کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «الگو» ثبت شده است

درسی برای امروز جبهه‌ی انقلاب

 

 

مستوای امام حسین علیه السلام و قیام عاشورا فراتر از دسترس ماست و بنابراین تحلیل جامع قیام اباعبدالله الحسین کاری نشدنی است؛ اما عظمت این قیام به همان میزان که احاطه بر آن را دشوار می‌سازد، برکات آن را در دسترس همگان قرار می‌دهد. و از جمله‌ی این برکات برای جامعه‌ی امروز ما، این است که بفهمیم چگونه محبت اباعبدالله همه‌ی اقشار جامعه را به خود جذب کرده است؟


 

 ----

هر ساله ایام محرم و برپایی خیمه‌ی عزای حسینی، صحنه‌های شگفتی از شوق در اقشار مختلف جامعه‌ی ما پدید می‌آورد؛ در هیئت امام حسین علیه السلام پیر و جوان و کودک، زن و مرد، تحصیل‌کرده و بی‌سواد، غنی و فقیر، شهری و روستایی، استاد دانشگاه و پزشک و نانوا و کارگر و روحانی، همه و همه می‌آیند و هر یک به نحوی عرض ارادت می‌کنند و دوست دارند که از دوست‌داران امام حسین شمرده شوند. قطعا این جماعت عزادار نسبت به قیام حسینی فهم‌های گوناگونی دارند و قطعا میزان پای کار بودن و تبعیت ایشان از امام حسین علیه السلام متفاوت است؛ ولی همه در یک چیز مشترکند و آن اینکه به معنای دقیق کلمه "هوارادان" حسین علیه السلام و شهدای کربلا هستند. سوالی که ذهن مرا مشغول کرد، این بود که چه عاملی این تنوع را دور محور امام حسین علیه السلام جمع کرده است؟ کیفیت این هنر اباعبدالله علیه السلام چگونه است و آیا قابلیت الگوبرداری دارد؟ به نظرم امام حسین علیه السلام و به تعبیر دیگر قیام عاشورا چند ویژگی را در اعلادرجه‌ی خود نمایندگی می‌کنند و همین راز ماجرا (یا بخشی از راز ماجرا) است؛


1.      عدم انتفاع شخصی

برای امام حسین علیه السلام در قیام عاشورا هیچ‌گونه نفع شخصی نمی‌توان تصور کرد. شاید در ابتدای حرکت ایشان شائبه‌ی قدرت‌طلبی و کسب حکومت مطرح بود؛ حضرت در این شرایط صریح به این شبهه‌ پاسخ می‌دهند که ما برای قدرت‌طلبی و دنیاخواهی قیام نمی‌کنیم و هدف امر به معروف و نهی از منکر است:

أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنری الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.[1]

و در جای دیگر می‌فرمایند:

إِنّی لَمْ أَخْرُجْ بَطَرً و لا أَشِرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ أَطَلُبُ الصَلاحِ فی  أُمَّةِ جَدّی محمد (صلی  الله علیه وآله وسلم) أُریدُ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ.[2]

 

اما وقتی کار به شب عاشورا و روز عاشورا می‌رسد چه؟ دیگر هیچ شائبه‌ای برای هیچ کس، نه فقط درباره‌ی انگیزه‌ی حسین علیه السلام که حتی درباره‌ی یاران اباعبدالله باقی نمی‌ماند. این نیت خالص امام حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایی اوست که مثل خورشید می‌درخشد و جاذبه دارد. امروز هم قاعده همان است؛ دل‌ها از کسانی که در عمل و رفتار خود صادق نیستند یا به دنبال استفاده از دیگران برای منافع شخصی و گروهی خود هستند گریزان است و هر جا نیت خالص در کار باشد، جاذبه است و قلوب مردم همراه خواهد شد. البته این خلوص به لفظ نیست؛ این‌گونه نیست که در گفتار از خدمت‌گذاری به مردم و «جانم فدای ارزش‌ها» بگوییم ولی در عمل دم خروسِ منافع شخصی بیرون بزند و مردم نفهمند.

2.      پاک‌بازی و ایثار

ویژگی دوم قیام امام حسین علیه السلام که به شدت همه را مجذوب خود دارد، پاکبازی ایشان -و به تَبَع، یاران ایشان- است. برای حسین علیه السلام نه تنها در ماجرای عاشورا نفعی در کار نبود، بلکه او هر آن‌چه داشت - از مال و جان و آبرو و اصحاب و خانواده- به صحنه آورد و در راه خدا فدا کرد. زبان و قلم از توصیف کیفیت این پاک‌بازی قاصر است، ولی راه ایشان درس‌آموز است و قابل الگوبرداری. اگر منادیان یک مکتب و پیام (مثلا انقلابی‌های زمان ما) فداکاری و ایثار را به صحنه بیاورند، بدون شک بد‌بینی‌ها و تردیدها زائل می‌شود و اصلا همین فداکاری عیار و اعتبار آن مکتب و پیام می‌شود و دیگر استدلال لازم نیست. مثال بارز و ملموس امروزی برای نشان دادن اهمیت راهبردی ایثار و فداکاری در نفوذ مکتب و پیام، کاریست که در چندسال اخیر مدافعان حرم انجام داده‌اند. سال‌ها بحث و استدلال بر سر این موضوع که حمایت از جبهه‌ی مقاومت عقلا و شرعا لازم است، به اندازه‌ی خون شهدای مدافع حرم قانع کننده نبوده است؛ به تدریج که محلات ما با ذکر این شهدا پرمی‌شوند، صدای شبهه‌ها و غرولندها که چرا باید پول به فلسطین و حزب الله بدهیم؟ و چرا اول به مشکلات داخلی خودمان نمی‌رسیم؟ و «نه غزه نه لبنان»ها خاموش می‌شود(مردم قانع می‌شوند و دشمنان ساکت). این معجزه‌ی ایثار است.

