کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

انا لله و انا الیه راجعون


آقای هاشمی رفسنجانی فوت کرد. 

فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ. وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ. (زلزال- 7 و 8)

ان شاء الله خداوند با رحمت واسعه‌اش ایشان را قبول کند.

تمام.



اما

در چه زمانی،

و در چه پیچی از گذرگاه تاریخی ملت ایران، 

و من مبهوت کار خداوند هستم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۰۸:۴۰

گروهی از مردم به صورت سنتی مخاطبان سینما و تئاتر هستند و محصولات سینما و تئاتر ایران نیز نوعا برای همین مخاطبان تولید می‌شود و به مسائل و دغدغه‌های این گروه می‌پردازد. از طرف دیگر و با توجهی که نیروهای انقلابی اخیرا به مقوله‌ی رسانه و اهمیت کلیدی آن پیدا کرده‌اند، محصولات متفاوتی طی کمتر از یک دهه‌ی گذشته تولید و وارد فضای سینمای ایران (اعم از داستانی و مستند) شده‌ است؛ این تولیدات متفاوت (با تاکید بر ارزش‌های دینی و انقلابی) گروهِ مخاطبان جدیدی را به سینمای ایران معرفی کرده است. اما گروه سومی هستند که به تازگی مخاطب سینمای ایران شده‌اند، ولی هنوز در عرصه‌ی تولیدات سینمایی نماینده‌ای ندارند و لاجرم و بالاجبار بایستی تولیدات دو گروه خاصِ قبلی را مصرف کنند، به اختیار! 

اینان فراموش‌شد‌گان‌اند...


افزایش سطح دسترسی به اینترنت و بالا رفتن سرعت آن، همه‌گیر شدن استفاده از گوشی‌های هوشمند، گسترش فضای مجازی، و ورود نسل جدیدِ آشنا به تکنولوژی به سن نوجوانی و جوانی، همگی دست به دست هم داده‌ و انبوهی از مخاطبان را -که در عدد بیش از ده برابر دو گروه قبلی‌اند- به سمت مصرف تولیدات ویدئویی و سینمایی سوق داده‌اند. نگاهی به رشد حیرت انگیز آمار بازدید سایت‌های اشتراک ویدئو و رشد قارچ‌گونه‌ی تولیدات استودیویی غیررسمی به خوبی نشان دهنده‌ی هجوم مخاطبانِ جدید است. اما این مخاطبان نه به واسطه‌ی سبک زندگی ویژه‌ی به ارث رسیده، نه به دلیل دغدغه‌های روشنفکرانه، و نه از سرِ انگیزه برای به خدمت گرفتن رسانه برای ترویج ارزش‌ها، به هیچ کدام از این دلایل به مصرفِ تولیدات ویدئویی و سینمایی روی نیاورده‌اند. تنها دلیل، "دسترسی" است. 

و حالا باید به این فکر کرد که آیا انصاف/حق است که این گروه بزرگ تولیدات دیگران را مصرف کند؟ تولیداتی که برای دغدغه‌های دیگری و به زبان دیگری ساخته شده‌اند. و آیا در مقام انتخاب، این گروه سراغ تولیدات ارزشیِ نوظهور خواهد رفت؟ یا به محصولات سنتی سینمای ایران که متناسب با سبکِ زندگی و دغدغه‌های خاصِ خالقان آن است روی خواهد آورد؟ و یا اینکه نیاز خود را با محصولات خارجی برطرف خواهد کرد؟ آیا انصاف/حق است که این گروه بزرگ تولیدات دیگران را مصرف کند؟

دقت کنید که این فراموش‌شد‌گان، قشر عظیمی از نوجوانان مدرسه‌ای، خانم‌های خانه‌دار، طبقه‌ی کارمند و متروسوارانِ موبایل‌به‌دست هستند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۵ ، ۰۸:۳۷


1. شهید بهشتی در تاریخ 22 اسفند 1358 نامه‌ای به امام می‌نویسد و در آن از اختلاف دیدگاه میان نیروهای انقلابی و رییس جمهور (بنی‌صدر) که به اختلاف در عرصه‌ی عمل منجر شده است می‌گوید. خواندن این نامه که بخشی از آن را اینجا می‌آورم، برای امروزِ ما بسیار مفید است:

○ «با استفاده از حمایت‌های مکرّر شما اینک همه نهادها کوبیده می‌شوند، مجلس، دولت، دستگاه قضایی و نهادهای انقلاب و هرچند در کوبیدن اینها موفق نشده‌اند، ولی نه خطرشان را می‌توان نادیده گرفت، نه ضررشان، که همه را از خدمت گسترده‌تر به مردم محروم و ایثارگرمان بازمی‌دارند. 

