کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم» ثبت شده است

 کشف راز محبوبیت از "تاریخ"ی که مردم دوست دارند



صحت و سقم روایت‌های عامه از ماجراها و شخصیت‌های تاریخی را که کنار بگذاریم، دقت در مولفه‌های مشترک و پرتکرار این روایت‌های‌‌ مختلف نشان میدهد که مردم چه می‌خواهند. ببینید در میان مردم از این شخصیت‌های تاریخی، چه تصاویر جذابی به جای مانده و چه گزاره‌هایی دهان به دهان می‌چرخد؟ صرفا به عنوان نمونه به این موارد نگاه کنید:




🔷 امیرالمومنین علیه السلام: 

1. خاموش کردن شمع بیت المال در دیدار طلحه و زبیر

2. برخورد سخت با برادرشان عقیل که طلب قرض از بیت المال داشت

3. ایراد خطبه در ابتدای خلافت و طرح این مسئله که اگر مال به‌ناحق در مهر زنان شما هم باشد، پس خواهم گرفت

4. نامه‌های توبیخی ایشان به کارگزاران خاطی؛ مخصوصا نامه‌ای که اشاره می‌کند فلانی (که به بیت المال خیانت کرده) را بگیر و رسوا کن و در شهر بگردان


🔷 امام خمینی: 

5. «ما انقلابی نبودیم، وگرنه قلم‌ها را می‌شکستیم»

6. «من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن این دولت (بختیار) میزنم»

7. عزل منتظری

8. مقابله با بنی‌صدر

9. «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»


🔷 رضاخان: 

10. سوزاندن نانوایی که نان را گران کرده بود در تنور عدالت!

11. احداث خط راه‌آهنی که‌ کوه‌های البرز و زاگرس را شکافت

12. جمع کردن بساط راهزنی

13. اعتراف به این‌که من نمی‌فهمم و سپردن کار تاسیس دانشگاه تهران و ... به کارشناسان!


🔷 شهید مدرس:

14. به اعلی حضرت (رضاخان) بگویید محدوده‌ی دُم شما کجاست که ما پا روی دم شما نگذاریم

15. اگر قرار است از بین برویم، چرا با دست خودمان؟


🔷 محمدرضا پهلوی:

16. ایستادگی در برابر غرب برای بالا بردن قیمت نفت!

17. ساخت استادیوم آزادی، برج آزادی و ...


🔷 آیت الله طالقانی: 

18. ابوذر زمان


🔷 شهید مطهری: 

19. شمر 1400 سال پیش مرد، شمر زمانه‌ات را بشناس!


🔷خلخالی:

 20. اعدام‌های انقلابی


🔷 احمدی‌نژاد:

21. طرح‌های بزرگی چون مسکن مهر و هدفمندسازی یارانه‌ها 

22. مبارزه با فساد

23. مقابله با شخص هاشمی رفسنجانی و شکستن حلقه‌ی بسته مدیران هاشم


🔷 اردوغان:

24. مقابله با اسرائیل


🔷 پوتین:

 25. مقابله با آمریکا و ترکیه و اروپا





صحت و سقم این روایت‌ها را که کنار بگذاریم، دقت در مولفه‌های مشترک و پرتکرار نشان میدهد که مردم چه می‌خواهند: 

#صراحت_در_کلام و #قاطعیت_در_عمل. 

نکته‌ی جالب اینجاست که ظاهرا این خواسته آن‌قدر فطری است که مرزهای حق و باطل را هم در می‌نوردد، و حتی (به اشتباه) خود به ملاک حقانیت تبدیل می‌شود. البته مشخص است که جذابیت موجب شده که جعلیات هم در این حوزه رشد کند.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۰۸:۱۶

درسی برای امروز جبهه‌ی انقلاب

 

 

مستوای امام حسین علیه السلام و قیام عاشورا فراتر از دسترس ماست و بنابراین تحلیل جامع قیام اباعبدالله الحسین کاری نشدنی است؛ اما عظمت این قیام به همان میزان که احاطه بر آن را دشوار می‌سازد، برکات آن را در دسترس همگان قرار می‌دهد. و از جمله‌ی این برکات برای جامعه‌ی امروز ما، این است که بفهمیم چگونه محبت اباعبدالله همه‌ی اقشار جامعه را به خود جذب کرده است؟


