامعه بدانیم، چه الزاماتی در پیش و پس آن وجود دارد و وضعیت در این حوزه‌ها چگونه است؟ سعی میکنم در ادامه به این سوال‌ها به اختصار بپردازم و خوشحال می‌شوم اگر تحلیل متفاوت شما را هم بشنوم.

 

 

 

1)      ریشه‌یابی یا "چرا کانال‌ها تاسیس می‌شوند؟"

1.1.  ناامیدی جوانان حزب اللهی از کانال‌های رسمی:: جوانان حزب اللهی از اینکه کانال‌های رسمی و چهره‌های شاخص و تریبون‌دار حرف‌های آن‌ها را بزنند و با صراحت هم بزنند، ناامید شده‌اند. وقتی امیدی به تریبون‌های نمازجمعه، صدا و سیما، روزنامه‌ها، نمایندگان مجلس و ... نیست، و بدتر از آن وقتی از تشکل‌های دانشجویی هم صدای رسایی بلند نمی‌شود، گروهی ترجیح می‌دهند بدون هزینه‌ کانالی بسازند و حرف‌هایشان را داخل آن بریزند، به امید این‌که حرف‌هایشان را عده‌ای ولو محدود بشنوند و یا لااقل سینه‌ی سنگین‌شان را خالی کنند.

1.2.  ترغیب رهبر انقلاب به حرکت خودجوش جوانان در عرصه فرهنگی و تاکید مکرر ایشان بر ضرورت تبیین آرمان‌ها:: در دو-سه سال گذشته رهبر انقلاب مکررا بر ضرورت ورود خودجوش جوانان به حوزه‌ی فرهنگ تاکید کرده‌اند و در مورد نوع کار هم در دفعات متعدد خواسته‌اند که مبانی "تبیین" شود. این‌که مسئولان (به عنوان مخاطبین اصلی فرمایش رهبری) در حمایت از حرکت‌های خودجوش فرهنگی چه کرده‌اند بماند، ولی لااقل جوانان چنین میدانی را برای خود باز دیده‌اند و تلاش کرده‌اند تا در مدار قرار بگیرند و هر چقدر دست و ذهن‌شان توان دارد تبیین کنند.

1.3.  رکود سایر فعالیت‌های امت حزب الله (متاثر از وضعیت کلی کشور و نیز انزوا در دولت جدید) و در نتیجه سرخوردگی و روی آوردن به حوزه‌های فردی و نظری:: عامل موثر دیگر در ظهور پدیده‌ی #جنبش_تلگرامی_حزب الله آن است که به صورت ناخواسته (و در واقع با قاعده‌ی توفیق اجباری) این جماعت از حوزه‌های اجرایی کنار گذاشته شده است. این افول که با ظهور دولت آقای روحانی شروع شده و هنوز هم در حال اوج‌گیری است، هم به رویکردهای دولت جدید در انزوای حزب اللهی‌های افراطی(!) برمی‌گردد و هم متاثر از فضای رکود حاکم بر کشور است که فعالیت‌های فرهنگی را هم به تعطیلی یا بی‌رونقی کشانده است.

1.4.  عبرت نسل جوان حزب اللهی از تحولات حوزه‌ی مطبوعات در دوران اصلاحات و نیز اهمیت و اثرگذاری رسانه در جریان فتنه‌ی سال 88:: یکی از ارزش‌مندترین عبرت‌ها و تجربیاتی که طی دو دهه‌ی اخیر در متن جامعه‌ی ما و به خصوص بدنه‌ی حزب الله جاافتاده است، اهمیت و اثرگذاری رسانه‌ها و لزوم توجه ویژه به این حوزه است. جوانان حزب اللهی پیرو تحولات عجیب و غریب مطبوعاتی دهه‌ی هفتاد و ماجراهای شگفت فتنه‌ی 88 (که اساسا به دلیل نقش‌آفرینی رسانه‌ها "فتنه" شد) عمیقا دریافته‌اند که اولا رسانه‌ها در تحولات اجتماعی نقشی بسیار کلیدی دارند و ثانیا رسانه‌های اثرگذار فعلی عمدتا در اختیار یا در پازل دشمن است. شکل‌گیری پدیده‌های مبارکی چون شبکه افق، جشنواره عمار، ده‌ها سایت خبری و تحلیلی و گروه‌های کوچک و بزرگی که به صورت خودجوش در عرصه‌ی فرهنگ و رسانه فعال شده‌اند و نیز حضور پررنگ جوانان حزب اللهی در شبکه‌های اجتماعی نوظهور از قبیل اینستاگرام، گوگل پلاس و تلگرام (با توجه به جا ماندن از فیس بوک و تویتر) از همین منظر قابل تحلیل است. #جنبش_تلگرامی_حزب الله و تاسیس کانال‌های مورد بحث هم در ادامه‌ی همین مسیر و علی الحساب نقطه‌ی اوج آن است.

 

 

2)      آسیب‌شناسی یا "برای جور شدن جنس چه کم داریم؟"

در مبارک بودن این پدیده‌ی نوظهور تردیدی نیست؛ در شرایط یخ ِکنونی که تقریبا همه‌ی محتوای فضای مجازی یا به جک و سرگرمی اختصاص دارد یا تخریب جمهوری اسلامی و ارزش‌های متصل به آن، شنیده شدن صدای حزب الله ولو در جمعی محدود غنیمت است؛ حداقل می‌تواند نقش ورزش ِداخل زندان را ایفا کند! و البته من معتقدم هسته‌ی تلگرامی کنونی اثرات بسیار مثبتی در انسجام درونی حزب الله دارد و ان شاء الله به زودی پررنگ‌تر و موثرتر در نقش جریان‌سازی بیرونی ظاهر خواهد شد. با این وجود جنبش حاضر تا اینجای کار نواقصی دارد که رفع آن‌ها می‌تواند ضریب نفوذش را به چندین برابر افزایش دهد:

2.1.  تک کارشناس بودن:: اکثر کانال‌های ایجاد شده، به صورت فردی اداره می‌شوند و متکلم وحده هستند. تریبون فردی داشتن به خودی خود ایرادی ندارد و موثر هم هست، به خصوص برای چهره‌های شناخته شده‌ای که خودشان (فارغ از پیامی که دارند) به یک نماد و نماینده‌ی جریان فکری تبدیل شده‌اند.[2] حرف از نقص است، و اینکه چرا تحلیل‌های مشترک و مواضع جمعی بروز نمی‌کنند؟ چرا ما قادر/مایل نیستیم که پیرامون مسائل مختلف بحث کنیم و به اشتراک نظر برسیم، و سپس چون ید واحده‌ای اعلام موضع کنیم؟ تحلیل این چرایی بحث مفصلی دارد، ولی به هر حال در همین فضای ایجاد شده در جنبش تلگرامی، رسیدن به کانال‌هایی که منعکس کننده‌ی نظرات جمع باشند (منظور از جمع، جماعتی 30-40 نفره نیست، همان 3-4 نفر هم غنیمت است) هم به غنا و بلوغ حرف‌ها کمک می‌کند، و هم در انتشار و نفوذ آن‌ها به شدت موثر خواهد بود. نباید از اختلاف نظر و عدول کردن از نظرات شخصی ترسید، باید باور کنیم که: «یک دست صدا ندارد» و «تک‌ها در خطرند» و از آن طرف: «همه‌چیز را همگان دانند» و «یدالله مع الجماعة».