3.      محبت فراگیر به مردم

ویژگی دیگری که می‌توان به عنوان عامل جذابیت قیام اباعبدالله مطرح کرد، محبت فراگیر امام نسبت به مردم است. در قرن‌ها حضور امام حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایی ایشان در جامعه‌ی ما، همه‌ی مردم از هر قشر و گروهی دعوت شده‌اند، خدمت کرده‌اند، نذر کرده‌اند و حاجت گرفته‌اند، توبه کرده‌اند و ... اینجا هیچ نشانی از دسته‌دسته کردن مردم یا تبعیض وجود ندارد. اینجا عامی و بی‌سواد با عالم دین همه موکب‌داری می‌کنند و پای یک دیگ عرق می‌ریزند، نوجوانان با طبل و سنج و نوحه‌خوانی جان می‌گیرند و پیرمردها در خلوت خود اشک می‌ریزند. در اخبار واصله و آن‌چه از ماجرای عاشورا برای ما مانده است هم همین موضوع دیده می‌شود و شما می‌توانید برای هر قشر و گروهی نماینده‌ای در این ماجرا بیابید: حبیب بن مظاهر، عباس علیه السلام، علی اکبر، زینب کبری علیها سلام، قاسم و عبدالله بن حسن، جون، وهب، زهیر بن قین، حر بن یزید ریاحی، علی اصغر، سُکینه و رقیه علیهما سلام، رباب ... همه هستند و تنها ملاک «تبعیت از امام» است. حضرت در اوج روز عاشورا و در بحبوحه‌ی مصیبت‌ها همچنان مشغول هدایتند و حتی برای کسی که تا چند لحظه‌ی دیگر به مقام اشقی الاشقیاء می‌رسد هم دل می‌سوزانند. پیام عاشورا فراگیر است و هیچ‌کس خود را با آن بیگانه نمی‌بیند، و اینچنین است که قیام اباعبدالله علیه السلام به هیچ وجه تفسیر حزبی و گروهی نمی‌شود و حتی آنان که وارد عزاداری‌ها نمی‌شوند و نظاره‌گرند، با احترام به این ماجرا نگاه می‌کنند. محبت امام حسین علیه السلام حکم بارانی را دارد که بر همه‌ی زمین‌ها می‌بارد و البته هر کسی به قدر استعداد خود بهره می‌برد، و این برای ما درس است- اگر می‌خواهیم از ایشان تبعیت کنیم.


4.      پافشاری بر اصول

و در آخر آن‌چه محبت امام حسین علیه السلام را فراگیر کرده، پایبندی ایشان به اصول و ارزش‌هایی است که به آن‌ها باور دارند. در عین حال که چتر سیدالشهدا علیه السلام همه را در برگرفته (حتی دشمنان را) ایشان ذره‌ای تزلزل و تذبذب از خود بروز نمی‌دهند، و از امام حق جز این هم انتظاری نیست. حضرت هر آن‌چه دارند -و حتی در مخیله‌ی ما نمی‌گنجد- را فدا می‌کنند، ولی زیر بار ظلم نمی‌روند و شعار «هیهات منا الذلة» ایشان بلند است. اصحاب و همراهان ایشان هم به همین ترتیب: زینب کبری سلام الله علیها همه‌ی هستی‌اش را داده و باز سربلند «ما رایت الا جمیلا» سر می‌دهد، علی اکبر ندای «فاذا لا نبالی بالموت» دارد و قاسم مرگ را «احلی من العسل» می‌خواند. عباس علیه السلام رجز می‌خواند و اطمینان می‌دهد که حتی بدون دست هم از عقب‌نشینی و سازش خبری نیست: «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی». همین سرسختی و پافشاری بر اصول(اصولگرایی واقعی) است که امام حسین علیه السلام و یارانش را حتی در چشم کسانی که به این ارزش‌ها پایبند نیستند و حتی برخلاف آن‌ها رفتار می‌کنند هم عزیز کرده است و محبوب. فارغ از اینکه اصول چیست، اصول‌گرایی حلاوت و شیرینی دارد و خواستنی است، و این اشتباه عجیبی است که گروهی برای جلب حمایت و محبت دیگران خود را چندرویی و مجامله دچار می‌کنند.

 


مصداق تامی که از این الگوی حسینی تبعیت کرد و محبتش در قلوب مردم جاگیر شد، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است. اول، امام به دور از هر گونه منفعت شخصی و با نیت خالص پا به میدان مبارزه گذاشت و از عنوان و اسم هم گریزان بود. دست‌نوشته‌ای که به عنوان اولین سند مبارزاتی ایشان مشهور شده است، به خوبی گویای این حقیقت است و خود ایشان همان‌جا تذکر می‌دهند که قیام برای نفس است که کار ما را به اینجا کشانده است:

... خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند...[3]

و اینکه:

قل انما اعظکم بواحدة، ان تقوموا لله مثنی و فرادا (سبا، 46).