 

 ----

هر ساله ایام محرم و برپایی خیمه‌ی عزای حسینی، صحنه‌های شگفتی از شوق در اقشار مختلف جامعه‌ی ما پدید می‌آورد؛ در هیئت امام حسین علیه السلام پیر و جوان و کودک، زن و مرد، تحصیل‌کرده و بی‌سواد، غنی و فقیر، شهری و روستایی، استاد دانشگاه و پزشک و نانوا و کارگر و روحانی، همه و همه می‌آیند و هر یک به نحوی عرض ارادت می‌کنند و دوست دارند که از دوست‌داران امام حسین شمرده شوند. قطعا این جماعت عزادار نسبت به قیام حسینی فهم‌های گوناگونی دارند و قطعا میزان پای کار بودن و تبعیت ایشان از امام حسین علیه السلام متفاوت است؛ ولی همه در یک چیز مشترکند و آن اینکه به معنای دقیق کلمه "هوارادان" حسین علیه السلام و شهدای کربلا هستند. سوالی که ذهن مرا مشغول کرد، این بود که چه عاملی این تنوع را دور محور امام حسین علیه السلام جمع کرده است؟ کیفیت این هنر اباعبدالله علیه السلام چگونه است و آیا قابلیت الگوبرداری دارد؟ به نظرم امام حسین علیه السلام و به تعبیر دیگر قیام عاشورا چند ویژگی را در اعلادرجه‌ی خود نمایندگی می‌کنند و همین راز ماجرا (یا بخشی از راز ماجرا) است؛


1.      عدم انتفاع شخصی

برای امام حسین علیه السلام در قیام عاشورا هیچ‌گونه نفع شخصی نمی‌توان تصور کرد. شاید در ابتدای حرکت ایشان شائبه‌ی قدرت‌طلبی و کسب حکومت مطرح بود؛ حضرت در این شرایط صریح به این شبهه‌ پاسخ می‌دهند که ما برای قدرت‌طلبی و دنیاخواهی قیام نمی‌کنیم و هدف امر به معروف و نهی از منکر است:

أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنری الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.[1]

و در جای دیگر می‌فرمایند:

إِنّی لَمْ أَخْرُجْ بَطَرً و لا أَشِرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ أَطَلُبُ الصَلاحِ فی  أُمَّةِ جَدّی محمد (صلی  الله علیه وآله وسلم) أُریدُ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ.[2]

 

اما وقتی کار به شب عاشورا و روز عاشورا می‌رسد چه؟ دیگر هیچ شائبه‌ای برای هیچ کس، نه فقط درباره‌ی انگیزه‌ی حسین علیه السلام که حتی درباره‌ی یاران اباعبدالله باقی نمی‌ماند. این نیت خالص امام حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایی اوست که مثل خورشید می‌درخشد و جاذبه دارد. امروز هم قاعده همان است؛ دل‌ها از کسانی که در عمل و رفتار خود صادق نیستند یا به دنبال استفاده از دیگران برای منافع شخصی و گروهی خود هستند گریزان است و هر جا نیت خالص در کار باشد، جاذبه است و قلوب مردم همراه خواهد شد. البته این خلوص به لفظ نیست؛ این‌گونه نیست که در گفتار از خدمت‌گذاری به مردم و «جانم فدای ارزش‌ها» بگوییم ولی در عمل دم خروسِ منافع شخصی بیرون بزند و مردم نفهمند.

