کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک زندگی» ثبت شده است


#ترافیک مشکل همه‌گیر تهرانی‌هاست و وقتی محل کارَت در محدوده‌ی طرح باشد اوضاع بدتر هم می‌شود؛ اما در سالی که گذشت (۱۳۹۶) من نیمه‌ی پُرِ این معضل را هم دیدم و از ترافیک شهری لذت بردم. چگونه؟

1️⃣ اولا از وسوسه‌ی اتومبیل شخصی صرف‌نظر کردم: 

سراغ مجوز طرح نرفتم.

2️⃣ در نتیجه مسیر رفت و برگشت را با وسایل عمومی طی کردم: 

تاکسی، مترو، BRT

3️⃣ سعی کردم همیشه یک کتاب همراهم -و ترجیحا در دستانم- باشد: 

✅ و از هر فرصتی برای خواندنِ #کتاب استفاده کردم: 

 🔹 داخل تاکسی و در فرصت‌های ۵ تا ۱۰ دقیقه‌ای #کتاب خواندم، ولو در حد یکی-دو صفحه 

 🔸 وقت انتظار برای اتوبوس در ایستگاه BRT، #کتاب خواندم

 🔹از اتوبوس‌های پُرازدحام تا توانستم صرف‌نظر کردم: 

زمان انتظارِ بیشتر را #کتاب خواندم 

 🔸 بعد روی صندلی نشستم و باز #کتاب خواندم

 🔹اگر جا برای نشستن نبود سرپا #کتاب خواندم

 🔸با قطارهای مترو هم همین معامله را کردم: 

وقت انتظار را #کتاب خواندم 

 🔹 و منتظر قطارهای کم‌ازدحام‌تر ماندم و باز #کتاب خواندم 

 🔸داخل قطار هم تا جایی که ممکن بود -و کار به فرو کردن کتاب در تنِ دیگران نمی‌رسید- #کتاب باز کردم و خواندم

در نتیجه و با یک حساب سرانگشتی: 

هر روز تقریبا یک ساعت و نیم در سفر بودم ✖️نیمی از زمان به مطالعه گذشت ✖️با احتساب ۲۰۰ روز موفق ☑️ تقریبا ۱۵۰ ساعت مطالعه در رفت‌وآمدهای روزانه. 

(فکر کنید با سرعت سی صفحه در ساعت چندجلد کتاب می‌شود؟) 

نتیجه برای خودم اعجاب‌آور بود. امروز داشتم لیست کتاب‌هایی را که در سال ۹۶ خوانده‌ام  مرور می‌کردم، چهل و چند عنوان شد که تقریبا نیمی از آن‌ها را در همین نعمتِ ترافیک شهری خوانده‌ام.

▫️ پی‌نوشت: #کتاب‌_خواندن هم مثل تفریح کردن روش‌های متنوعی دارد؛ من این‌ها را از این بابت نوشتم که شما را ترغیب کنم به آزمودن این روش. (البته می‌دانم که بعضی‌ها در حال حرکت نمی‌توانند چیزی بخوانند.)  شما هم از تجربیات خودتان بگویید، شاید به کار دیگران بیاید.

#کتاب #کتاب_خواندن #سبک_زندگی

@Banizy2



   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۷ ، ۱۴:۲۶

وقت هرس کردن رسیده 

@Banizy2

زمستان فصل هرس کردن درختان است؛ شاخه‌های اضافی، معیوب و یا از مسیر خارج شده‌ی درختان را می‌بُرند تا هوا و نور و غذای کافی به سایر اجزای درخت برسد و بتواند بهتر #رشد کند. بد نیست که ما هم با طبیعت هم‌نوا شویم و به این فکر کنیم که آیا در زندگی شخصی، کاری و اجتماعی خود وقتی برای هرس‌کردن در نظر گرفته‌ایم؟ و چرا آن وقت همین فصل زمستان نباشد؟

——

🔹 در زندگی #شخصی و خانوادگی، آیا زمان آن نرسیده است که کارهای بیهوده‌ای را که صرفا از سر #عادت یا برای هم‌شکل دیگران شدن انجام می‌دهیم حذف کنیم؟ وقت آن نشده که از #دیگران نترسیم و تحمیل‌های محیط را - که برای آینده‌ی ما برنامه‌ریزی می‌کند- پس بزنیم؟ نیازهای کاذب‌مان را بشناسیم و حذف کنیم؟ از قرارهای بی‌خاصیت روزانه‌مان بکاهیم؟ از وظیفه‌پنداری‌های تُهی کم کنیم تا وظیفه‌های اصلی و سخت رخ نشان دهند؟ و بگذاریم که لذت زندگی آگاهانه و آزاد را تجربه کنیم...