2.2.  کمبود تنوع و در نتیجه محدود بودن مخاطب:: رویش‌های فعلی عمدتا در حوزه‌ی تحلیلی و مبتنی بر متنِ مقاله‌گون هستند. علی‌رغم مهم بودن و مفید بودن این سبک، باید اذعان کرد که این شیوه «تنها یک از هزاران» است و ما به شدت نیاز داریم که همین محتواها را در قالب‌های مختلف، با ادبیات‌های متنوع و برای مخاطبان گوناگون منتشر کنیم. حرکت کردن به سمت طنز، دل‌نوشته، خاطرات، داستان کوتاه، و استفاده از ابزارهایی چون عکس، کاریکاتور، گیف، فیلم و انبوه امکاناتی که می‌تواند دستمایه‌ی خلاقیت مولف باشد و حتی استفاده‌ی بجا و هنرمندانه از تکه‌کلام‌ها و لحن‌های مناسب، همه و همه می‌تواند به این فضا تنوع بدهد و دایره‌ی مخاطبین را گسترده کند.[3] البته این همه با فرض طراحی برای دنیای تلگرام است، و اگر پا را از این نرم افزار و بعد از آن از دنیای مجازی بیرون بگذاریم، همین مطالب تلگرامی می‌توانند به هزاران هزار شکل بازتولید و منتشر شوند. شاید مولفین عزیز بگویند «من همین را بلدم» یا «این برای من راحت‌تر است»؛ با همه‌ی احترامی که برای این عزیزان قائلم، به نظرم این‌ها همه رفع‌تکلیف و در واقع «از سر باز کردن» است. اگر ما پیامی برای مخاطب داریم و به دنبال اثرگذاری پیام هستیم، بایستی علاوه بر «تولید» آن پیام، برای «فرآوری» و «انتقال موثر» هم زحمت بکشیم و وقت بگذاریم و بدانیم که سهم این بخش کمتر از بخش تولید نیست! لااقل خوب است آن عزیزانی که عن قریب می‌خواهند به این حوزه ورود کنند، ایجاد ارزش افزوده برای محتوای موجود را هم بخشی از کار بدانند و اگر مزیتی در این حوزه دارند به صحنه بیاورند. 

2.3.  لزوم تخصصی شدن و گسترش حیطه‌های بحث:: در ادامه‌ی بند قبلی و علاوه بر لزوم تنوع در قالب و شیوه‌ی بیان، محتوا و مسائل محوری کانال‌های نوظهور هم به شدت نیاز به تنوع دارند. از آن‌جایی کانال‌های موجود عمدتا فردی اداره می‌شوند(بند 2.1)، بازتاب‌دهنده‌ی دغدغه‌ها و نظرات مولف هستند و در واقع پراکندگی مطالب و تنوع موضوعات در آن‌ها زیاد است؛ در حالی که ما باید بتوانیم تنوع را به جای یک کانال، در ترکیب کانال‌ها تامین کنیم. البته در چند ماه اخیر معدودی کانال تخصصی هم راه‌اندازی شده‌اند[4]، لکن اولا به تعداد بیشتر، تنوع بیشتر و موضوعات تخصصی‌تر نیاز داریم، و ثانیا عمده‌ی کانال‌های تخصصی فعلی هم در حوزه‌ی سیاسی و با مخاطب حزب اللهی ارتباط می‌گیرند، که از این جهت هم نیاز به تنوع داریم. برای مثال در موضوعاتی از قبیل "نظام آموزشی"، "آسیب‌های اجتماعی"، "سبک زندگی"، "نوجوانان" و ... چند کانال تخصصی داریم؟ یا حتی مهمتر از این‌ها، ده‌ها موضوع جزئی‌تر وجود دارد که هر کدام حداقل چندده‌هزارنفر مخاطب مستقیم دارند و می‌توانند جریان‌ساز شوند از قبیل پرداخت به وضعیت صنایع مختلف (نفت، نساجی، کشاورزی، ...)، بازی‌های رایانه‌ای، محصولات فرهنگی، مشکلات منطقه‌ای و محلی، مشاوره‌های تربیتی و خانوادگی، اقتصاد خانواده، تولید ملی، کنکور، انواع کمپین‌ها و ... . متاسفانه جنبش تلگرامی حزب الله هنوز به این موضوعات جزئی و عینی ورود نکرده است؛ و این به معنی این نیست که در فضای مجازی به این موضوعات پرداخته نمی‌شود. اتفاقا در بسیاری از موارد این موضوعات جولانگاه کسانی شده است که اگر از فعالیت در این حوزه‌ها نیت تبلیغاتی و بازاریابی نداشته باشند، با نگاه انقلاب هم نسبتی ندارند.     

2.4.  لزوم اتصال به مبانی و کشاندن متولیان امر به صحنه:: جریان فعلی از بعد دیگری هم ناقص است. شاید بتوان گفت عمده‌ی فعالین جریان حاضر نقش اصلی خود را در جبهه‌ی حزب الله، مولف (به معنای عام آن) یافته‌اند. آن‌چه از صحنه‌ی فعلی به نظر می‌رسد، این است که اصحاب کانال عمدتا «مولف درجه‌ی دو» هستند، به این معنی که تولیدات‌شان عموما بازتابی از شنیده‌ها و خوانده‌هاست، که البته به صورت طبیعی فکر و نظر بازتابنده در پیامی که انتقال می‌دهد موثر است. به عبارت دیگر ارزش افزوده‌ی مولفان درجه‌ی دو نه در کشف و استحصال پیام‌ها، که در بازنمایی، گزینش و ترجمه‌ی مناسب آن‌هاست. این نقش علی‌رغم مفید بودن و ضروری بودن، به نقش مکمل پیشینی هم نیاز دارد؛ نقش «مولف درجه‌ی یک» که حرف‌های نو، متصل به مبانی، عینی و برخاسته از تجربه‌ی مستقیم را به صحنه بیاورد و در واقع برای مولفان درجه دو خوراک تهیه کند، نقشی که متاسفانه خلا آن در جریان حاضر محسوس است. البته واضح است که این خلا ریشه در کمبود «تولید حرف نو» در کلان جمهوری اسلامی دارد، لکن به نظر می‌رسد اندک بضاعت موجود هم به دلایل فنی از جمله مانوس نبودن با فضای مجازی یا نداشتن فرصت، از این صحنه حذف شده‌اند. در این شرایط وظیفه‌ی مولفان درجه‌ی دو آن است که توان فنی‌شان را در اختیار مولفان درجه‌ی یک قرار بدهند و در واقع آن‌ها را به صحنه بکشانند.