2.      پاک‌بازی و ایثار

ویژگی دوم قیام امام حسین علیه السلام که به شدت همه را مجذوب خود دارد، پاکبازی ایشان -و به تَبَع، یاران ایشان- است. برای حسین علیه السلام نه تنها در ماجرای عاشورا نفعی در کار نبود، بلکه او هر آن‌چه داشت - از مال و جان و آبرو و اصحاب و خانواده- به صحنه آورد و در راه خدا فدا کرد. زبان و قلم از توصیف کیفیت این پاک‌بازی قاصر است، ولی راه ایشان درس‌آموز است و قابل الگوبرداری. اگر منادیان یک مکتب و پیام (مثلا انقلابی‌های زمان ما) فداکاری و ایثار را به صحنه بیاورند، بدون شک بد‌بینی‌ها و تردیدها زائل می‌شود و اصلا همین فداکاری عیار و اعتبار آن مکتب و پیام می‌شود و دیگر استدلال لازم نیست. مثال بارز و ملموس امروزی برای نشان دادن اهمیت راهبردی ایثار و فداکاری در نفوذ مکتب و پیام، کاریست که در چندسال اخیر مدافعان حرم انجام داده‌اند. سال‌ها بحث و استدلال بر سر این موضوع که حمایت از جبهه‌ی مقاومت عقلا و شرعا لازم است، به اندازه‌ی خون شهدای مدافع حرم قانع کننده نبوده است؛ به تدریج که محلات ما با ذکر این شهدا پرمی‌شوند، صدای شبهه‌ها و غرولندها که چرا باید پول به فلسطین و حزب الله بدهیم؟ و چرا اول به مشکلات داخلی خودمان نمی‌رسیم؟ و «نه غزه نه لبنان»ها خاموش می‌شود(مردم قانع می‌شوند و دشمنان ساکت). این معجزه‌ی ایثار است.

3.      محبت فراگیر به مردم

ویژگی دیگری که می‌توان به عنوان عامل جذابیت قیام اباعبدالله مطرح کرد، محبت فراگیر امام نسبت به مردم است. در قرن‌ها حضور امام حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایی ایشان در جامعه‌ی ما، همه‌ی مردم از هر قشر و گروهی دعوت شده‌اند، خدمت کرده‌اند، نذر کرده‌اند و حاجت گرفته‌اند، توبه کرده‌اند و ... اینجا هیچ نشانی از دسته‌دسته کردن مردم یا تبعیض وجود ندارد. اینجا عامی و بی‌سواد با عالم دین همه موکب‌داری می‌کنند و پای یک دیگ عرق می‌ریزند، نوجوانان با طبل و سنج و نوحه‌خوانی جان می‌گیرند و پیرمردها در خلوت خود اشک می‌ریزند. در اخبار واصله و آن‌چه از ماجرای عاشورا برای ما مانده است هم همین موضوع دیده می‌شود و شما می‌توانید برای هر قشر و گروهی نماینده‌ای در این ماجرا بیابید: حبیب بن مظاهر، عباس علیه السلام، علی اکبر، زینب کبری علیها سلام، قاسم و عبدالله بن حسن، جون، وهب، زهیر بن قین، حر بن یزید ریاحی، علی اصغر، سُکینه و رقیه علیهما سلام، رباب ... همه هستند و تنها ملاک «تبعیت از امام» است. حضرت در اوج روز عاشورا و در بحبوحه‌ی مصیبت‌ها همچنان مشغول هدایتند و حتی برای کسی که تا چند لحظه‌ی دیگر به مقام اشقی الاشقیاء می‌رسد هم دل می‌سوزانند. پیام عاشورا فراگیر است و هیچ‌کس خود را با آن بیگانه نمی‌بیند، و اینچنین است که قیام اباعبدالله علیه السلام به هیچ وجه تفسیر حزبی و گروهی نمی‌شود و حتی آنان که وارد عزاداری‌ها نمی‌شوند و نظاره‌گرند، با احترام به این ماجرا نگاه می‌کنند. محبت امام حسین علیه السلام حکم بارانی را دارد که بر همه‌ی زمین‌ها می‌بارد و البته هر کسی به قدر استعداد خود بهره می‌برد، و این برای ما درس است- اگر می‌خواهیم از ایشان تبعیت کنیم.