 

بعد از پیروزی انقلاب هم برای امام هیچ منفعت شخصی حاصل نشد و حتی خانواده‌ و وابستگان خود را هم از این شائبه دور داشت. دوم، امام هر آن‌چه داشت به صحنه آورد و برای نهضت هزینه داد؛ سال‌ها رنج تبعید را متحمل شد، فرزند دلبندش، حاج آقا مصطفی را فدا کرد و تا انتهای نهضت بر همین مدار بود و «جام زهر نوشید» و «آبروی خود را با خدا» معامله کرد. سوم، امام به معنای واقعی کلمه عاشق مردم بود. 



مکرر در مکرر بر نهضت پابرهنگان و مستضعفان تاکید کرد و اصلا او بود که ادبیات استضعاف و استکبار را وارد صحنه‌ی انقلاب کرد. مکرر بر اینکه ما هیچ‌کاره‌ایم و این مردم هستند که انقلاب کرده‌اند و این‌ها ولی نعمت ما هستند تاکید کرد و نه فقط به لفظ که در قلب و عمل به آن معتقد بود. امام هیچ وقت مردم را گروه‌بندی نکرد و در عین برخورد قاطع و غلیظ با دشمنان و فتنه‌گران، برای مردم نقش پدر مهربان را داشت. حتی در وصیت‌نامه‌ی خود فصلی را به نصیحت معاندان و مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی اختصاص داد(بند «ن») و مشفقانه نوشت که حالا که شما بعد از مرگِ من این نوشته را می‌خوانید و دیگر شائبه‌ی نفع شخصی نیست، بیایید و خود را نجات دهید:

... نصیحت مشفقانة من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگردید؛ و با محرومین جامعه که با جان و دل به جمهوری اسلامی خدمت می‌کنند متحد شوید؛ و برای ایران مستقل و آزاد فعالیت نمایید تا کشور و ملت از شرّ مخالفین نجات پیدا کند، و همه با هم به زندگی شرافتمندانه ادامه دهید. تا چه وقت و برای چه گوش به فرمان اشخاصی هستید که جز به نفع شخصی خود فکر نمی‌کنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستیز هستند و شما را فدای مقاصد شوم و قدرت‌طلبی خویش می‌نمایند؟ شما در این سالهای پیروزی انقلاب دیدید که ادعاهای آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط برای فریب جوانان صاف دل است. و می‌دانید که شما قدرتی در مقابل سیل خروشان ملت ندارید و کارهایتان جز به ضرر خودتان و تباهی عمرتان نتیجه‌ای ندارد. من تکلیف خود را که هدایت است ادا کردم. و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما می‌رسد و شائبة قدرت طلبی در آن نیست گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم الهی نجات دهید. خداوند منان شما را هدایت فرماید و صراط مستقیم را به شما بنماید.[4]

 

چهارم، امام در اصول خود سفت و محکم بود و هیچ میل و انحرافی برای جلب نظر دیگران در او مشاهده نمی‌شد. با عزیزترین اشخاص بر اساس اصول برخورد می‌کرد (برای مثال: ماجرای عزل آقای منتظری، ماجرای برخورد با نوه‌ی امام سیدحسین خمینی) و هیچ وقت برای جلب رضایت روشنفکران و غرب‌گرایان ادبیات اسلامی را آلوده به الفاظ دهان پرکنِ وارداتی نکرد. امام نترسید که بگوید:

از خدا می‌‏خواهیم که این قدرت را به ما ارزانى دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهاى جهان نیز ناقوس مرگ آمریکا و شوروى را به صدا درآوریم.[5]

نترسید که گورباچف را به مطالعه‌ی اسلام نصیحت کند، نترسید که از صدور انقلاب سخن بگوید:

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجى و بین الملل اسلامی‌‏مان بارها اعلام نموده‌‏ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبى و تفکر تشکیل امپراتورى بزرگ می‌گذارند، از آن باکى نداریم و استقبال می‌کنیم.[6]

و نترسید که شاه را رسوا کند و بساطش را برچیند.

 

 

خورشید امام حسین علیه السلام و الگوی نزدیکِ امام خمینی امروز در دسترس ماست.

 

محمد توکلی

29 مهر 1395



[1] خطبه‌ی منا: تحف العقول، ص 239

[2]  در پاسخ به ابن عباس: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89

[3] 15 اردیبهشت 1323: صحیفه‌ی امام، ج 1، ص 22

[4] وصیت نامه‌ی سیاسی-الهی امام، بند «ن»

[5] پیام قطعنامه

[6] همان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۵

نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی یکی از معروفترین چهره‌‌های دنیاست. تشییع جنازه‌ی او حدودا 10 روز طول کشید و مقامات بلندپایه‌ی کشورهای مختلف در مراسم تدفین او شرکت کردند. ماندلا در زمان حیاتش هم معروف و شناخته شده بود و  تا به حال ده‌ها فیلم مستند و سینمایی در موردش ساخته شده است. بعد از این‌که کتاب خاطراتش را (راه دشوار آزادی: Long Walk to Freedom) که با قلم خود نوشته است خواندم، ناخودآگاه مقایسه‌ای در ذهنم شکل گرفت؛ مقایسه میان او و امام خمینی:



1.       نلسون ماندلا در سال 1297/1918 در اومتاتا روستایی در جنوب شرقی آفریقای جنوبی به دنیا آمد. اجداد ماندلا در سیستم قبیله‌ای خودشان نقش مشاورِ رییس قبیله را داشتند. ماندلا نیز با این واسطه در خانواده‌ی مرفه‌تر رییس قبیله وارد می‌شود و تحصیلاتش را در یکی از مدارس مبلغان مسیحی در یک سیستم کاملا انگلیسی پی‌‌ می‌گیرد. بعدتر و وقتی از دست رییس قبیله و از ترس ازدواج تحمیلی به ژوهانسبورگ فرار می‌کند، درسش را ادامه می‌دهد و وکیل می‌شود.