2.5.  پرهیز از عافیت‌طلبی:: جذابیت‌های کاربری، محفوظ بودن، مستور بودن، متکلم وحده بودن، و سهولت فعالیت در فضای مجازی و تلگرامی به سرعت می‌تواند این جنبش را دچار آفت عافیت‌طلبی کند؛ و بعید نیست که ترکیب متناقض‌نمای "جنبش" و "عافیت" با افسون‌گری، به جهل مرکبی بینجامد که خروج از آن به این سادگی‌ها میسر نخواهد بود. در این حالت ما به خیال خودمان در حال فعالیت و مطلب نوشتن و کلیک کردن و افزایش مخاطبیم، در حالی که در واقعیت از سر عافیت‌طلبی پشت لب‌تاپ نشسته‌ایم و حاضر نیستیم ولو با جمعی محدود ارتباط رو در رو برقرار کنیم و بگوییم و غُر بشنویم و کمک کنیم و تن‌مان را خسته کنیم. عرض من ناظر به شرایط فعلی نیست، که خوشبختانه تا حد خوبی و تا آن‌جا که من می‌شناسم از این آفت مبراست، لکن فعالیت در فضای مجازی ذاتا با این آسیب عجین است و اگر می‌خواهیم مبتلا نشویم حتما باید پیشگیری کنیم. شاید راه حل بند بعدی به پیشگیری کمک کند. 

2.6.  لزوم ایجاد شبکه‌ی متناظر در فضای حقیقی:: دنیای تلگرام لزوما باید با فضای حقیقی گره بخورد. برای جنبش فعلی قطعا لازم است که چهره‌های خود را به صورت حقیقی و رو در رو بشناسد، و از همین رو قطعا شکل‌دهی گروه‌های تلگرامی که آن‌ها هم خصلت مجازی دارند برای این منظور کافی نیست. نیازی به جمع بزرگ چندده‌نفره نیست؛ این شبکه که ارتباط‌های مجازی خوبی با هم دارند، باید به نحوی در فضای حقیقی هم شبکه باشند. هر مولف باید با یک، دو و هر چند نفری که می‌تواند مرتبط شود. این ارتباطات اگر خوب شکل بگیرد، می‌تواند نقیصه‌ی تک کارشناسه بودن را تا حدودی مرتفع کند(بند 2.1). علاوه بر این، شبکه‌ی حقیقی باید با دیگرانی که نقش حلقات قبلی و بعدی جنبش تلگرامی را ایفا می‌کنند هم مرتبط شود؛ با اساتید دانشگاه، روحانیون، جنبش‌های دانشجویی، فعالین اقتصادی، مردم عادی، روزنامه‌نگاران، ... . این ارتباط‌ها برای مصونیت از آفت عافیت‌طلبی لازم است(بند 2.4)، و علاوه بر تامین محتوای اصیل و دست اول (بند 2.3) به تنوع خروجی‌ها کمک کند(بند 2.4).

 

3)      دورنما یا "آینده‌ی این جنبش به کجا خواهد رسید؟"

3.1.  همچون هر پدیده‌ی مبارک دیگری، #جنبش_تلگرامی_حزب الله، بیش و پیش از آن‌که برای جامعه‌ی مخاطبش سودمند باشد، برای دست اندرکاران و بازیگران اصلی -در اینجا "مولفان کانال‌دار"- سودمند است. "نوشتن" سطحی از تبیین است که لاجرم نمی‌تواند بدون تامل و مداقه باشد. ورود جدی به این عرصه قوت تحلیل و منطق را در مولف بالا می‌برد و می‌توان امیدوار بود که این قوه خارج از فضای تلگرامی هم به کار بیاید و به تدریج معضل ضعف تحلیل و کمبود حرف متین و قابل اتکا را در امت حزب الله تا حدودی مرتفع سازد. اگر باور کنیم که فضای مجازی برای ما فرصت است، می‌توانیم از پوست فعالیت‌های باری به هر جهت یا واکنشیِ صرف خارج شده، و فعالانه برای این فضا طراحی و از ظرفیت‌های آن استفاده کنیم. جنبش تلگرامی مورد بحث و چند مولود مبارک دیگر در فضای رسانه‌ای حزب الله، نوید فعالیت‌های هدفمند و مبتنی بر نقشه‌ای را می‌دهند که ان شاء الله با تربیت افسران کارآزموده، شناسایی مناسب و جایابی دقیق افسران در نقاط حساس، تسلط رسانه‌ای دشمن بر فضای عمومی جامعه را از میان برمی‌دارد.

3.2.  به گمان من این جنبش تلگرامی و در اصل بازیگران اصلی آن، این قوت را دارند که به قوی‌ترین یا یکی از قوی‌ترین چشمه‌های رسانه‌ای حزب الله تبدیل شوند. چشمه‌ی رسانه‌ای هویتی است که جوشش دارد (محتوا تولید می‌کند) و به صورت هوشمند و از طریق نهرهای متصل (اتصال‌های مجازی و حقیقی)، اقصی نقاط جامعه را سیراب می‌کند. ممکن است شکل‌گیری و حتی رشد این چشمه در فضای مجازی باشد، ولی قطعا آبی که می‌جوشد و منتشر می‌شود در فضای محدود تلگرام و حتی فضای مجازی نخواهد ماند و می‌تواند همه‌ی هویت‌هایی که به نوعی متقاضی محتوا هستند یا خود رسانه‌های کوچک‌تری در اختیار دارند را، اعم از مبلغین، دانشگاه‌ها و تشکل‌ها، معلمان، خانواده‌ها و ... سیراب نماید.

3.3.  در حال حاضر بین جوانان حزب اللهی انتقاد از بزرگترهای این جبهه به خاطر عملکردهای ناصواب به وفور یافت می‌شود و حالت تبعیت و الگو گرفتن، جای خود را به تاسف خوردن و ایراد گرفتن داده است. گله و شکایت از آنانی که خود در سنین جوانی و حتی نوجوانی انقلاب کردند و به سرعت مدیریت کشور را در دست گرفتند و با آزمون و خطا در نقاط بسیار حساس مملکت رشد کردند، و حالا جوانان نسل سوم و چهارم را به بهانه‌ی بی‌تجربگی نمی‌پذیرند و عرصه را برای حضور آنان خالی نمی‌کنند، زبان حال بسیاری از جوانان حزب اللهی است. به نظر من تکرار این انتقادات و اصرار بر جوان‌گرایی آن هم از سوی جوانان، تا زمانی که در مقام حرف بماند اثر خاصی نخواهد داشت. دوستان من! فضای مجازی به واسطه‌ی نو بودن و نیز ویژگی‌های ذاتی خود، خارج از سیطره‌ی لَخت مدیران فرسوده‌ی نسل اول و دوم است و می‌تواند به فضایی مناسب برای شناسایی، تربیت و عرض اندام مدیران و کارشناسان آینده تبدیل شود و فرصتی است برای در انداختن طرحی نو برای اداره‌ی کشور. این ظرفیت انسانی فعال در فضای مجازی که روز به روز رشد می‌کند، به مرور می‌تواند به ساماندهی "اتاق‌های فکر" و مجامع تخصصی بپردازد و در 5 تا 10 سال آینده نسل نوین مدیران کشور را به جامعه معرفی کند.

 

یک سوال باقی می‌ماند؛ آیا تحولات نرم‌افزاری بر این جنبش اثرگذار است؟ پاسخ من این است: نه زیاد. ظرفیت فعلی به بهانه‌ی نرم افزاری به اسم تلگرام بروز کرده و قابل ردیابی و برنامه‌ریزی شده است. آن‌چه بروز کرده، دیگر ناپدید نخواهد شد، و قطعا قابلیت آن را دارد که از هر ظرف و قالب جدیدی به نفع اهداف خود استفاده کند و ان شاء الله روز به روز تقویت خواهد شد؛ به شرط "ادامه دادن" و رفع نواقص و آفت‌های پیش‌گفته!