4.      پافشاری بر اصول

و در آخر آن‌چه محبت امام حسین علیه السلام را فراگیر کرده، پایبندی ایشان به اصول و ارزش‌هایی است که به آن‌ها باور دارند. در عین حال که چتر سیدالشهدا علیه السلام همه را در برگرفته (حتی دشمنان را) ایشان ذره‌ای تزلزل و تذبذب از خود بروز نمی‌دهند، و از امام حق جز این هم انتظاری نیست. حضرت هر آن‌چه دارند -و حتی در مخیله‌ی ما نمی‌گنجد- را فدا می‌کنند، ولی زیر بار ظلم نمی‌روند و شعار «هیهات منا الذلة» ایشان بلند است. اصحاب و همراهان ایشان هم به همین ترتیب: زینب کبری سلام الله علیها همه‌ی هستی‌اش را داده و باز سربلند «ما رایت الا جمیلا» سر می‌دهد، علی اکبر ندای «فاذا لا نبالی بالموت» دارد و قاسم مرگ را «احلی من العسل» می‌خواند. عباس علیه السلام رجز می‌خواند و اطمینان می‌دهد که حتی بدون دست هم از عقب‌نشینی و سازش خبری نیست: «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی». همین سرسختی و پافشاری بر اصول(اصولگرایی واقعی) است که امام حسین علیه السلام و یارانش را حتی در چشم کسانی که به این ارزش‌ها پایبند نیستند و حتی برخلاف آن‌ها رفتار می‌کنند هم عزیز کرده است و محبوب. فارغ از اینکه اصول چیست، اصول‌گرایی حلاوت و شیرینی دارد و خواستنی است، و این اشتباه عجیبی است که گروهی برای جلب حمایت و محبت دیگران خود را چندرویی و مجامله دچار می‌کنند.

 


مصداق تامی که از این الگوی حسینی تبعیت کرد و محبتش در قلوب مردم جاگیر شد، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است. اول، امام به دور از هر گونه منفعت شخصی و با نیت خالص پا به میدان مبارزه گذاشت و از عنوان و اسم هم گریزان بود. دست‌نوشته‌ای که به عنوان اولین سند مبارزاتی ایشان مشهور شده است، به خوبی گویای این حقیقت است و خود ایشان همان‌جا تذکر می‌دهند که قیام برای نفس است که کار ما را به اینجا کشانده است:

... خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند...[3]

و اینکه:

قل انما اعظکم بواحدة، ان تقوموا لله مثنی و فرادا (سبا، 46).

 

بعد از پیروزی انقلاب هم برای امام هیچ منفعت شخصی حاصل نشد و حتی خانواده‌ و وابستگان خود را هم از این شائبه دور داشت. دوم، امام هر آن‌چه داشت به صحنه آورد و برای نهضت هزینه داد؛ سال‌ها رنج تبعید را متحمل شد، فرزند دلبندش، حاج آقا مصطفی را فدا کرد و تا انتهای نهضت بر همین مدار بود و «جام زهر نوشید» و «آبروی خود را با خدا» معامله کرد. سوم، امام به معنای واقعی کلمه عاشق مردم بود. 



مکرر در مکرر بر نهضت پابرهنگان و مستضعفان تاکید کرد و اصلا او بود که ادبیات استضعاف و استکبار را وارد صحنه‌ی انقلاب کرد. مکرر بر اینکه ما هیچ‌کاره‌ایم و این مردم هستند که انقلاب کرده‌اند و این‌ها ولی نعمت ما هستند تاکید کرد و نه فقط به لفظ که در قلب و عمل به آن معتقد بود. امام هیچ وقت مردم را گروه‌بندی نکرد و در عین برخورد قاطع و غلیظ با دشمنان و فتنه‌گران، برای مردم نقش پدر مهربان را داشت. حتی در وصیت‌نامه‌ی خود فصلی را به نصیحت معاندان و مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی اختصاص داد(بند «ن») و مشفقانه نوشت که حالا که شما بعد از مرگِ من این نوشته را می‌خوانید و دیگر شائبه‌ی نفع شخصی نیست، بیایید و خود را نجات دهید:

... نصیحت مشفقانة من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگردید؛ و با محرومین جامعه که با جان و دل به جمهوری اسلامی خدمت می‌کنند متحد شوید؛ و برای ایران مستقل و آزاد فعالیت نمایید تا کشور و ملت از شرّ مخالفین نجات پیدا کند، و همه با هم به زندگی شرافتمندانه ادامه دهید. تا چه وقت و برای چه گوش به فرمان اشخاصی هستید که جز به نفع شخصی خود فکر نمی‌کنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستیز هستند و شما را فدای مقاصد شوم و قدرت‌طلبی خویش می‌نمایند؟ شما در این سالهای پیروزی انقلاب دیدید که ادعاهای آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط برای فریب جوانان صاف دل است. و می‌دانید که شما قدرتی در مقابل سیل خروشان ملت ندارید و کارهایتان جز به ضرر خودتان و تباهی عمرتان نتیجه‌ای ندارد. من تکلیف خود را که هدایت است ادا کردم. و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما می‌رسد و شائبة قدرت طلبی در آن نیست گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم الهی نجات دهید. خداوند منان شما را هدایت فرماید و صراط مستقیم را به شما بنماید.[4]

 

چهارم، امام در اصول خود سفت و محکم بود و هیچ میل و انحرافی برای جلب نظر دیگران در او مشاهده نمی‌شد. با عزیزترین اشخاص بر اساس اصول برخورد می‌کرد (برای مثال: ماجرای عزل آقای منتظری، ماجرای برخورد با نوه‌ی امام سیدحسین خمینی) و هیچ وقت برای جلب رضایت روشنفکران و غرب‌گرایان ادبیات اسلامی را آلوده به الفاظ دهان پرکنِ وارداتی نکرد. امام نترسید که بگوید:

از خدا می‌‏خواهیم که این قدرت را به ما ارزانى دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهاى جهان نیز ناقوس مرگ آمریکا و شوروى را به صدا درآوریم.[5]

نترسید که گورباچف را به مطالعه‌ی اسلام نصیحت کند، نترسید که از صدور انقلاب سخن بگوید:

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجى و بین الملل اسلامی‌‏مان بارها اعلام نموده‌‏ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبى و تفکر تشکیل امپراتورى بزرگ می‌گذارند، از آن باکى نداریم و استقبال می‌کنیم.[6]

و نترسید که شاه را رسوا کند و بساطش را برچیند.

 

 

خورشید امام حسین علیه السلام و الگوی نزدیکِ امام خمینی امروز در دسترس ماست.

 

محمد توکلی

29 مهر 1395



[1] خطبه‌ی منا: تحف العقول، ص 239

[2]  در پاسخ به ابن عباس: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89

[3] 15 اردیبهشت 1323: صحیفه‌ی امام، ج 1، ص 22

[4] وصیت نامه‌ی سیاسی-الهی امام، بند «ن»

[5] پیام قطعنامه

[6] همان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۵

یوسف اباذری استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در مراسمی که برای «پدیدارشناسی فرهنگی یک مرگ» در همین دانشگاه برگزار می‌شد برخلاف انتظار به نقدِ استقبالِ گسترده‌ی مردم و رسانه‌ی ملی از مرگ این خواننده‌ی پاپ پرداخت و این پدیده‌ را در جهت «سیاست‌زدایی» از جامعه تحلیل کرد (+). سیاست‌زدایی به عنوان نقطه‌ی مشترک و توافق حاکمیت و مردم؛ مردمی که خسته‌ شده‌اند، از حاکمیت می‌ترسند و سعی می‌کنند انرژی خود را پیرامون مسائل کم‌اهمیت و بدون دردسر خرج ‌کنند، و حاکمیتی که از مردم می‌ترسد و سعی می‌کند در مسائل خنثی و بی‌ارزشی چون مرگ یک خواننده با مردمش همراه شود و به آن‌ها پر و بال بدهد تا راضی شوند. به نظر من مهم‌ترین بخش صحبت‌های اباذری همین بود و کاری به باقی صحبت‌هایش در مورد ابتذال موسیقی پاشایی و ابله خواندن مردم و ... ندارم و البته با توهین‌هایش مخالفم.