2.       سید روح الله خمینی در سال 1281/1902 در شهرستان خمین به دنیا آمد. پدر او ،سید مصطفی، از مجتهدین و معتمدین شهرستان خمین است و در پنج ماهگی روح الله در مبارزه با خوانین محل به شهادت می‌رسد. روح الله تحت تربیت عمه و مادر خود رشد می‌کند و تحصیلات مرسوم زمان خویش را در خمین و سپس حوزه‌ی اراک نزد مرحوم آشیخ عبدالکریم یزدی فرا می‌گیرد و از سال 1300/1921  اندکی پس از استاد خود وارد حوزه‌ی قم می‌شود.

3.       ماندلا در ژوهانسبورگ به تدریج با اندیشه‌ی مبارزه آشنا شده و به زودی وارد کنگره‌ی ملی آفریقا می‌شود و لیگ جوانان را پایه‌گذاری می‌کند. مبارزات ماندلا خیلی زود اوج می‌گیرد و از سال 1329/1950 به عنوان یکی از رهبران مبارزه‌ی بدون خشونت وارد عرصه می‌شود. ماندلا هدف خود را پیدا کرده بود: مبارزه با آپارتاید و کسب آزادی.

4.       روح الله خیلی زودتر از هم‌لباسان خود مدارج ترقی علمی و عرفانی را طی می‌کند؛ به سال ... در 25 سالگی کتاب چهل حدیث و در سال ... اسرار الصلوة را می‌نویسد. او یکی از شیفتگان آیت الله مدرس است و برای دیدن نطق‌های او از قم به تهران می‌آید. همچنین در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت ریز حوادث را دنبال می‌کند، ولی هنوز اقدام مشخصی از او نمی‌بینیم. اولین نامه‌ی روح الله خطاب به روحانیون که در «صحیفه‌ی امام» نیز ثبت است به سال 1323/1944 برمی‌گردد: «قال الله تعالی: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادا ...»[1]

5.       ماندلا در خلال مبارزات خود بارها دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد. در سال 1340/1961 و 10 سال پس از شروع مبارزه‌ی بدون خشونت، او به این نتیجه می‌رسد که این شیوه به تنهایی جواب‌گو نیست. گروه «نیزه‌ی ملت» را پایه‌گذاری می‌کند و برای جلب حمایت‌های مالی و نیز آموزش نظامی به دیگر کشورهای آفریقایی سفر می‌کند. او موفق می‌شود که چندین عملیات خرابکاری را علیه دولت آپارتاید ساماندهی کند، ولی سرانجام دستگیر می‌شود و برای دوره‌ای طولانی (21 سال) به زندان می‌افتد. سال‌های محنت ماندلا شروع می‌شود.

6.       روح الله به همراه جمعی دیگر، آیت الله بروجردی (مرجع تقلید وقت شیعیان) را به قم دعوت می‌کنند. او خود به عنوان مشاور آیت الله بروجردی ایفای نقش می‌کند و در جریان مبارزات مختلف بر ضد رژیم شاهنشاهی همه‌ی مراجعات را به سمت ایشان هدایت می‌کند. پس از فوت آیت الله بروجردی و علی رغم ابای شخصی از مرجعیت، به زودی به مرجع عده‌ی زیادی از شیعیان و به خصوص مبارزین تبدیل می‌شود. سال 1341/1962 و پس از حمله‌ی رژیم شاه به مدرسه‌ی فیضیه، خمینی وارد مبارزه‌ی مستقیم با رژیم شده و راهی را شروع می‌کند که 16 سال بعد به پیروزی انقلاب منتهی می‌شود. خمینی در 13 خرداد 1342/1963، مصادف با عاشورای محرم 1383نطقی آتشین علیه سیاست‌های شاه و وابستگی به اسرائیل ایراد می‌کند و پیرو آن دستگیر می‌شود. دو روز بعد و در 15 خرداد تظاهرات عظیمی در چند شهر ایران برپا می‌شود و چند هزار نفر (که آمار دقیق آن هیچ‌ وقت معلوم نشد) توسط رژیم شاه کشته می‌شوند. آیا این تظاهرات سازماندهی شده بود؟

7.       زندگی در زندان بسیار سخت و کند می‌گذرد، اما ماندلا مقاومت می‌کند. او تحصیلات خود را به سختی ادامه می‌دهد و به انواع و اقسام روش‌ها سعی می‌کند "همچنان" مبارز بماند. او در زندان هم رهبر زندانیان سیاسی است و جسته و گریخته از اخبار بیرون مطلع می‌شود. روزنامه‌ها از درج عکس و اسم ماندلا منع شده‌اند.