 




[1] از جمله @mahdi_mohammadi61 (به قلم مهدی محمدی) که تا تاریخ 29 تیر 1395 نزدیک به 20 هزار عضو دارد.

 

[2] برای نمونه  @zarghami_ez(به قلم مهندس عزت الله ضرغامی) به عنوان کانال شخصی رییس اسبق صدا و سیما، کانال موفقی است.

[3] به عنوان مثال @onewordperday (هر روز یک واژه بیاموزیم) با ایده‌ای ساده و خلاقانه، بُرد اثرگذاری بالایی پیدا کرده و در حال حاضر نزدیک به 9 هزار نفر عضو دارد.

یا به عنوان مثالی دیگر @naghashefaghir (نقاش فقیر) سخن بزرگان را در قالب طرح‌های گرافیکی منتشر می‌کند و با وجود اینکه در 6 ماه اخیر تنها 6 مطلب داشته، بیش از 1000 عضو دارد.

 

[4] از جمله: @medialogy با موضوع رصد اخبار ایران در رسانه‌های خارجی،  eghtesadsiasi@ به قلم مجید شاکری و با موضوع اقتصاد سیاسی، و @majaal به قلم یاسر جلالی و با موضوع رصد و تحلیل برنامه‌های دشمن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۷:۴۷

یادم می‌آید که در یکی از اردوهای راهیان نور، فرماندهی از رزمندگان دوران جنگ آمده بود و برایمان از رفقای شهیدش می‌گفت و به پهنای صورت اشک می‌ریخت. نکته‌ی عجیبی داشت؛ می‌گفت «آن زمان هر کسی که واقعا دلش می‌خواست شهید شود، می‌شد» و یعنی اگر کسی شهید نشده واقعا دلش نمی‌خواسته.

حالا که دوباره در شهادت باز شده و هر روز در همین شهر و محله‌مان یکی از مدافعین حرم تشییع می‌شود، یاد آن گزاره‌ی کلیدی افتاده‌ام: هر کسی واقعا طالب شهادت باشد، در باز است...


مدافع حرم



به خودت مراجعه کن! ببین واقعا دوست داری شهید شوی؟ یا همه‌ی شعارهای ما "عاشق شهادتیم" و "آه ای شهادت العجل" کشک بوده است و باد هوا؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۴ ، ۰۶:۳۶

۹ ماه از فوت آقا رضا گذشت؛ مردی که به تعبیر پدرزنش «وجود» داشت!

 ----

 

فوت آقا رضا تا به حال دومین مرگ تکان‌دهنده‌ی زندگی من بوده است. دفعه‌ی اول، مرگِ سینا، رفیق دوران راهنمایی‌ام بود و این بار مرگ باجناق. باجناقی که دو سال و نیم بیشتر با او دم‌خور نبودم، ولی فوت او زندگی‌ام را تکان داد. چند روزی که در گیرودار تشییع و تدفین و مراسم ختم مرحوم بودیم، پرتکرارترین تعریفی که از او شنیده می‌شد این بود که «دست خیر» داشت و «بی‌چشم‌ داشت» خیر می‌رساند. به تعبیر پدرزن، پنجاه کیلو استخوان بیشتر نبود، ولی «وجود» داشت. با جثه‌ای کوچک، بضاعت مالی اندک، و محدودیت‌های خانوادگی بسیار، وجودش برای اطرافیان خیر بود و خیر و به تنهایی پایه‌ی بسیاری از امور خیری بود که در خانواده‌ی خود و همسرش جریان داشت. حتی از یک نفر ولو به کنایه طعنی در ذکر بدی یا دشمنی با این مرحوم نشنیدم. در سن ۵۰ سالگی درگذشت، و مرا به فکر فرو برد...

صبر بر مصیبت یا شکر نعمت؟

اولین سوالی که ذهن مرا درگیر کرد، این بود که آیا درگذشت آقا رضا مصیبتی است که باید بر آن صبر کرد؟ یا نعمتی است که باید شکرش را به جای آورد؟ شاید هر دو. وجه مصیبت بودن نیازمند توضیح نیست، اما چرا نعمت؟ اول. آقا رضا در اوج خداحافظی کرد. او در شرایطی از این دنیا رفت که –تا جایی که من خبر دارم- حسابش صاف بود و همه از او راضی بودند. نه تنها کَلّ و بار بر دیگران نبود که تکیه‌گاه چند خانواده بود. ذلت مریضی نکشید. ما نمی‌دانیم که تقدیر آدم‌ها چگونه رقم خورده، ولی این هم یک احتمال است دیگر: آقا رضا ظرفش را در این دنیا پر کرده بود و در اوج خداحافظی کرد. دوم. مصیبت مرگ عزیزان سخت است و در آن تردیدی نیست؛ ولی با خودم اندیشه می‌کردم که آیا این همه وابستگی خانواده (بلکه خانواده‌ها) به این مرحوم خود نوعی حجاب نیست؟ با موهبتِ مرگ توجهات به منشاء خیرات که خدای متعال است بیش از پیش جلب شده، و واقعا گاهی به حالت انقطاع الی الله خانواده‌ی مرحوم غبطه می‌خورم. این‌که آدمی خود را در موضعی ببیند که جز خدا پناه و تکیه‌گاهی نداشته باشد اگر چه ترحم دیگران را برمی‌انگیزد، ولی جای حسادت دارد! سوم. به وضوح و بدون تعارف، دست خیر مرحوم آقا رضا و پیش‌قدم بودنش دیگران را در خانواده‌ی ما به نوعی بی‌خیالی و در نتیجه بی‌توفیقی سوق داده بود. حالا به نظرم دیگران متنبه شده‌اند؛ از یک سو کارهای متنوعی را متوجه خود می‌بینند که پیش‌تر بر دوش آقا رضا بود، و از سوی دیگر خود را نسبت به خانواده‌ی او مدیون می‌دانند، و در هر دو حالت دیگران (و از جمله من) در معرض ابتلا قرار گرفته‌اند: آقا رضا نوبت خود را خوب بازی کرد، تا ما نوبت خود را چگونه به سر ببریم.

جایگزینش را دارم!

فقدان عزیزان زندگی انسان را با خلا مواجه می‌کند. هر چه گم شده عزیزتر، خلا بزرگ‌تر، و شاید بی‌راه نباشد که بگوییم غالبا غم اصلی از همین ناحیه است. برای من که محوریت و اهمیت وجود رضای عزیز را دیده بودم خیلی عبرت ‌آموز بود که می‌دیدم چقدر سریع جای خالی او پر می‌شود و زندگی به مسیر خود ادامه می‌دهد... از یک منظر می‌توان این پدیده‌ی طبیعی و پرتکرار را بر بی‌وفایی دنیا و اطرافیان حمل کرد، ولی از منظری دیگر این واقعیت به وجود لایزال خداوند اشاره دارد و این‌که دیگران با هر کیفیت و عظمتی تنها واسطه‌اند و فیاض خداست. و مگر نه اینکه امام رفت و انقلاب ادامه یافت؟ مگر نه این‌که ائمه‌ی اطهار و پیامبر خدا صلوات الله علیهم اجمعین کشته شدند و از این دنیا رفتند ولی همچنان دنیا بر مسیر مقدر خود پیش می‌رود؟ مرگ عزیزان می‌تواند ما را متوجه پشتوانه‌ی اصلی که خداست کند، ولی غم انگیز است که غالبا در صورت‌ "دیگران" جایگزین را می‌جوییم و به وسایل دل می‌بندیم. لطیف آن‌که خدا هم ول کن معامله نیست! چه بسیار از این وسایل و ظواهر زایل شدنی که از ما می‌گیرد و تبدیل‌شان می‌کند تا بالاخره متنبه شویم و او را ببینیم و به ذات لایزالش دل ببندیم.