سیاست‌زدایی


به نظرم این تحلیل اباذری از جریانی که در بخشی و طبقه‌ای نه‌چندان بزرگ از جامعه‌ی ما به راه افتاده و البته به سرعت منتشر می‌شود درست و قابل تامل است. باید به این فکر کنیم که چرا جوانان جامعه‌ی ما که حالا تقریبا همه‌شان هم تحصیلات عالیه دارند دنبال چنین موج‌هایی راه می‌افتند؟ و چه گروه یا گروه‌هایی از این امواج نفع می‌برند یا منافع‌شان را در مشغول شدن جوانان مملکت به چنین پدیده‌های بی‌ارزشی می‌دانند؟

اگر نگاهی به دور و برمان بیندازیم به راحتی همین پدیده‌ها را در کشورهای اصطلاحا پیشرفته مشاهده می‌کنیم، به تکرار و با قوت‌های عجیب و غریب. برای مثال شما جامعه‌ی آمریکا را به عنوان قبله‌ی روشنفکران در نظر بگیرید و ببینید که برای خرید "آی‌فون" چگونه ملت صف می‌کشند و انرژی می‌گذارند (+)، که مبادا یک روز از فروشش گذشته باشد و از "مد روز" عقب بمانند. ببینید که "مایکل جکسون" چگونه در میان جوانان آمریکایی محبوبیت پیدا می‌کند و مرگش از میان آن‌ها قربانی می‌گیرد! و ببینید که همین پدیده‌ای که آقای اباذری به آن اشاره می‌کنند (ورود ورزشکاران و بازیگران به عرصه‌ی سیاست) چگونه در دموکراسی آمریکایی بروز می‌کند و "آرنولد" و "ریگان" به مناصب حکومتی می‌رسند... در معیار سیاست‌زدایی ما هنوز با کشورهای غربی فاصله داریم و جای شکرش باقیست، ولی آن‌هایی که دلشان برای توسعه به سبک غربی لک زده و هیچ مفری برای خود جز طی کردن راه غرب نمی‌بینند، ناگزیر به این سیاست‌زدایی دامن می‌زنند.

 

 



چندی پیش‌ آقای ناطق نوری در «همایش ملی نقش پژوهش در فرآیند قانونگذاری» افاضاتی فرمودند و بر طبل دموکراسیِ حزبی کوبیدند (+). ایشان که از رعایت نشدن قاعده‌ی بازی دلخور هستند می‌فرمایند: «مردم عادی و عامی کشور برای انتخاب خبره جهت برگزیدن رئیس جمهور، نماینده مجلس، و حتی خبرگان رهبری باید بتوانند به احزاب مراجعه کنند چون اگر خبره نباشد دچار قومیت، قبیله بازی و یا موج گرایی می‌شویم...  ما نه قاعده بازی را بلدیم و نه ابزار دموکراسی داریم». حزب و سازوکارهای حزبی به عنوان ابزار دموکراسی که پیشنهاد آقای ناطق و هم‌مسلکان ایشان در دولت و اصلاح‌طلبان خارج از دولت است، به دنبال پرهیز از موج‌گرایی است و می‌خواهد دست به دست شدن قدرت را در فضایی آرام و دوستانه و داخل قواعد بازی محقق کند؛ در واقع در مدل مطلوب آقایان «خبرگان» و «خواص»ی وجود دارند که شایسته‌ی حکومت کردن‌ هستند و این قوت را دارند که فضای سیاسی را تحلیل کنند، و «مردم عادی» و «عوام»ی هستند که باید چشم‌شان به دهان این آقایان باشد تا ببینند  راه صلاحی که نشان می‌دهند کدام طرفی است و آرای خود را کاملا آزادانه(!) در آن مسیر خرج کنند. روی دیگر این قاعده‌چینی‌ها که ظاهرا به هدفِ خیر جلوگیری از قبیله‌بازی و موج‌گرایی در صحنه‌ی حکومت صورت می‌گیرد، این است که موج‌گرایی را به لایه‌های بی‌اهمیت و بی‌دردسر صادر می‌کند. (در مورد قبیله‌گرایی حزبی هم مفصل می‌شود نوشت. در وضعیت کنونی ظاهرا فقط قرار است اسم «قبیله» به «حزب» تغییر کند!) سیستم حزبی مد نظر آقایان که نمونه‌های کامل‌ترش در غرب و آمریکا بروز کرده، ترجیح می‌دهد موج مردمی کاری به کار حکومت و سیاست نداشته باشد و صرفا انرژی عوام را تخلیه کند، که در این صورت خیلی هم خوب است و تجویز می‌شود. این‌جا همان‌جایی است که حاکمیت و مردم بر سر «سیاست‌زدایی» به توافق می‌رسند و دکتر اباذری آن را به خوبی بیان کردند.