آقای رئیس جمهور در کارنامه‌شان که پریروز به‌صورت سرمقاله در روزنامه‌شان منتشر شده و رسماً دستگاه قضایی را به ایجاد یک بلوای جدید در جامعه تهدید می‌کند که اگر دستگاه قضایی بخواهد ایشان را با کسانی که در حوادث روز چهاردهم اسفند دانشگاه تهران زخمی و مصدوم شده و در دادسرای تهران از ایشان شکایت کرده‌اند از نظر رسیدگی قضایی در دو کف مساوی بگذارد، از ریاست جمهوری کناره گیری خواهد کرد، آیا ایشان خواهان آن نوع دستگاه قضایی هستند که اگر کسی از رئیس جمهور شکایت کرد با دو طرف شکایت یکسان رفتار نکند؟» (متن کامل: http://l1l.ir/t5i)


2. هفت سال پیش و در جریان فتنه 88، آقای هاشمی اصرار داشتند که احمدی‌نژاد را با بنی‌صدر مقایسه کنند و (خوش‌بینانه) رییس‌جمهور وقت را از سرنوشت بنی‌صدر برحذر دارند. تیترهای سایت رسمی ایشان را به یاد بیاورید: 

○ «امام و رهبری: تهمتها راجبران کنید ؛ روسای جمهور 58 و 88 : هرگز!»

○ «به امام گفتند: به خاطر شرایط جنگی کشور با قانون‌شکنی رییس جمهور مدارا کنید!/ امام در همان شرایط جنگی توی دهن رییس جمهورِ قانون‌شکن زدند.»

و البته در نامه‌ی معروفِ بدون سلام ایشان به رهبر انقلاب (به تاریخ 19 خرداد 88) نوشته‌ بودند: «اینجانب قصد ندارم که دولت موجود را مثل دولت بنی‌صدر معرفی کنم و یا سرنوشتی شبیه آن دولت را برای این دولت بخواهم، بلکه مقصود این است که باید مانع گرفتار شدن کشور به سرنوشت آن روزگار شد… سرچشمه شاید گرفتن به بیل چوپر شد نشاید گرفتن به پیل.»


3. آقای هاشمی گفته‌اند که «کسی نیست که بتواند مقابل روحانی بایستد»، و باز سایت ایشان مطلبی درباره‌ی «چرایی دفاع تمام قد هاشمی از روحانی» منتشر کرده و نوشته است: «به جرات می‌توان گفت هاشمی از اولین سیاستمدارانی بود که خطر احمدی نژاد برای کشور را متذکر شده بود… هاشمی دوست ندارد دوران احمدی نژاد در کشور تکرار شود. به خاطر همین تلاش می‌کند در سال 96 روحانی دوباره به قدرت برسد و تفکر روحانی در انتخابات سال 1400 هم تداوم داشته باشد.» (http://l1l.ir/w2-)


4. جناب آقای رییس جمهور (روحانی) هفته‌ی گذشته توییت فرموده‌اند که: 

«#دولت حاضر است با تشکیل سامانه‌ای، تمام دخل و خرج و حساب‌هایش را روشن کند و در مقابل انتظارست #قوه_قضائیه نیز همه حساب‌های خود را روشن نماید.» 

استفاده از هشتگ قوه‌ی قضائیه از سوی رییس جمهور و استقبال ضدانقلابی چون مسعود بهنود، به خوبی گویای هدفِ این توییت است و دیگر نیازی به توضیح ندارد. این نمونه‌ای از حملات اخیر به دستگاه قضایی کشور است که البته منشاء دیگری دارد، ولی همراهی آقای روحانی با این خط بسیار تاسف برانگیز است.