🔸 در محل #کار/شرکت/سازمان آیا زمان آن نرسیده است که با بخش‌ها و معاونت‌ها و اداره‌کل‌های بی‌خاصیت خداحافظی کنیم؟ پروژه‌های کش‌دارِ بی‌ثمر را شکست خورده اعلام و ملغی کنیم؟ عذر دو نفر را که جز روزمرگی و غرزدن کاری انجام نمی‌دهند بخواهیم؟ و بگذاریم سیستم نفس بکشد و جایی برای تعریف کار جدید باز شود...

@Banizy2

🔹 و آیا وقت آن نرسیده است که #جمهوری_اسلامی تکانی به این درخت جوان بدهد و خود را هرس کند؟ از شلختگی این سیستم تودرتوی هزارصاحب بکاهد و جمعی از شوراها و سازمان‌ها و کمیته‌های معطل مانده را - که نقش تخدیری دارند، یعنی فقط خیالمان را راحت می‌کنند!- تعطیل کند؟ وقت آن نرسیده که یک-در-هزار مفسدان یا مخلصان ناکاربلد را عزل و بیرون کند؟ و نفس بکشد...

✅ اگر دست من بود، روزی را به عنوان #روز_ملی_هرس_کردن اعلام می‌کردم؛ و از همه‌ی مردم و مسئولین و نهادها می‌خواستم که داوطلبانه بیایند و اقلا یکی از کارها و پروژه‌های شکست‌خورده‌شان را تعطیل کنند. بدون هرس کردن درختِ زندگی تازه نمی‌شود.

*به سبک آقای ضرغامی!

#فرهنگ_کار #سبک_زندگی #طبیعت

@Banizy2

http://l1l.ir/3lxu

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۶ ، ۱۱:۳۴


یکی از تجربه های خوشایند من در رانندگی داخل شهر، این است که جلوی پای عابران در حال عبور از خیابان-به خصوص اگر از خط کشی عابرپیاده استفاده کنند- توقف میکنم و معمولا هم با دست اشاره میکنم که: بفرمایید! 
در اکثر موارد عابران لبخند بر لب تشکر شیرینی میکنند و البته متعجبند که در این کارزار ترافیک شهری کسی به کسی راه بدهد، آن هم سواره به پیاده!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۰۸:۵۹

صبح که از خواب بلند می‌شوی و گوشی موبایل را از حالت آفلاین خارج می‌کنی، اولین میهمانت پیام‌های «وایبر» است: از هر گروهی به فراخور حالش طنزپاره‌ها و ویدئوهای چند دقیقه‌ای و عکس‌های خبری و یکی-دو پیامِ «چگونه سالم‌تر شویم» و «هشدار آلودگی آب‌های داخل لوله» و می‌خوانی و بعد می‌روی سراغ پیامک‌های وارده: چند پیامک کاری و دوباره سیل پیامک‌های تبلیغاتی که تو را به «کاهش وزن» و «پولدارترین مرد دنیا شدن» دعوت می‌کنند و بعد پیامک‌های خبری که آی «مجلس دولت را تکذیب کرده» و «یک فساد اقتصادی جدید کشف شده» و «شصتمین دادگاه م.ه. برگزار شد». بعد نوبت به ایمیل‌ها می‌رسد: چند ایمیل کاری و باز انبوه لینک‌هایی که رفقا دعوتت می‌کنند که بازشان کنی، و خبرنامه‌هایی که به لطف گروه‌های اینترنتی و فیدها دسته‌شده و البته گزینش شده آماده‌اند که بخوانیشان.  این‌وری و آن‌وری تحلیل و دغدغه به خوردت می‌دهند؛ از «بازداشت مجدد نسرین ستوده» و «آمار سرعت اینترنت در افغانستان» و «چرا مصدق قهرمان ملی است؟» بگیرید تا «سناریوهای افزایش قیمت دلار» و «تصاویر ازدواج نوه‌ی ملکه‌ی بریتانیا». این‌ها همه اخباریست که در مسیر خانه تا محل کار به برکت همراه اول و رایتل می‌شنوی و تازه ساعت می‌شود 9. گام بعدی چک کردن صفحات اول روزنامه‌ها و بعد سایت‌های خبریست. البته وایبر و پیامک و ایمیل‌ها در طول روز جریان دارند و به طور متوسط هر یک ربع یک بار سلامت می‌کنند تا هیچ وقت تنها نباشی(همراه اول!).