8.       خمینی حدودا یک سال بعد آزاد می‌شود. در آبان 1343/1964 و پیرو تصویت لایحه‌ی کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی) نطق دیگری علیه این لایحه و نمایندگان مجلس ایراد می‌کند و می‌گوید: «دنیا بداند که هر گرفتاریی که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است، از آمریکاست.» پیرو این اتفاق، خمینی را دستگیر و این بار تبعید می‌کنند: ابتدا ترکیه، و سپس نجف اشرف. دوره‌ی تبعید 14 ساله‌ی او (و شاید دوران محنت خمینی) شروع شده است.

9.        ماندلا در زندان خاطرات خود را به سختی می‌نویسد و به امید چاپ آن‌ها در سالگرد 60 سالگی تولدش به بیرون می‌فرستد. با توجه به ممنوعیت این کار، او و همراهانش در زندان به صورت عجیب و طاقت‌فرسایی این مسیر را طی می‌کردند: کاغذ به دست می‌آوردند، او نیمه شب‌ها خاطراتش را می‌نوشت، یکی دیگر از هم‌بندان او ؟ آن‌ها را به صورت بسیار ریز پاک‌نویس می‌کرد و به بیرون می‌فرستاد. حتی خلاص شدن از دست چرک نویس‌ها برای خود ماجرایی داشت. چرک‌نویس‌ها را بایستی تا حصول اطمینان از چاپ خاطرات نگه می‌داشتند، اما کجا؟ آن‌ها را به تدریج در باغچه‌ی حیاط زندان چال می‌کردند.

10.   خمینی در نجف به مبارزه با رژیم شاه (از طریق ارتباط‌های پنهانی و شبکه‌ی روحانیون) ادامه می‌دهد. او رهبری قیام مردم ایران را پذیرفته، پس برای هم‌دردی با آن‌ها تابستان‌های نجف را بدون کولر سپری می‌کند. هم‌زمان در جبهه‌ای دیگر با زخم‌زبان‌ هم‌لباس‌هایش که از سیاست و فلسفه گریزانند مواجه است و این‌جا چاره‌ای جز تحمل ندارد. نظریه‌ی ولایت فقیه را در همین دوران تبیین می‌کند.

11.   کم‌کم سال‌های دهه‌ی 1970 فرا می‌رسد. ماندلا همچنان در زندان مقاومت می‌کند. خبر فوت فرزند و مادرش را در زندان به او می‌دهند. بدتر از همه دستگیری‌های پیاپی همسر و آزار و اذیت‌هایی است که به او می‌رسد. او چاره‌ای جز تحمل ندارد و صبر می‌کند.

12.   سال 1356/1977 حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگ خمینی، به طرز مشکوکی از دنیا می‌رود. باور مردم نسبت به شهادت فرزند خمینی و توهین روزنامه‌ی شاه به او، قیام 19 دی را رقم می‌زند. این قیام که با شهادت مردم قم خونین می‌شود، قیام‌های بعدی شهرهای تبریز و یزد را به دنبال دارد و انقلاب اسلامی را در مسیر پیروزی شتاب می‌دهد. خمینی با کمک شاگردان خود قیام‌های داخلی را سازماندهی می‌کند و جزئیات را زیر نظر دارد.

13.   سال 1361/1982 فرا می‌رسد و ماندلا اکنون 64 ساله است. تغییر در اوضاع بین المللی و قیام‌های مردم آفریقای جنوبی، دولت آپارتاید را وادار به نرمش می‌کند. شرایط زندان برای ماندلا و یارانش بهتر می‌شود. او فرصت را غنیمت می‌شمرد و با دولت وارد مذاکره می‌شود. چند بار به رییس دولت نامه می‌نویسد و پاسخی دریافت نمی‌کند تا این‌که در خلال بازرسی‌های بین المللی بالاخره پیشنهاد او مورد توجه قرار می‌گیرد.

14.   خمینی که حالا مردم او را «امام»  می‌نامند از عراق به پاریس می‌رود: فرصتی برای جهانی شدن انقلاب. در پاریس امام به تبیین اصول انقلاب اسلامی برای افکار عمومی دنیا می‌پردازد. قیام داخلی همچنان ادامه دارد و شاگردان خمینی مشغول هستند. نوارهای امام به دست مبارزین می‌رسد. امام قیام مسلحانه را نفی می‌کند، ارتش را برادر ملت می‌داند و اصرار می‌کند که شاه باید کنار برود.

15.   ماندلا در برزخ آزادی و زندان قرار دارد. او در خانه‌ای با یک پیش‌کار محصور است و به مذاکرات خود ادامه می‌دهد. بالاخره تاریخ آزادی ماندلا پس از 21 سال فرا می‌رسد: 11 فوریه 1368/1990.

16.   امام  در تاریخ 12 بهمن 1357/1979 پس از 15 سال تبعید به ایران باز می‌گردد. برآوردها از استقبال 4 تا 8 میلیونی مردم در روز بازگشت امام حکایت دارد. در اولین گام، امام به بهشت زهرا می‌رود و به شهیدان ادای احترام می‌کند. همان‌جا همه‌ی حرف‌هایش را می‌زند: شاه مملکت ما را خراب کرد/ تا هستیم نمی‌گذاریم سلطه‌ی اجانب برگردد/ من به پشتیبانی ملت دولت تعیین می‌کنم/ ... دهه‌ی فجر انقلاب اسلامی آغاز می‌شود و روز 22 بهمن انقلاب به پیروزی می‌رسد.