هاشمی رفسنجانی تسلطی کم‌نظیر بر تاریخ انقلاب دارد و طی دو دهه‌ی گذشته (پس از فراغت از ریاست جمهوری) با انتشار خاطرات متنوع و نابِ خود جریان‌ساز شده است. آیا آقای هاشمی نوع مواجهه‌ی امام با تهمت‌های بنی‌صدر به دستگاه قضا را به خاطر دارد؟ و آیا این خاطره‌ها را منتشر خواهد کرد؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۵ ، ۰۸:۳۴

1. مدتی است که تب کارآفرینی در میان گروهی از دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهی ما فراگیر شده است؛ «علت چیست؟» بماند؛ ولی در همین راستا چندی پیش آقای محمدرضا شعبانعلی در وبلاگ خود مطلبی منتشر کرده بود با این عنوان: «کارآفرینی را رها کردم تا زندگی‌ام را بازآفرینی کنم» (http://l1l.ir/uo7)، و در آن‌جا به مشکلات یک کارآفرین (از بعد زندگی شخصی) اشاره کرده بود و مخاطب را -که به صورت پیش‌فرض کارآفرینی را بر کارمندی ارجح می‌داند- شوکه می‌کرد که آیا به واقع کارآفرینی ارجح است؟ آیا این همه زحمت و تبعاتی که به دنبالِ قدم گذاشتن در دنیای کارآفرینی وجود دارد، ارزشش را دارد؟ 

من فکر می‌کنم که در مجموع و در شرایط فعلی کشورِ ما، تشویق جوانان به کارآفرینی امری مثبت است و حالاحالاها جای تبلیغ و ترویج دارد، ولی نسبت به منطقِ انتخاب‌ها نگرانم. شعبانعلی در آن‌جا «پیش‌فرض‌ها»ی رجحان کارآفرینی بر کارمندی را به چالش می‌کشد، ولی من بیش از آن، به «منطقِ انتخاب‌ها» فکر می‌کنم؛ منطق(عقلانیت)ی که پیش‌فرض‌ها را ارزش‌گذاری می‌کند و مشخص می‌کند که چه چیزی ارزشمند است و چه چیزی ضد ارزش؟ منطقِ انتخاب است که انگیزه و هدف را نشان می‌دهد و چیزی مهم‌تر از آن وجود ندارد. چرا کارآفرینی بله، و چرا کارمندی نه؟ یا برعکس، فرقی نمی‌کند. «منطق انتخاب» مهم است.


2. مطلبی که به آن اشاره شد(صرفا به عنوان نمودی از منطق رایج)، در شرایط ایده‌آل ارزش کارآفرینی را در استقلال و درآمد بالا می‌داند و امتیاز کارمندی را در وقتِ فراغتِ زیاد و ریسک پایین و مسئولیت کمتر. در نتیجه بسیاری از آن‌هایی که کارآفرینی را برگزیده‌اند در سر سودای «جابز» و «زوکربرگ» شدن دارند و آن‌هایی که هنوز این در و آن در به دنبال جایی برای استخدام می‌گردند، «آب باریکه‌ی دائمیِ بدون دردسر» را طالبند. ولی آیا به واقع این ارزش‌ها به فرض حصول، با منطق دینی و انقلابی ما سازگارند؟ در منطق انقلابی، "کارمندی" اگر مذموم است و قشر تحصیل‌کرده‌ی توانمندِ ما حتی از عنوانش گریزان‌اند، به خاطر همنشینی آن با بازدهی پایین، انفعال و انتظار کشنده، بروکراسی دست و پاگیر، فساد اداری و این دست رذایل است و در نقطه‌ی مقابل، اگر "کارآفرینی" خواستنی است و مطلوب، به دلیل جسارت اقدام، تولید یا ایجاد ارزش افزوده‌ی بالا، اثربخشی، بروز خلاقیت و این دست فضایلی است که در فضای کارآفرینی انتظار می‌رود. وگرنه چه تفاوتی است میان کارمندی و کارآفرینی؟ و اگر اینگونه به ماجرا نگاه کنیم کارمندیِ شرافتمندانه، با مسئولیت و دغدغه، هدفمند و ثمربخش بسیار مطلوب است و اگر قرار باشد کارآفرینی صرفا در کسب درآمد بالا و آقابالاسر نداشتن و بدتر از آن، کسب سود به ‌هر قیمتی -ولو از طریق مکیدن خون مردم- و دنیاپرستی و شهرت‌طلبی خلاصه شود، نباشد بهتر است! 