با این اوصاف، شب که داری به خانه برمی‌گردی، می‌بینی که همه دارند از شنیده‌هایشان می‌گویند. در تاکسی و اتوبوس و مترو به جز آن‌هایی که خوابند یا با نفر پشت تلفن مشغول دعوا هستند، بقیه دارند شایعات را دست به دست می‌چرخانند. پیام‌هایشان را  برای یکدیگر می‌خوانند و جالب‌ترهایش را فوروارد می‌کنند تا وقتی به خانه می‌رسی هم بیکار نباشی و تنهایی یا با سایر اعضای خانواده -که نمی‌دانم کدام‌یک بدتر است!- بنشینی و اخبار و طنزهای آلوده به انواع غرض‌ها را مرور کنی و مرور کنی و مرور...

با آدم‌ها که به گفتگو می‌نشینی و از درس و کار و زندگی می‌پرسی، می‌بینی که به صورت رگباری و لاینقطع دارند شبهه پمپاژ می‌کنند و خودشان هم نمی‌دانند که دردشان چیست؟ خودشان هم نمی‌دانند که دردشان چیست. هیچ سوالی را برای پاسخ گرفتن نمی‌پرسند، تو گویی مغزشان دیگر گنجایش این همه اطلاعات بی‌سروته را ندارد و ذهن یا گوش و دل تو را به مثابه سطل زباله‌ای یافته‌اند که خودشان را تخلیه کنند و برای فرداهای تکراری آماده شوند. شبهه‌های بی‌جواب خود را با دیگران مطرح می‌کنند تا شاید این اشتراک که نوعی هم‌زبانی را به دنبال دارد کمی خیالشان را راحت کند و از تنهایی نجات یابند.

متاسفانه این سبک‌زندگی که دارد گسترش پیدا می‌کند قشر دانشگاهی و به اصطلاح فرهیخته را هم کاملا در گیر خود دارد، چرا که آن‌ها دسترسی‌شان به اطلاعات بیشتر از دیگران است و البته در "فکر" نکردن با دیگران مشترکند.

این‌ حال و روز ماست در عصر انفعال و فوروارد!


اضافه شده در 25 دی 1394: چند روز پیش در یکی از برنامه‌های رادیویی که در مورد آسیب‌های شبکه‌های اجتماعی بود شنیدم که شعار سال 2015 اینترنت (؟) این است: قبل از اینکه چیزی بفرستی، فکر کن! (Think Before Your Post)


قبل از ارسال، فکر کن!

  



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۳ ، ۲۱:۲۱

برادرزاده‌ام امیر 4 ساله است. چند روز پیش داشتم میرفتم مسجد برای نماز، به من می‌گوید: تو که نباید بری مسجد، تو که پیر نیستی!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۳۹

دوستی امروز پیامکی فرستاد با این مضمون که خوب است کاسبان بعد از درآوردن رزقِ روز، دیگر روی اجناس سود نگیرند و بدون سود بفروشند. و من بار دیگر با این مسئله درگیر شدم که زندگی شهری مدرن چه چیزهایی بر ما تحمیل کرده است...

امروزه روز و در این شهر گل و گشادِ تهران، شما به عنوان یک کاسب(یا عام‌ترش شاغل) مدام داری می‌دوی برای پول درآوردن و بیشتر درآوردن و واقعا کم پیش می‌آید که کسی به «بس بودن» فکر کند. خب توصیه‌ی بالا هم ظاهرا برای جلوگیری از همین حرص است. اما بیایید برویم آن روی دیگر سکه را هم ببینیم؛ حرص به جای خود، اما چرا حرص؟ چه چیزی ما شهرنشینان و شاید بیشتر ما تهران‌نشینان را تا این‌ حد حریص کرده؟ و آیا واقعا همه حرص‌شان می‌دود؟

به نظرم نکته‌ی کلیدی در این بحث این است که «رزق روز» یعنی چه؟ یعنی آن چیزی که امروزِ ما را به فردا می‌رساند؟ می‌شود میانگین خرج ما در سال یا ماه؟ می‌شود آن‌چیزی که سرانه‌ی یک خانواده‌ی در شان خانواده‌ی من است؟ می‌شود آن‌چیزی که من لازم دارم تا بتوانم نیازهای متعارف خانواده‌ام را با آن تامین کنم؟ هر کدام از این سوال‌ها جواب‌های متفاوتی را موجب می‌شوند. شاید در مختصات 100 سال پیش و قبل‌تر از آن جواب این سوال‌ها چندان فرقی با هم نمی‌داشت، اما امروزه فرق این‌ها واضح و باز است.