17.   ماندلا آزاد می‌شود. در تمام طول مسیر مردم و حتی سفیدپوستان استقبال با شکوهی از او به عمل می‌آورند. ماندلا در کیپ تاون برای مردم سخنرانی می‌کند و همه‌ی حرف‌هایش را می‌زند: من به نام صلح، دموکراسی و آزادی برای همگان به شما سلام می‌کنم/ آپارتاید در آفریقای جنوبی هیچ آینده‌ای ندارد/ حالت فوق‌العاده باید لغو شود و دولت همه‌ی زندانیان سیاسی را آزاد کند/ ... . ماندلا خیلی زود متوجه می‌شود که زندگی عادی و معمولی برای او دیگر معنی ندارد.  او همسر دومش را هم طلاق می‌دهد. ماندلا مکرر از خود می‌پرسد: «آیا من درست تصمیم گرفته‌ام که رفاه مردم را بر رفاه خانواده‌ی خودم مقدم دانسته‌ام؟» و می‌گوید: «در ابتدا قصد نداشتم مردم خود را بر خانواده‌ام ترجیح دهم، اما دریافتم که در تلاش برای خدمت به مردم نمی‌توانم دیگر به عنوان یک پسر، یک برادر، یک پدر و یک شوهر به تعهداتم عمل کنم»

18.   کار امام، رهبر انقلاب، تازه شروع شده است. انتخابات مختلف به سرعت برگزار می‌شود: رفراندوم جمهوری اسلامی، خبرگان قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری. یاران امام را یکی‌ پس از دیگری ترور می‌کنند. شهرهای مرزی در شور جدایی‌طلبی گرفتار می‌شوند. امام همچنان ایستاده است: پاوه باید تا فردا آزاد شود.

19.   ماندلا راهی سفرهای خارجی می‌شود و همه جا او را به عنوان اسوه‌ی مبارزه تحویل می‌گیرند: «طبق گزارش‌ها یک میلیون نفر شخصا شاهد حرکت ما در شهر (نیویورک) بودند.» پس از یک دوره کشمکش داخلی، اولین انتخابات آزاد تاریخ آفریقای جنوبی در سال 1373/1994برگزار می‌شود. کنگره‌ی ملی آفریقا به پیروزی می‌رسد و ماندلا رییس جمهور می‌شود. دوکلرک رییس دولت آپارتاید به معاونت ماندلا برگزیده می‌شود. رهایی کامل از سیستم آپارتاید تا سال 1378/1999 طول کشید.

20.   سال 1359/1980 . عراق به ایران حمله می‌کند و جنگی هشت ساله آغاز می‌شود. دنیا با صدام است: آلمان بمب می‌دهد، فرانسه هواپیما، آمریکا اطلاعات. ایران تحریم است و تجهیزات مورد نیازش را به سختی تامین می‌کند. امام همچنان ایستاده است، ملتِ امام هم. در طول جنگ تحمیلی 8 ساله قریب به 300 هزار نفر شهید می‌شوند. امام فتح الفتوح انقلاب را تربیت جوانانی می‌داند که جان‌شان را بر کف دست گرفته‌اند و به میدان جهاد قدم گذاشته‌اند. اما این در واقع فتح الفتوح خود اوست، فتح الفتوح امام.

21.   پس از دوران ریاست جمهوری ماندلا فعالیت‌های خود را در زمینه‌ی حقوق بشر و امور خیریه پی گرفت و چند جایزه و نشان را در زمینه‌ی صلح و آزادی دریافت کرد. او در سال 1383/2004 در سن 85 سالگی اعلام کرد که از سیاست کناره‌گیری می‌کند. سازمان ملل در سال 1388/2009 روز 18 جولای (روز تولد ماندلا) را به عنوان روز بین المللی ماندلا نامگذاری کرده است.

22.   اندیشه‌ی خمینی از عملکرد او چیزی کم‌ نداشت. او در سال آخر عمر خود و پس از قبول قطع‌نامه‌ی 598 به تبیین مسیر پرداخت: بیانیه‌ در سال‌گرد کشتار حجاج/نامه به گورباچف/ نامه به مهاجرین جنگ تحمیلی/منشور روحانیت/ و وصیت‌نامه

23.   ماندلا در دسامبر 1392/2013 در سن 95 سالگی از دنیا رفت. او را 10 روز پس از مرگ دفن کردند و سران کشورهای مختلف در تشییع جنازه‌اش حاضر شدند: روسای جمهور آمریکا، فرانسه، انگلیس، ... . مراسم تشییع در یک استادیوم برگزار شد.(+)

24.   خمینی در خرداد 1368/1989 از دنیا رفت. او را دو بار (یا بیشتر؟) کفن کردند... خمینی همچنان ایستاده است.




 

پی‌نوشت: شهرت دلیل نمی‌شود- نتیجه‌ی جستجو در گوگل:

(26,400,000)Mandella  

Khomeini(1,590,000)




[1] صحیفه‌ی نور، ج 1، ص 3:

بسم الله الرحمن الرحیم

 قال الله تعالی:

 ( قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادا )

 خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هائی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده، این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده.

 خلیل آسا در علم الیقین زن - ندای لااحب الافلین زن.

 قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین صلی الله علیه و آله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین اوادنی رساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۳۵

1. چه می‌شود که فلانی می‌شود الگوی ما؟

 چه چیزی را در او می‌پسندیم که الگویش قرار می‌دهیم؟ حرف‌هایش ما را جذب می‌کند؟ اعمال و رفتارش ما را جذب می‌کند و دلمان می‌خواهد؟ عقایدش را می‌پسندیم و احساس قرابت می‌کنیم یا مثلاً به نظرمان درست می‌آید؟ موقعیت او را-مستقل از خودش- می‌خواهیم؟ چه؟

2. وقتی فلانی الگوی ما شد، یعنی چه؟ باید چه تعاملی با او داشته باشیم؟

حرف‌هایش را گوش کنیم؟ ببینیم چه می‌کند و ما هم تقلید کنیم؟ روش زندگی‌اش را یاد بگیریم و به کار ببندیم؟ یا باز هم یک سطح بالاتر برویم و شروع کنیم به تقلید؟ چه کنیم؟

 

شاید شما هم-مثل من- از یکی خوشتان می‌آید و روش‌تان "همین‌جوری!" است و معیارتان هم "؟" است!!

احتمالاً جوابتان به سوالهای بالا ملغمه‌ای است از این‌ها به علاوه‌ی اضافات خودتان. زیاد هم لازم/ممکن نیست که جواب شسته و رفته بیرون بیاید؛ ولی اگر حال دارید کمی به اینها فکر کنید.


مرتبط: هیچی به هیچی! (سینا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۷ ، ۱۶:۵۵

به مناسبت، مقتل ِلهوف ِ سید بن طاووس را می خواندم. سراسر مقتل پر است از ذکر زن هایی بزرگوار.


. در بین یاران سیدالشهداء –علیه السلام-، زهیر بن قین را می بینیم. زهیر، آنگونه که در مقتل آمده، اجباراً سفرش با سفر کاروان کربلا همزمان و هم مسیر بوده است، ولی به کاروان سیدالشهداء–علیه السلام- نزدیک نمی شده و خیمه اش را دورتر برپا می کرده است، تا این که حضرت احضارش می کنند. و زهیر به تذکر زنش اجابت می کند1 و به نزد ابی عبدالله –علیه السلام- که می رود، دیگر بر نمی گردد! زنش را طلاق می دهد و با پسر عموها روانه ی خانواده اش می کند.

. وقتی که حضرت مسلم بن عقیل–علیه السلام- به کوفه می رود، هجده هزار نفر با او بیعت می کنند. می آیند و حضرت مسلم نامه ی امام –علیه السلام- را برایشان می خواند؛ گریه می کنند، بیعت می کنند و می روند. اما عبیدالله که می آید، ورق را بر می گرداند و مردم کوفه گم می شوند. جالب است؛ مرحوم سید جعفر شهیدی می گوید مردم با این توجیه که بقیه برای مسلم کافی اند، پراکنده شدند.2 در لهوف آمده که مسلم –علیه السلام- با باقی مانده ی یارانش که ده نفر بودند(هجده هزار را که به یاد داری؟) مشغول نماز مغرب شد، و بعد از نماز هیچ کس با او نبود. حالا، مسلم تنها در شهر غریب به خانه ی زنی-طوعه نام- پناهنده می شود، و این زن پناهش می دهد.

در ماجرای کربلا، وهب از یاران امام–علیه السلام- است. این وهب با همسر و مادرش(ام وهب) به کربلا آمده. بعد از آنکه یه میدان می رود و مقداری می جنگد، نزد مادر بازمی گردد و می پرسد: آیا از من راضی هستی؟ که از ام وهب می شنود: نه! تا جلوی ابی عبدالله کشته نشوی از تو راضی نخواهم شد.3 بعد هم که پسرش شهید می شود و سرش نزد مادر باز می گردد، سر را به وسط میدان پرت می کند که ما آنچه داده ایم، پس نمی گیریم!

. چند وقت پیش تلویزیون برنامه ای نشان می داد راجع به شهید همت. می دانی همسرش چه می گفت؟ : بعد از شهادت او، بعدها، فهمیدم که من چقدر اشتباه می کرده ام، موقعی که امام فوت کرد، فهمیدم که تازه باید لباس مشکی بپوشم. بعدتر، فهمیدم که باز هم اشتباه می کرده ام، زندگی یک سفر است... خدا را شکر می کنم که 13 سال(برنامه مربوط به سال هفتاد و چند بود) داغ اسلام را به دوش کشیده ام...


حالا تو نگاه کن. همسر زهیر، چه کم از زهیر دارد؟ رسالت او جنگیدن با شمشیر نیست. رسالت او قربانی دادن است و بعد صبر و روشنگری. به وجود زنی چون طوعه یا ام وهب نباید افتخار کرد؟ مگر بزرگی یاران امام-علیه السلام- به کشتن چند نفر از دشمنان است؟ اگر بزرگی به فهم و تبعیت است، این زن ها هم الگویند. حالا بقیه ی مادران و همسران شهدا را هم خودت تصور کن. حرف من این نیست که زن ها هم حد خود را پر کرده اند ولی طفلی ها حدشان پایین است! من می گویم هیچ دلیلی ندارم بر این که ظرفشان یا فهمشان، و حتی اثرشان از مردها پایین تر باشد. وقتی که بهترین چیز برای یک زن این است که کسی او را نبیند و او هم کسی را نبیند، خب طبیعتاً از زنان بزرگ کم می شنویم. این ظهور ِکم-که نمی گویم بد است- نباید موجب ندیدن شود، که این اشتباه است. اسمشان را پرچم خانه مان نمی کنیم، نکنیم. ولی بدانیم که در کنار همه ی این مردان بزرگی که ان شاءالله نامشان ذکرمان است، زنانی هستند بزرگ، ولی پشت پرده. زنانی که می فهمند!