3. اخیرا جوانی از فرزندان شهدا از رهبر انقلاب پرسیده بود: پیش روی ما کارهایی اجرایی است، مثلاً در اداره‌ای مشغول شویم یا اینکه نه، بهتر است وارد کارهای فرهنگی شویم؟ و ایشان اینگونه پاسخ داده بودند: «کار اجرایی عیبی ندارد، دولت اسلامی است، هر گوشه‌اش را آدم بگیرد یک کار است منتها کار اساسی عبارت است از هدایت. فرقی نمیکند در دانشگاه؛ در محیط کار؛ یا در محیط اداری، در محیط طلبگی. امروز انگیزه‌ها و فعالیتهایی که در جهت خراب کردن ذهنیت انقلابی در کشور انجام میگیرد کم نیست. ملاک خط مستقیم انقلاب، حرفهای امام است.» (http://l1l.ir/uo8)


خلاصه اینکه: کارمندی و کارآفرینی دوگانه‌ای ساختگی است؛ 

مهم وظیفه‌مداری است و جسارت اقدام.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۰۸:۳۰

 اول: در نقد فیلم


شروع عالی بود و پایان‎بندی خوب. تصاویر هوایی خیلی خوب بود، ایده‌ی مصاحبه‌ی مردم و محاسبه‌ی وقت تلف شده در مدارس خوب بود، پوچ‌نمایی صحبت‌های مسئول آموزش و پرورش در گفتگو با خبر سیما -که از جواب درست و حسابی درباره‌ی طرح هدایت تحصیلی طفره می‌رفت- خوب بود، تنوع مصاحبه‌ها عالی بود (هر چند ضعف عدم حضور خانم‌ معلم‌ها توی ذوق می‌زد و تعداد دانش‌آموزانی که جلوی دوربین حرف می‌زدند کم بود). مستند ریتم خوبی داشت و ایده‌ی اپیزودبندی به انتقال پیام کمک کرده بود، هرچند اپیزودها همگن نبود. قاب‌ها به طور کلی خوب بود، و به طور کلی برای یک مستند دانش‌آموزی، کیفیت فنی کار بسیار قابل قبول و بلکه شگفت‌انگیز بود. 



مرثیه‌ای برای یک رویا، نه یک اثر ملی که اثری محلی بود. ارائه‌ی آمارها و داده‌های مبتنی بر پژوهش از ایران و سایر نقاط جهان، در موضوعاتی که طرح شد (از قبیل میزان پژوهش، ساعات تدریس، رضایتمندی دانش‌آموزان و والدین، آینده‌ی شغلی و ... ) می‌توانست به ارتقای کار کمک کند و مستند را از یک اثر محلیِ نوستالژیک به یک اثر پژوهشی قابل بحث و بررسی تبدیل کند. اگر من خودم را جای مسئولین آموزش و پرورش بگذارم، احتمالا جمله‌ی جمع‌بندی‌ام این خواهد بود: «از سمپادی‌ها غیر از این‌ که خودشان را تحویل بگیرند و آموزش و پرورش را تخریب کنند انتظار نمی‌رفت خب!» تنوع مثال‌ها می‌توانست به قوت پیام مستند کمک کند؛ مستند از سمپاد می‌گفت، ولی منظورش علامه حلی تهران بود؛ از پژوهش می‌گفت ولی تنها مثالش راکت بود. اما نقطه‌ی قوت اصلی و در عین حال بزرگترین ضعف مستند حول این سوال می‌چرخد: 

«مخاطب مستند کیست؟» 