 

دوره‌گرد کار خیر، خیر بدون مال

رضای عزیز برای کار خیر بال بال می‌زد و بدون معطلی و شاید با نوعی دستپاچگی، هر کاری که می‌توانست برای هر کسی که به طولش می‌خورد انجام می‌داد. واقعا دوره‌گرد کار خیر بود... در اولین روزهای فوت او که هنوز اعلامیه‌ی ترحیمش بر در و دیوار بود، بنده‌ خدایی از کوچه‌شان می‌گذشت و تا عکسش را دید گفت: این مرد چه آدم خوبی بود! چند وقت پیش من جلوی خانه‌مان مشغول تعمیر سیم‌های تلفن بودم. او که داشت از این‌جا رد می‌شد، بدون این‌که یکدیگر را بشناسیم به کمکم آمد و چند ساعت با من مشغول تعمیرات بود، و بعد رفت! آقا رضا مال و منال چندانی نداشت، حتی از جهات غیرمالی هم امکانات چندانی نداشت: نه قدرت بدنی زیاد، نه ارتباطات گسترده، نه دانش وسیع؛ ولی دستش به خیر بود و نشان داد که با یک موتور فکسنی و تنی رنجور و جثه‌ای کوچک هم می‌شود کار خیر کرد و برای روز قیامت توشه فرستاد. و حالا ما به جای به کار انداختن بضاعت‌مان مدام در پی افزایش دارایی‌ها و امکاناتیم و معلوم نیست که این همه را برای چه می‌خواهیم؟

 

 

دنیا گلی برای چیدن ندارد

مرگ عزیزان به سرعت نزدیکان را متوجه بی‌وفایی دنیا می‌کند و دلها –ولو برای مدتی محدود- از دنیا سیر می‌شود! مخصوصا اگر مرگ غیرمنتظره در رسد و پروژه‌ها و خیال‌های به هم بافته‌ی ما را در هم بریزد. به گاهِ مرگ عزیزان و با مشاهده‌ی آن‌چه بر میت می‌گذرد (و البته ما چه می‌دانیم که چه می‌گذرد) اهداف دنیایی به یک‌باره فرو می‌ریزند و انسان بی‌پرده با این سوال مواجه می‌شود: «برای چه زندگی می‌کنم؟». حراست از این سوال و زنده و نو نگه داشتنش بسیار ارزشمند است و این به گمانم همان خاصیتی است که در ذکر مرگ نهفته و از همین روست که این‌قدر مورد تاکید است. لطیفی می‌گفت: «دنیا گلی {برای چیدن} ندارد، و گرنه جوادالائمه در سن ۲۵ سالگی و فاطمه زهرا در سن ۱۸ سالگی از این دنیا نمی‌رفتند». این همه یعنی اصولا دنیا برای لذت بردن خلق نشده است، پس چرا ما در آن به دنبال انواع لذات دست و پا می‌زنیم و به واقع دنبال نخود سیاه می‌گردیم؟ چالش پیدا کردنِ هدف، چالشی است که در عین انرژی‌بر بودن و کشیدن ترمز آدمی، به شدت جلادهنده و مصفاست و لذتی زایدالوصف به دنبال دارد.

ای کاش و کاشکی‌های ما

مرگ ناگهانی آقا رضا همه را شوکه کرده بود. هر کسی از ظن خود سعی می‌کرد سناریوی بهتری برای این مرگ طراحی کند؛ بعضی زمان را پس و پیش می‌کردند: مثلا ای کاش می‌ماند و فلان حظ را هم از این دنیا می‌برد و بعد می‌رفت. بعضی سعی داشتند مدل مرگ را عوض کنند یا اصلا سوژه را تغییر دهند: مثلا کاشکی من به جای او می‌مردم، یا کاش موقع رسیدن مرگ این‌گونه و آن‌گونه می‌شد. هر کسی از جانبی تاسف می‌خورد و با «زود بود» و «حیف بود» و «ای کاش» سعی در ویرایش کار خدا دارد، و حال آن‌که مقدرات الهی بی‌کم و کاست و بی‌پسوپیش بهترین است و هیچ جای چانه زدن ندارد. و به راستی ما از سلسله‌ی اسباب و عللی که خداوند پشت هم تدبیر کرده است بی‌خبریم و جز اندکی نمی‌دانیم. ما نمی‌فهمیم که مرگ نفر کناری ما چه تاثیری بر صدها نفر آشنا و شاید هزاران ناآشنا دارد؟ نمی‌فهمیم که این واقعه که از منظر ما «مرگ آقا رضای عزیز» است، چه امتحان‌هایی برای دکتر معالج و پدر و مادر متوفی و همسایه و دوست و باجناق و مرد غسال و کارگر جدید مغازه و فاطمه‌بهار ما و دیگران بسیاری که در آینده وارد این زندگی می‌شوند به همراه دارد. بهتر است سکوت کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۲۰:۱۶

یک. دیشب دکتر روحانی از تلویزیون با مردم صحبت می‌کرد و توضیح می‌داد که چگونه در سال ۹۳ از رکود رد شده‌ایم و باز می‌خواهیم رد شویم و اصلا رکود فعلی برای این است که مردم و تولیدکنندگان منتظر فرجام برجام‌اند؛ توضیح می‌داد که چگونه تورم دارد کم و کم‌تر می‌شود؛ مردم باید آماده‌ی جهش اقتصادی باشند، دوباره "بسته اقتصادی" طراحی کرده‌اند و از این حرف‌های کلی بی‌خاصیت و خنده‌دار.


روحانی  

 

دو خبرنگاری که با رییس‌جمهور مصاحبه می‌کردند بسیار مضطرب بودند، موقع پرسیدن سوال لکنت داشتند و کاملا معلوم بود که می‌ترسند سوال‌های چالشی بپرسند یا مثلا به یکی از پاسخ‌های آقای رییس جمهور ایراد بگیرند و توضیح بیشتر بخواهند. یاد مصاحبه‌های تلویزیونی هاشمی در ایام ریاست جمهوری افتادم که فقط محض خسته نشدن چشم تماشاگران دو-سه نفر سوال می‌پرسیدند وگرنه یک سخنرانی تمام عیار و سراسر تعریف و تمجید از عملکرد خود بود. کاری به روحانی و هاشمی و دار و دسته‌ی اعتدالیون ندارم، چرا که با کم و زیادش این روحیه در سایر جناح‌های سیاسی هم دیده می‌شود. راستش بر فرهنگ خودمان تاسف خوردم که هنوز تبختر قجری در ما ریشه دارد؛ نه می‌توانیم سوال حق و صریح از مسئولین‌مان داشته باشیم و نه مسئولین خود را در مقام پاسخ‌گویی و شفاف‌سازی-و اگر کفر نباشد- معذرت‌خواهی می‌بینند.