1- فقالت له زوجته-و هی دیلم بنتُ عمر-: سبحان الله، ایبعث الیک ابن رسول الله ثم لا تاتیه، فلو اتیته فسمعت کلامه.(لهوف، سید بن طاووس، مترجم: مهدی رمضانی/ ص 84)

2- تهدید این خانها و خانزاده ها و اشراف منافق کارگر افتاد و از هرسو پدران و مادران از خانه بیرون می تاختند و با گریه و زاری فرزندان خود را به خانه می کشاندند. هر کس فرزند خود را می دید، می گفت به تو چه که در این جنگ شرکت کتی؟ این همه مردم برای یاری مسلم بس است. از نرفتن تو چه زیانی خواهد دید؟ عده ای هم راستی ترسیدند و میدان را خالی کردند. نتیجه این شد که از هجده هزار تن مردمی که بر سر جان خود با مسلم پیمان بسته بودند شامگاه جز سی تن با او نماند و چون نماز شام را خواند یک تن از یاران خود را همراه نداشت.(پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیع اسلام، سید جعفر شهیدی/ ص 133)

3- فقالت: لا، ما رضیتُ حتی تقتل بین یدی الحسین–علیه السلام-.(لهوف، سید بن طاووس، مترجم: مهدی رمضانی/ ص 124)



پی نوشت 1: در نظر من و امثال من، زن ها موجوداتی هستند درجه دوم. از قدرت فهم و درک چندانی برخوردار نیستند و کلا هم اهمیت چندانی ندارند، جز در تمکین! البته ما هم در مقام حرف، از حقوق زنها دفاع می کنیم و از فاطمه ی زهرا-سلام الله علیها- می گوییم، که ببینید زن ها چقدر می توانند بالا باشند... اگر شما این جوری نگاه نمی کنی، خب از امثال من نیستی!

پی نوشت 2: این پایین فرض کردن زن ها، متاسفانه خودش باعث محدود کردن آنها و عدم رشد درست و حسابی می شود. وگرنه نگاه کن به زنانی که در محضر ائمه-علیهم السلام- رشد کرده اند.

پی نوشت3: در ادامه مطلب، گفتاری از حضرت زینب–سلام الله علیها- را آورده ام که بی ربط به موضوع و مناسبت هم نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۸۷ ، ۱۷:۰۰

می خواهم مطلبی را عرض کنم، که اخیراً به ذهنم می آید و می رود. همه ی ما-کم و بیش- دیگرانی را در زندگی مان الگو قرار می دهیم. گاهی خودآگاه الگوبرداری و تقلید می کنیم، و گاهی ناخودآگاه؛ بعضی وقت ها باید، و بعضی وقت ها نباید. این که الگوبرداری یا تقلید چگونه باید باشد و مثلاً اگر فلانی الگوی من است، یعنی چه؟! باید افعالش را تقلید کنم، یا اخلاقش را؟ یا روح حاکم بر زندگی اش را، بینش و ایدئولوژی اش را تقلید کنم؟ بحث مهمی است، ولی موضوع این یادداشت نیست.

چه کسانی الگوی ما هستند؟ خب مثلاً: کسی که خوش تیپ باشد، یا خوش اخلاق باشد، خوب حرف بزند، تاثیرگذار باشد، روشن فکر باشد، چه و چه. نه اینکه آنچه ما به دنبالش هستیم اینها باشد؛ هدف ما خوب حرف زدن نیست، خوش تیپی هم نیست، ولی این ها جاذبه دارند و اگر کسی فاقد این ها باشد، به طور طبیعی الگوی ما قرار نمی گیرد.(فعلا فرض می کنیم که عکسش اتفاق نمی افتد. یعنی اگر کسی جاذبه داشت ولی به هدف ما مربوط نبود، ما جذبش نمی شویم.) همه ی اینهایی که به عنوان جاذبه مطرح اند را تحت صفت معروف بودن جمع می کنم، چرا که همه ی اینها باعث می شوند که آقای فلانی اسمش بر سر ِزبان ها بیفتد و تلویزیون نشانش بدهد و اینها. این آقای فلانی، می تواند گروه فلانی یا حتی طرز فکر فلان باشد.

خب هدف ما چیست؟ آدم خوبی باشیم! و طبیعتاً الگوی خود را هم از بین آدم خوبها انتخاب می کنیم. اما مجموعه ی آدم خوبهای ما، متشکل از آدم خوبهایی است که در صفتِ "معروف بودن" مشترکند. و این جا به احتمال قوی، معروف بودن هم-با همان تعریف بالا- به عنوان یک صفت آدم های خوب، همه ی آدمهای خوب، می رود در پاچه مان!


پی نوشت: ان شاءالله سعی می کنم در یادداشت بعدی شواهدی بر این ادعا بیاورم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۸۷ ، ۱۷:۰۱