این فیلم با دست گذاشتن بر روی یک مسئله‌ی ملموس در زندگی سمپادی‌ها، توانسته مخاطبِ سمپادی را با خود همراه کند و حتی ضعف‌های تکنیکی و فیلم‌نامه را با جادوی هم‌ذات‌پنداری بپوشاند. وقتی دانش‌آموز سمپاد معلم خود را می‌بیند که دارد حرف او را تکرار می‌کند، بی‌درنگ تصدیق می‌کند و همراه می‌شود و دیگر به فکر قاب و تصویر و یا استدلال و پی‌رنگ نمی‌افتد. در عین حال به نظر می‌رسد مستند مخاطب خود را اشتباه گرفته است. مخاطب چالش‌ها و سوال‌های طرح شده، نه سمپادی‌ها و اساتید و اولیای ایشان، که مسئولین کشور و متولیان آموزش و پرورش هستند؛ و بنابراین زبان و لحن و محتوا بایستی به شکلی دیگر باشد. بله، اگر این کار می‌توانست از درون سمپاد موجی ایجاد کند و بعد به اجتماع برسد و در آخر مسئولین را به چالش بکشد، با یک تیر دو نشان را می‌زد؛ که البته امریست بعید. در این زمینه حرف بسیار است.

و آخرین نکته این‌ که «مرثیه‌ای برای یک رویا» مستندی یک‌طرفه (مونولوگ) بود. این مستند نه به ایرادات و استدلالات طرف دیگر ماجرا (آموزش و پرورش و مدافعان طرحی که در حال پیاده‌سازی است) می‌پردازد، و نه از مشکلاتی که خودِ سمپادی‌ها در مدارس‌شان (و از جمله همین علامه‌ حلی تهران) لمس کرده‌اند حرفی به میان می‌آورد. از جمله برای این سوال‌ها پاسخی ندارد که خروجی‌های سمپاد چه بوده و این همه استعداد پرورش‌یافته الان به چه کاری مشغولند؟ غیر از آن عزیزانی که از مزیت فعالیت‌های پژوهشی سمپاد بهره برده‌اند، دیگرانی که در مدل آموزشی این مدارس تحقیر شده‌اند و آن‌ها که به آفت المپیاد‌زدگی دچار شده‌اند چه می‌شوند؟ و بی‌برنامگی فرهنگی این مدارس را چه کسی پاسخ‌گوست؟ 


البته این نکات فنی و محتوایی بی‌رحمانه و بدون در نظر گرفتن ترکیب سازندگان -که نوجوانانی در ابتدای مسیر هستند- بیان شد، که اگر بدانیم نوجوانانی در سال‌های دبیرستان دست به دوربین شده‌اند و چنین اثری خلق کرده‌اند، باید به افتخارشان بایستیم و دست مریزاد بگوییم و بگوییم که باز هم جسارت سمپادی خودش را نشان داد! تولید این اثر توسط گروهی دانش‌آموزی، بزرگ‌تر و مهم‌تر از خود فیلم است و جای بسی شکر دارد.




دوم: کوتاه با سازندگان


خداقوت. جسارت اقدام در جهت حل مشکل، همان اکسیر نایاب (یا کمیاب) است که امروز کشور ما- و بیش از همه جوانان و نوجوانان ما- به آن احتیاج دارند. در روزگاری که اکثریت جامعه موضع بی‌تفاوت یا انتقاد به سبکِ غُرولند، و فوروارد مطالب طنز در تلگرام را انتخاب کرده‌اند، قبول زحمتی یک‌ساله برای انتقال دغدغه و انتقاد به وضع موجود ذی‌قیمت است و ستودنی. این فیلم مستند، خود یک اقدام است در جهت حل مشکلی که این گروه دانش‌آموزی احساس کرده‌اند و از این جهت جای خوشحالی دارد و جا دارد بگوییم که: مستدام باد ان شاء الله. من به عنوان برادرِ چندسال بزرگ‌تر شما، که هفت سال از دوران تحصیلم را (شما حساب کنید چند دقیقه میشود!) در مدرسه‌ی علامه حلی سپری کردم، و دوستان بسیار خوبی به دست آوردم و روزهای بسیار شیرینی را تجربه کردم، نگرانم که آیا این جسارت اقدام و قوه‌ی بیان و دغدغه‌مندی چند سال دیگر دوام خواهد داشت؟ و آیا ادامه‌اش در مسیر حل مشکلات و معضلات مملکت‌مان خواهد بود؟ یا نه، به مانند بسیاری از سمپادی‌ها در حلقه‌ی بسته‌ی سمپادی‌ها خواهد ماند و خفه خواهد شد، یا کوچ خواهد کرد به سرزمین دیگران؟!