در سبک زندگیِ قدیم بخش عمده‌ی نیاز خوراک بوده است؛ مشکل فقیر مسکن نبوده، خوراک بوده و شاید پوشاک و کرایه‌ی راه و ... . اما امروزه فقر با داشتن مسکن قابل جمع نیست؛ مشکل خوراک برای خیلی از نیازمندان رفع شده و اگر هم هست بحث کیفیت خوراک است نه سیر شدن.     

در سبک زندگیِ قدیم خرید این‌قدر رایج نبوده، چرا که اولا تنوع نیازها کم‌تر بوده و ثانیا در بسیاری از نیازها مردم خودکفا بوده‌اند(خوراک و پوشاک و حمل و نقل و مسکن). اما امروزه شما بدون خرید کردن می‌میری! از آبِ خوردن گرفته تا پوشاک و سفر و سرگرمی همگی کالایند و خریدنی.

در سبک زندگی قدیم پس‌انداز این‌قدر که امروز ناگزیر است حیاتی نبوده. طرف برای چه پس‌انداز می‌کرده؟ برای این‌که مثلا یک سفر زیارتی می‌خواهد برود خرج کند. باقی داراییش را هم که یا می‌خورده و یا تبدیل به ملک و دام می‌کرده است. اما امروز شما بدون پس‌انداز کردن اصلا نمی‌توانی پیش بروی. آن هم نه پس‌انداز در صندوق خانه! باید بروی در بانک پول بذاری، یا این‌که از بانک وام بگیری و شروع کنی قسط دادن(پس‌انداز پسینی!). و ما ادراک ما القسط! همه‌ی حرف من در همین پدیده‌ی «قسط» قابل تشریح است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۱ ، ۱۸:۲۴

خب من هم مثل اکثر شماها تا چند وقت پیش لبخند می‌زدم، لبخند عاقل اندر سفیه! و ژست روشنفکری می‌گرفتم که: تو رو خدا ببین مردم را با چه چیزهایی سر کار گذاشته‌اند. با کتاب‌های زرد و عنوان‌های صورتی؛ «مردان مریخی، زنان ونوسی»!


بالاخره شتر بخت در خانه‌ی ما هم خوابید و ازدواج کردیم و با این کتاب‌ها محشور شدیم و این یکی را هم خواندیم. انصافا کتاب خوبیست! نکات کاربردی و تذکارهای خوبی دارد در شناخت تفاوت‌های زن و مرد؛ به نظر می‌رسد غالب نکاتی که نویسنده(جان گرِی) آورده محصول تجربیاتی است که در سمت یک مشاور داشته. واقعا غصه‌ام شد. چند وقت پیش-باز هم به مناسبت ازدواج- حرف‌های یک آخوندی را گوش می‌دادم که در مورد تفاوت‌های زن و مرد صحبت می‌کرد و نکات جالبی را مطرح می‌کرد؛ مثلا می‌گفت(بگم که شما هم استفاده کنید!): برای خانم‌ها هر هدیه یک پالس محبت‌آمیز دارد، مستقل از بزرگی و کوچکی هدیه. ولی آقایان فکر می‌کنند که مثلا هر چقدر پول بیشتری خرج کنند برای هدیه‌ای که می‌خرند، یعنی این‌که خفن‌تر بوده‌اند و لذا کلی زور می‌زنند و انتظار دارند واکنشی که از طرف مقابل می‌بینند متناسب با اندازه‌ی هدیه‌شان باشد. ولی این‌جوری نیست ... خب نکته‌ی خوبی بود و من به عنوان یک مرد توجه زیادی به این موضوع نداشتم. حالا این یک مثال بود. گذشت و گذشت تا رسیدم به این کتاب مردان مریخی و دیدم که زکی! مثل این‌که این آقای آخوند هم این کتاب‌ها را خوانده و دارد همان‌ها را با بیان خودش برای ما می‌گوید. خب این اشکالی ندارد. ولی چرا غصه؟