(این سوال و جواب خبرنگار شبکه‌ی چهار تلویزیون دولتی بریتانیا را با دیوید کامرون ببینید و لحن و شدت سوال‌ها را مقایسه کنید: +)


 

دو. دیروز طرح آبکی «الزام دولت به اقدامات متقابل در اجرای برجام» به تصویب مجلس رسید. شواهد نشان می‌دهد که رییس مجلس (جناب آقای لاریجانی) بر اساس توافقات پشت پرده‌ای که معلوم نیست با چه کسی و کجا صورت گرفته، همه‌ی ۲۰۰ پیشنهاد اصلاحی نمایندگان را کنار گذاشته و کار این سند مهم سیاست خارجی را ظرف ۲۰ دقیقه یکسره کرده است. از جزئیات این روند مضحک و تحقیر کننده‌ی مجلس که بگذریم، واکنش امروز روزنامه‌های اصطلاحا اصلاح‌طلب برایم جالب و متاثرکننده بود:

 





این همه ادعای دموکراسی و احترام به قانون را چگونه با خوشحالی از اقدام دیروز مجلس جمع و هضم کنیم!؟ تو گویی هیچ هویت و اصالتی پشت این همه حرف و ادعا که خروارها کاغذ و ساعت‌ها تریبون صرف‌شان می‌شود نیست. و موقعی که نوبت به نفع شخصی و جناحی حقیر ما برسد، کد آوردن از دبیرخانه‌ی شواری عالی امنیت ملی و وسط کشیدن "مصلحت کشور" و لابی‌گری و دور زدن حق اعتراض نمایندگان و اینها نه تنها ایرادی ندارد، بلکه دل‌مان را هم خنک می‌کند و لاریجانی هم می‌شود «گود من»! رفتارهای اینگونه نشان از بی‌هویتی و ارزش‌ها قبیلگی دارد. نشان از تحجر دارد.

 

این دو نمونه‌ای که آوردم، فقط نمونه بودند و شاید کامل هم نیستند. به هر حال برای خودمان متاسفم. به نظرم این تبختر احمقانه از یک طرف، و ذلت و حقارت و بی‌هویتی (یا گم‌گشتگی هویتی) از طرف دیگر هم‌زادند و دو روی یک سکه؛ بزرگی فروختن به مردم و رقبای داخلی برابر است با حقارت و دریوزگی در برابر دشمنان قسم خورده‌ی خارجی. نوبت به داخل کشور که می‌رسد می‌شوند پدرخوانده و دانای کل و دیگران بی‌سواد و افراطی و تازه به دوران رسیده و چه و چه، و وقتی با غرب و هیمنه‌اش روبرو می‌شوند به یاد قول لیّن و زبان دیپلماسی و تنش‌زدایی و اعتمادسازی و تعامل می‌افتند.

احساس حقارت می‌کنم وقتی می‌بینم که این‌گونه کودکانه و بی‌مبنا، بدون هیچ فکر و پشتوانه‌ای با هم نزاع می‌کنیم و دشمن برایمان نقشه‌های طول و دراز چند ده ساله می‌کشد. از دست دادن با "اوباما" و شنیدن صدای نحسش خوشحال می‌شویم، آمال‌مان "دبی" شدن است و نگران اعتبار "پاسپورت"‌هایمان هستیم. در سازمان ملل دعواهای جناحی را وسط می‌کشیم، پیش امیر کویت زانو می‌زنیم، خوشحالیم که روی رسایی و کوچک‌زاده را کم کرده‌ایم، فقط بلدیم برای انتخابات نقشه بکشیم و تئوری‌های پوسیده‌ی غربی را قرقره کنیم. برای خودمان متاسفم که اینقدر بی‌هویت شده‌ایم و متاسفانه تریبون‌دار.

این درد بی‌هویتی ریشه‌ای است و حالاحالاها میهمان ماست.





مرتبط: آقای رییس جمهور! لطفا ما را ذلیل نکنید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۱
یک. ۲۳ ماه مذاکره کردیم و ۱۲ سال با مسئله‌ی هسته‌ای درگیر بودیم و ۳۷ سال است که با آمریکا می‌جنگیم. مسئله‌ی اصلی این نیست که ما چند سانتریفیوژ داریم و چند درصد غنی‌سازی می‌کنیم؛ مسئله این نیست که کدام تحریم‌ها و چه زمانی لغو می‌شوند. مسئله‌ی اصلی این است که عده‌ای می‌خواهند ایستادگی و مبارزه‌ی ۳۷ ساله‌ی ملت ایران با دنیای استکبار را به مسئله‌ی هسته‌ای تقلیل دهند و آن را هم یک سوء تفاهم جا بزنند؛ سوء تفاهمی که با زبان دیپلماسی و لبخندهای ظریف برطرف می‌شود، و در ازایش ما هم از «رکود» خارج می‌شویم و مسئله‌ی «آب خوردن»‌مان حل می‌شود و در یک کلام چرخ زندگی‌مان می‌چرخد.