 بیایید از این اثر بگذریم و پیش برویم. حرف‌های مهمتری هست. اگر من جای تیم تولیدکننده باشم، بعد از پرداخت به دغدغه‌ی شخصی خودم و دوستانم (که البته خوب است و به جا)، به سراغ مسائل جامعه خواهم رفت. شاید نه امسال و سال دیگر(که احتمالا باید در همین نظام آموزشی با غول کنکور سروکله بزنم!)، ولی هر وقت فرصت کنم و پا به عرصه‌ی اشتغال و مسئولیت‌های متنوع اجتماعی بگذارم، با دوربینم به سراغ مسائل جامعه خواهم رفت و صدای آن‌هایی که شنیده نمی‌شوند خواهم شد. استقبال بی‌نظیر دانش‌آموزان و اساتید سمپاد، و تشویق‌های پیاپی و بازخوردهای مثبت، قطعا خستگی را از تن سازندگان و مربیان ایشان به در کرده است؛ امید که به این اندازه راضی نشوند که فرمود: لئن شکرتم لازیدنکم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۵ ، ۰۸:۲۱

 کشف راز محبوبیت از "تاریخ"ی که مردم دوست دارند



صحت و سقم روایت‌های عامه از ماجراها و شخصیت‌های تاریخی را که کنار بگذاریم، دقت در مولفه‌های مشترک و پرتکرار این روایت‌های‌‌ مختلف نشان میدهد که مردم چه می‌خواهند. ببینید در میان مردم از این شخصیت‌های تاریخی، چه تصاویر جذابی به جای مانده و چه گزاره‌هایی دهان به دهان می‌چرخد؟ صرفا به عنوان نمونه به این موارد نگاه کنید:




🔷 امیرالمومنین علیه السلام: 

1. خاموش کردن شمع بیت المال در دیدار طلحه و زبیر

2. برخورد سخت با برادرشان عقیل که طلب قرض از بیت المال داشت

3. ایراد خطبه در ابتدای خلافت و طرح این مسئله که اگر مال به‌ناحق در مهر زنان شما هم باشد، پس خواهم گرفت

4. نامه‌های توبیخی ایشان به کارگزاران خاطی؛ مخصوصا نامه‌ای که اشاره می‌کند فلانی (که به بیت المال خیانت کرده) را بگیر و رسوا کن و در شهر بگردان


🔷 امام خمینی: 

5. «ما انقلابی نبودیم، وگرنه قلم‌ها را می‌شکستیم»

6. «من دولت تعیین می‌کنم، من توی دهن این دولت (بختیار) میزنم»

7. عزل منتظری

8. مقابله با بنی‌صدر

9. «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند»


🔷 رضاخان: 

10. سوزاندن نانوایی که نان را گران کرده بود در تنور عدالت!

11. احداث خط راه‌آهنی که‌ کوه‌های البرز و زاگرس را شکافت

12. جمع کردن بساط راهزنی

13. اعتراف به این‌که من نمی‌فهمم و سپردن کار تاسیس دانشگاه تهران و ... به کارشناسان!


🔷 شهید مدرس:

14. به اعلی حضرت (رضاخان) بگویید محدوده‌ی دُم شما کجاست که ما پا روی دم شما نگذاریم

15. اگر قرار است از بین برویم، چرا با دست خودمان؟


🔷 محمدرضا پهلوی:

16. ایستادگی در برابر غرب برای بالا بردن قیمت نفت!

17. ساخت استادیوم آزادی، برج آزادی و ...


🔷 آیت الله طالقانی: 

18. ابوذر زمان


🔷 شهید مطهری: 

19. شمر 1400 سال پیش مرد، شمر زمانه‌ات را بشناس!


🔷خلخالی:

 20. اعدام‌های انقلابی


🔷 احمدی‌نژاد:

21. طرح‌های بزرگی چون مسکن مهر و هدفمندسازی یارانه‌ها 

22. مبارزه با فساد

23. مقابله با شخص هاشمی رفسنجانی و شکستن حلقه‌ی بسته مدیران هاشم


🔷 اردوغان:

24. مقابله با اسرائیل


🔷 پوتین:

 25. مقابله با آمریکا و ترکیه و اروپا





صحت و سقم این روایت‌ها را که کنار بگذاریم، دقت در مولفه‌های مشترک و پرتکرار نشان میدهد که مردم چه می‌خواهند: 

#صراحت_در_کلام و #قاطعیت_در_عمل. 