 

 

 

قاعده‌ی بازی آقایان مردم را به دو دسته‌ی عوام و نخبگان تقسیم کرده است و هیچ تلاشی برای افزایش سطح تحلیل و بصیرت مردم نمی‌کند. اصولا برای این طرز فکر حکومت و اداره‌ی امورات کشور و نهایتا افزایش سطح رفاه جامعه موضوعیت دارد و بس. رای مردم هم فقط وقتی ارزش دارد که در مجرای حزب و در تایید نظرات «نخبگان» جریان پیدا کند، وگرنه «موج» است و بی‌ارزش.

حالا این دیدگاه را با نظرات رهبر معظم انقلاب مقایسه کنید که مدام فریاد افزایش بصیرت سر می‌دهد، از همه می‌خواهد که خودشان را از دایره‌ی عوام به دایره‌ی خواص بکشانند (با تعریف مشخصی از عوام و خواصی که ربطی به طبقه یا سطح تحصیلات ندارد) و به کسانی که می‌خواهند دانشجو سیاسی نباشد لعنت می‌فرستند!

 

«جزو «عوام» قرار نگرفتن، بدین معنا نیست که حتماً در پی کسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! گفتم که معنای «عوام» این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که تحصیلات دینی هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. ای بسا کسانی که فقیر یا غنی‌اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم که به این جَرگه نپیوندیم. یعنی هر کاری می‌کنیم از روی بصیرت باشد. هر کس که از روی بصیرت کار نمی‌کند، عوام است. لذا، می‌بینید قرآن درباره‌ی پیغمبر می‌فرماید: «اَدْعُوا اِلَی‌اللَّهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی.» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می‌کنیم، به دعوت می‌پردازیم و پیش می‌رویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید.» (۱۳۷۵/۳/۲۰)

 

«بنده دلم می‌خواهد این جوانان ما، شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتی دانش‌آموزان مدارس -روی این ریزترین پدیده‌های سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دست‌هایی را که تلاش کرده‌اند و می‌کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمی‌فهمند، جریان‌های سیاسی دنیا را نمی‌فهمند و تحلیل درست ندارند، مگر چنین کشوری می‌تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله، اگر حکومت استبدادی باشد، می‌شود. حکومت‌های مستبد دنیا، صرفه‌شان به این است که مردم سیاسی نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسی نداشته باشند. اما حکومتی که می‌خواهد به دست مردم کارهای بزرگ را انجام دهد؛ نظام را می‌خواهد با قدرت بی‌پایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام می‌داند، مگر مردمش -بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش- می‌توانند غیر سیاسی باشند؟! مگر می‌شود؟! عالِم‌ترین عالِم‌ها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسی نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش می‌تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را باید جوانان ما درک کنند. ۱۳۷۲/۸/۱۲»



شباهت‌های این‌چنینی دموکراسی حزبی و استبداد است که ما را به این نتیجه می‌رساند که سر و ته یک کرباسند و فقط اسم‌شان فرق می‌کند.



مرتبط: مطلب حسین بادامچی با عنوان «ظهور نسل پاشایی: ائتلاف ابتذال لیبرالی و عملگرایی دولتی علیه روشنفکری»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۲۴