غصه این‌جاست که این نکته‌ی به این سادگی را-که واقعا تجربی می‌شود به دست آورد- ما باید از این غربی‌ها کپی کنیم و این همه کتاب دینی و عالم دین و آدم دین‌دار نتوانسته‌اند خودشان این تفاوت‌ها را در قالب مثال و داستان بیاورند، در حالی که برای همین جزئیات هم حدیث داریم و اصلا تجربه کردن نیاز نیست! بعد نتیجه این می‌شود که یکی مثل من برای آموختن الفبای زندگی باید برود سراغ «گری» و «باربارا» و «قورباغه را قورت بده!» و امثالهم. جای غصه ندارد؟ شاید جای دق کردن هم داشته باشد!


 حالا بگذریم. چیزی که می‌خواستم بگویم دیگر است. این آقایون و خانوم‌های غربی بر اساس علوم مدرن و تجربیات زیاد و سازماندهی شده یک سری ویژگی کشف می‌کنند(حدس می‌زنند) و بیانش می‌کنند؛ در بسیاری از موارد هم «اطلاعات»شان ارزشمند است و قابل استفاده. به شما از چیستی خودت(جسم و روان) و اطرافیانت خبر می‌دهند و در نتیجه می‌توانی با شناخت بهتر، درست‌تر برنامه بریزی و عمل کنی. اما اگر این اطلاعات را بشود در یک حوزه‌هایی قبول کرد و به کار بست، باید حواسمان باشد که اسیر «هدف‌گذاری»‌های این‌ها نشویم که کلا پرت است. نکته به نظرم خیلی مهم است. مثلا در همین بحث زندگی مشترک، فرض می‌کنیم شما به تفاوت‌های زن و مرد واقف شدی؛ خب حالا می‌خواهی چه کنی؟ جواب ساده‌ای که من در تعالیم مدرن می‌بینم این است که: «جوری رفتار کنیم که زندگی شاد و بدون تنش داشته باشیم»، همین! و اگر دیده باشید دیده‌اید که چنین تعریفی از زندگی موفق چقدر در میان مردم ما و خصوصا جوان‌ترها زیاد است. در حالی که به طور واضح در اسلام هرگز این‌ها هدف زندگی نیست؛ هدف رشد است و تعالی و عبادت خدا و خدمت خلق و این  چیزها. اصلا جور در نمی‌آید که تو با عیوب همسرت کنار بیایی برای این‌که تنش نداشته باشید، اصلا جور در نمی‌آید که با عرف بسازی برای این‌که بهت خوش بگذره! در ادبیات دینی تو باید: صبر داشته باشی، کیّس باشی، قاطعیت داشته باشی، فداکار باشی، بخشنده باشی، سخت‌کوش باشی، بی‌توقع باشی، گریه کنی! در حالی که طبق مدل غربی باید: ارزش‌های طرف مقابل را گوش‌زد کنی، زیادی فداکاری نکنی، حریم حفظ بکنی، برای تسکین مشکلات زندگی خودت را با روزنامه سرگرم کنی! توصیه‌های طرف غربی نامربوط نیست‌ها! ولی خیلی چیپ و حداقلی است. تو همه‌ی «هدف زندگی غربی» را که آسایش دنیوی است می‌خواهی برای «شروع زندگی دینی»، تازه شاید هم نیازی به آسایش نباشد!


در بسیاری از مسائل دیگر هم این اختلاف بنیادی دیده می‌شود و ما با «هدف» غربی‌ها نمی‌سازیم. تکنولوژی پیشرفته «برای چی؟» درآمد بالا «برای چی؟» تحصیلات خوب «برای چی؟» دین «برای چی؟» مثلا این مزخرفات را شنیده‌اید که دین آرامش بخش است و آدم‌های دین‌دار بیشتر عمر می‌کنند و راحت‌تر می‌خوابند و ... پس دین داشته باشیم!!؟



مرتبط: الزامات زندگی جهادی در گفت و گو با حجت الاسلام پناهیان؛ همین مسئله را در مثال «نظم» غربی‌ها توضیح داده‌اند.


پی‌نوشت: این یادداشت دست‌گرمی بود برای شروع دوباره نوشتن. این بار بیش از همیشه برای نوشتن توجیه دارم و کمتر از همیشه وقت!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۱ ، ۱۸:۲۲