پیروزی بدون جنگ

دو. انقلاب اسلامی نظام سلطه را به چالش کشیده است؛ این ادعای صریح ما و اعتراف طرف مقابل است. این چالش و هم‌آوردی از روز پیروزی انقلاب آغاز شده و تا همیشه ادامه خواهد داشت، مگر اینکه یکی از دو طرف مضمحل شوند و از بین بروند. صورت مبارزه البته در برهه‌های مختلف زمان متفاوت بوده است و هر یک از دو طرف برای خودشان طراحی‌های بدون وقفه داشته‌اند. جمهوری اسلامی از همان ابتدای کار بحث صدور انقلاب را به میان آورده است و علی رغم همه‌ی محدودیت‌ها و تحریم‌ها و ظلم‌هایی که متحمل شده است هیچ گاه علم مبارزه‌ی بین المللی با استکبار را زمین نگذاشته است. همیشه در حرف و تا توانسته در عمل سعی داشته است جبهه‌ی مستضعفین را در مقابل مستکبرین پشتیبانی کند و  به عنوان قلب تپنده و ملجا و امید این جبهه باقی بماند. در این ۳۷ سال جمهوری اسلامی در فلسطین و لبنان، افغانستان و پاکستان، سوریه و عراق، بحرین و یمن و بوسنی حضور موثر داشته و مهمتر از این‌ها در داخل کشور خود به مبارزه‌ی بی‌امان و لاینقطع با دشمنان و در راس آن‌ها آمریکا مشغول بوده است. طرف مقابل هم به نوبه‌ی خود مشغول طراحی برای شکست انقلاب بوده و هست. این طراحی‌ها روزی در صورت طراحی کودتا و تهاجم نظامی نمایان شده و روز دیگر در قالب جنگ نیابتی ۸ ساله خود را نشان داده است. روزی به شکل تحریم، و روز دیگر به صورت تهاجم فرهنگی. روزی با ایجاد اختلاف داخلی و روزی با فضاسازی بین المللی و تخریب رسانه‌ای.
سه. هنوز هیچ یک از دو طرف این مبارزه‌ی تاریخی و تمدنی(ایران، به نمایندگی از مستضعفین- و آمریکا به نمایندگی از استکبار) علم خود را زمین نگذاشته است، پس مبارزه ادامه دارد و این گزاره برای کسی که اندکی در فضای انقلاب تنفس کرده باشد بدیهی است. علت مبارزه‌ی ما با استکبار نه اختلاف سلیقه، نه دعوای حقوقی، نه سوء تفاهم و نه حتی تضاد منافع ژئوپلیتیکی است. علت مبارزه تضاد دو جهان‌بینی است و از جنس مبارزه‌ی انبیاء با طواغیت زمان است، و بنابراین به این راحتی‌ها و با نشست و برخاست‌های سیاسی حل و فصل نخواهد شد. حتی روزی که یکی از دو طرف بمیرد و مضمحل شود، لزوما اندیشه‌اش از بین نرفته است و می‌تواند چون آتش زیرخاکستر از جایی دیگر و در زمانی دیگر زبانه بکشد:
انقلاب، به خاطر هویت و اسلامی بودن و تسلیم نشدنش در مقابل ظلم ظالمانِ مستکبر عالم، در این زمان مورد بغض و عناد مستکبران و قلدران عالم بوده و هست و خواهد بود. آنچه تمام نخواهد شد، بغض و عناد استکبار با ماست. ممکن است روزی احساس کنند فایده‌یی ندارد و حمله و تهاجم را متوقف کنند. ممکن است روزی قدرت نظام جمهوری اسلامی، خیلیها را در سطح عالم به اظهار دوستی و همراهی وادار کند؛ اما ممکن نیست که هیچ‌وقت دشمنىِ سلسله جنبانان استکبار عالم و شیطان صفتان گمراه‌ساز راه بنی‌آدم نسبت به انقلاب از بین برود. (رهبر معظم انقلاب- ۶۸/۸/۲۹)
چهار. اما در این میان هر از چند گاهی شیپور پایان تخاصم نواخته می‌شود، و منادی ندا در می‌دهد که «تمام شد». گاهی این شیپور مژده‌ی «فتح و ظفر» می‌دهد و گاهی روضه‌ی «انا لمُدرکون» می‌خواند، گاهی از حلقوم خودی‌ها نواخته می‌شود و گاهی از حلقوم دشمن، گاهی از این طرف مرز شنیده می‌شود و گاهی از آن طرف. همه‌ی این شقوق دروغی بیش نیستند و بنابراین یا از جهل گوینده ناشی می‌شوند و یا روی جهل شنونده حساب باز کرده‌اند:

  • گروهی اصولا نزاع تمدنی و ایدئولوژیک را نمی‌فهمند چیست، یا به آن باوری ندارند. بنابراین سعی دارند «سوء تفاهم»‌های موجود را با «عکس‌های یادگاری» و «شکستن تابوها» و «اعتمادسازی» از بین ببرند.
  • گروهی به دنبال تضعیف روحیه‌ی داخلی هستند و در واقع قبل از فتح شهر می‌خواهند سلاح‌ها را جمع کنند. بنابراین ندای «ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم» سر می‌دهند و مدام از اجماع جهانی بر علیه ایران و غیظ قدرت‌های جهانی می‌گویند. تحریم‌های همیشگی را پولیش می‌زنند و به عنوان یک «برگ جدید» روی میز می‌گذارند.
  • گروهی فرصت طلب هستند و دوست دارند که صورتی مقوایی از آرمان پیروزی مستضعفین و شکست مستکبرین را به مخاطبان ساده لوح خود بفروشند. بعضا خودشان هم خسته شده‌اند و ترجیح می‌دهند دورغ خودشان را باور کنند تا این مبارزه‌ی بی‌امان تمام شود.
  • گروهی دیگر در شوق «ثبت رکورد» و «برگرداندن ورق تاریخ» هستند فلذا عجله دارند؛ دقیقا مثل افتتاح پروژه‌های نیمه‌کاره! بنابراین چندین و چند بار دستاوردهای کوچکی چون «اصل مذاکره با شش قدرت جهانی»، «اذعان دنیا به حقوق هسته‌ای ملت ایران!» و «برداشته شدن تحریم‌ها» را به ملت می‌فروشند، بدون این‌که آبی از این پیروزی‌ها گرم و مشکلی از مشکلات مملکت حل شود. 
حسن روحانی

    پنج. وقتی که آقای رییس جمهور از دستاوردهای مذاکرات سخن می‌گوید احساس ذلت عجیبی من را فرا می‌گیرد. هر چقدر که آقای روحانی بیشتر از مشکلاتی که با «کلید» مذاکرات برطرف می‌شوند می‌گوید احساس حقارت بیشتری به من دست می‌دهد. به این فکر می‌کنم که آیا واقعا ما این‌قدر ضعیف و حقیر هستیم که «آب خودن‌» مان هم دست دشمن است؟ وقتی که می‌فهمم باید از «به رسمیت شناخته شدن» حق‌مان توسط قدرت‌های جهانی! و حتی از نفس مذاکره با ‌آن‌ها خوشحال باشیم، وقتی که مجبوریم به خاطر تماس تلفنی آقای روحانی با اوباما و عکس ظریف با کری در پوست خود نگنجیم، وقتی که باید از بازپس‌گرفتن فقط چند میلیارد دلار پول بلوکه‌ شده‌مان در قبال تعلیق فعالیت‌های هسته‌ای احساس پیروزی کنیم، وقتی که باید به خاطر صلح با استکبار به رهبر عزیزمان تبریک بگوییم، وقتی که باید تن به نظارت‌ها و بازپرسی‌های کفار بدهیم و برایش جشن بگیریم، وقتی که رییس جمهورم از «فتح و ظفر» می‌گوید احساس ذلت می‌کنم. آقای روحانی! همه‌ی دستاوردهایتان را قبول داریم و پذیرفتیم، شما را به خدا بیش از این دستاوردهای کذا را فریاد نزنید و ما را ذلیل نکنید.

    جشن توافق

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۷
    از سال ۸۵ که وارد دانشگاه شدم تا امروز تقریبا ۸ سال سپری شده. این مدت را که با مدت مشابه پیش از آن-یعنی دوران راهنمایی و دبیرستان- مقایسه میکنم ، به وضوح میابم که شخصیت من و شاکله ی فکریم در دوران نوجوانی شکل گرفته و در مقام مقایسه آن دوران بیش از دو برابر دوران دانشگاه برایم طول کشیده است.
    جالبتر آنکه تصویر انسان از خودش در همان سنین ۱۸ تا ۲۰ میماند اگر به دوران پیری هم برسد باز «خود»ش را جوان میداند.
    بنای اغراق ندارم؛ دانش و تجربه ی انسان در طول زندگی و در مواجهه با پدیده هایی چون فضای کسب و کار، ازدواج، مواجهات سیاسی و اجتماعی و... زیاد و زیادتر می شود، ولی «منطق» و چارچوب ذهنی چندان تغییری نمی کند و به واقع در عنفوان جوانی به کمال می رسد. از آن به بعد صرفا تحلیل ها و تطبیق ها در همان چارچوب و براساس اطلاعات جدید تولید و بازتولید می شوند. خلاصه اینکه سن نوجوانی سن حساس و عجیبی است و متاسفانه به شکلی احمقانه در حول کنکور و برای اکثریت تقریبا بدون هیچ برنامه و هدایتی سپری می شود. نوجوان چون سیبی است که در حال چرخ خوردن در آسمان است و شروع جوانی پایان چرخش ها و شروع حرکت است، تا در کدام جهت رهسپار شود...
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۲۵

    صبح که از خواب بلند می‌شوی و گوشی موبایل را از حالت آفلاین خارج می‌کنی، اولین میهمانت پیام‌های «وایبر» است: از هر گروهی به فراخور حالش طنزپاره‌ها و ویدئوهای چند دقیقه‌ای و عکس‌های خبری و یکی-دو پیامِ «چگونه سالم‌تر شویم» و «هشدار آلودگی آب‌های داخل لوله» و می‌خوانی و بعد می‌روی سراغ پیامک‌های وارده: چند پیامک کاری و دوباره سیل پیامک‌های تبلیغاتی که تو را به «کاهش وزن» و «پولدارترین مرد دنیا شدن» دعوت می‌کنند و بعد پیامک‌های خبری که آی «مجلس دولت را تکذیب کرده» و «یک فساد اقتصادی جدید کشف شده» و «شصتمین دادگاه م.ه. برگزار شد». بعد نوبت به ایمیل‌ها می‌رسد: چند ایمیل کاری و باز انبوه لینک‌هایی که رفقا دعوتت می‌کنند که بازشان کنی، و خبرنامه‌هایی که به لطف گروه‌های اینترنتی و فیدها دسته‌شده و البته گزینش شده آماده‌اند که بخوانیشان.  این‌وری و آن‌وری تحلیل و دغدغه به خوردت می‌دهند؛ از «بازداشت مجدد نسرین ستوده» و «آمار سرعت اینترنت در افغانستان» و «چرا مصدق قهرمان ملی است؟» بگیرید تا «سناریوهای افزایش قیمت دلار» و «تصاویر ازدواج نوه‌ی ملکه‌ی بریتانیا». این‌ها همه اخباریست که در مسیر خانه تا محل کار به برکت همراه اول و رایتل می‌شنوی و تازه ساعت می‌شود 9. گام بعدی چک کردن صفحات اول روزنامه‌ها و بعد سایت‌های خبریست. البته وایبر و پیامک و ایمیل‌ها در طول روز جریان دارند و به طور متوسط هر یک ربع یک بار سلامت می‌کنند تا هیچ وقت تنها نباشی(همراه اول!).


    با این اوصاف، شب که داری به خانه برمی‌گردی، می‌بینی که همه دارند از شنیده‌هایشان می‌گویند. در تاکسی و اتوبوس و مترو به جز آن‌هایی که خوابند یا با نفر پشت تلفن مشغول دعوا هستند، بقیه دارند شایعات را دست به دست می‌چرخانند. پیام‌هایشان را  برای یکدیگر می‌خوانند و جالب‌ترهایش را فوروارد می‌کنند تا وقتی به خانه می‌رسی هم بیکار نباشی و تنهایی یا با سایر اعضای خانواده -که نمی‌دانم کدام‌یک بدتر است!- بنشینی و اخبار و طنزهای آلوده به انواع غرض‌ها را مرور کنی و مرور کنی و مرور...

    با آدم‌ها که به گفتگو می‌نشینی و از درس و کار و زندگی می‌پرسی، می‌بینی که به صورت رگباری و لاینقطع دارند شبهه پمپاژ می‌کنند و خودشان هم نمی‌دانند که دردشان چیست؟ خودشان هم نمی‌دانند که دردشان چیست. هیچ سوالی را برای پاسخ گرفتن نمی‌پرسند، تو گویی مغزشان دیگر گنجایش این همه اطلاعات بی‌سروته را ندارد و ذهن یا گوش و دل تو را به مثابه سطل زباله‌ای یافته‌اند که خودشان را تخلیه کنند و برای فرداهای تکراری آماده شوند. شبهه‌های بی‌جواب خود را با دیگران مطرح می‌کنند تا شاید این اشتراک که نوعی هم‌زبانی را به دنبال دارد کمی خیالشان را راحت کند و از تنهایی نجات یابند.

    متاسفانه این سبک‌زندگی که دارد گسترش پیدا می‌کند قشر دانشگاهی و به اصطلاح فرهیخته را هم کاملا در گیر خود دارد، چرا که آن‌ها دسترسی‌شان به اطلاعات بیشتر از دیگران است و البته در "فکر" نکردن با دیگران مشترکند.

    این‌ حال و روز ماست در عصر انفعال و فوروارد!


    اضافه شده در 25 دی 1394: چند روز پیش در یکی از برنامه‌های رادیویی که در مورد آسیب‌های شبکه‌های اجتماعی بود شنیدم که شعار سال 2015 اینترنت (؟) این است: قبل از اینکه چیزی بفرستی، فکر کن! (Think Before Your Post)


    قبل از ارسال، فکر کن!

      



    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۱
    بسم الله.
    دیدن بعضی ها تلنگریست برای انسان که به خود نگاه کند و شاید به خود بیاید. امروز یکی از آنها را دیدم: جوانی رشید، باجربزه، و با اخلاق، که با لبخند و موفقیتش به من نهیب می زد که «حاصل عمرت چیست؟ کجاست؟». این عزیز که متولد شهریور ۷۳ بود و دو هفته ای برایم مربی گری می کرد من را متوجه گذر زمان کرد و سرمایه ی عمرم که آب میشود... البته حس موازیم خیلی شیرین بود؛ ماشااللهی گفتم و غبطه خوردم و دعایش کردم و خدا را سپاس گفتم بابت وجود این گوهرهایی که می توانند غم از دل رهبر عزیز بردارند.
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۷

    تنها بعد از گذشت دو هفته از بازگشایی سفارت آمریکا در کوبا ‌و از سرگیری ‌روابط دو کشور اعتراضات مردمی در کوبا شروع شده است و معترضین با پلیس این کشور درگیر شده‌اند.


     

    این اعتراضات نه در جهت مطالبه‌ی پایبندی به اصول انقلاب(!) بلکه در جهت درخواست آزادی زندانیان سیاسی است. بی‌بی‌سی فارسی نوشته: «هدف این تجمع اعتراضی که سرانجام برگزار نشد، آزمایش میزان باز شدن فضای سیاسی کشور برای مخالفان، پس از توافق تاریخی بین آمریکا و کوبا بود.» آمریکا هم طبق معمول خشونت علیه معترضین را محکوم کرده و گفته که نگران است: «ایالات متحده اعلام کرده که از بازداشت‌ معترضان عمیقا نگران است. وزارت خارجه آمریکا در بیانیه خود گفته که تداوم آزار و بازداشت خودسرانه مخالفان را که برای خاموش کردن اعتراض‌ها صورت می‌گیرد، محکوم می‌کند.» کوبا با ایران قابل مقایسه نیست، ولی آمریکا همان آمریکاست. فاعتبروا یا اولی الابصار...

     

    بخوانید: + و +

    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۸:۵۴
    امروز دوستی می‌گفت که شریفی‌ها فکر می‌کنند که آدم‌ها از دو حال خارج نیستند: یا شریفی‌اند و یا دوست دارند شریفی باشند!

    بهم برخورد.
    ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۲۳:۳۵