نکته‌ی جالب اینجاست که ظاهرا این خواسته آن‌قدر فطری است که مرزهای حق و باطل را هم در می‌نوردد، و حتی (به اشتباه) خود به ملاک حقانیت تبدیل می‌شود. البته مشخص است که جذابیت موجب شده که جعلیات هم در این حوزه رشد کند.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۵ ، ۰۸:۱۶

آرمانم آرزوست!

در لزوم خودآگاهی تاریخی ملت ما

 

 

1.  پویایی، رشد و حرکت الزاماتی داردً که از جمله‌ی آن‌ها «هدفمندی» است. طبیعتا آنهایی که برای خود هدف و مقصدی ندارند، منفعل و زیردست خواهند بود.  تو کوری را فرض کن که هیچ جایی را نمی‌بیند؛ لاجرم باید بینایی بیاید و دستش را بگیرد و به سوی مقصد ببرد. یک مرحله‌ جلوتر کورمغزی است، که در این حالت باید دیگران مقصد را هم مشخص کنند و جنابِ کور را به آن سمت بکشند. مردم و ملتی که هدف ندارند، به واقع کورند.

2.   هدفمندی تا وقتی ناظر به افراد تعریف شود و در همین لایه بماند، شاید بتواند مردمی شاداب و پرتلاش بپروراند؛ ولی برای حرکت جمعی و تمدن‌ساز، اولا به هویت جمعی نیاز است. این هویت جمعی همان چیزیست که برپایه مشترکات شکل می‌گیرد و «ملت» (یا امت) را شکل می‌دهد. و ثانیا بایستی ملت به خودآگاهی تاریخی برسد و برای خود افقی در نظر داشته باشد که به سمت آن حرکت کند. تنها در این صورت است که مفاهیمی چون فداکاری و «ایثار» معنا می‌یابند. ناگفته پیداست که بسیار کم‌اند ملت‌هایی که این دو شرط را تامین کرده باشند، یعنی تعریفی قوی از خود ارائه کنند و بعد به سوی هدفی مشترک به راه بیفتند. شاید عدد آن‌ها در دنیای امروز به تعداد انگشتان دو دست نرسد، ولی قطعا ملت ایران یکی از این معدود ملت‌هاست.

3.   انقلاب اسلامی آمد و نسخه‌ای برای هویت جمعی ما عرضه کرد؛ هویتی که نه بر پایه‌ی نژاد و زبان و جغرافیای مشترک، که بر محور عقیده و ایمان اسلامی شکل گرفته بود. مفاهیمی چون مبارزه با استکبار و آمریکا، مقاومت اسلامی و جهانی، تبعیت از ولایت فقیه، جبهه‌ی مستضعفین و ... همگی هویت‌بخش ملت ایران شدند و این بار آحاد مردم (به مدارج البته) خود را نه در معادله‌های فردی، که در جبهه‌ای گسترده بازتعریف کردند. انقلاب نه تنها هویت‌بخش ملت ایران شد، بلکه در بعد دوم (یعنی تعیین هدف) نیز حرف‌های جدید به صحنه آورد و با پیوند زدن انقلاب اسلامی با مفهوم انتظار، از افق تمدن نوین اسلامی و حکومت مستضعفین و آزادی قدس و «اهتزاز پرچم لا اله الا الله بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری» سخن گفت. این‌گونه بود که مردم هر آن‌چه داشتند به صحنه آوردند و  و ایثارها و مقاومت‌ها رخ‌نمایی کرد. و حتی بالاتر، چنان تصویری به دنیا نشان دادند که عملا چشم ملت‌های دیگر را هم گرفت و ایده‌ی انقلاب اسلامی بازتولید شد و هسته‌های مقاومت در لبنان و فلسطین و بوسنی و کشمیر شکل گرفت. 

4.   اما هنوز جای کار بسیار است. صبر دو وجه دارد: تحمل و پایداری، و البته پایداری سخت‌تر از تحمل است. ملت ما در کوران فشارها و سختی‌های اوایل انقلاب تحمل بسیار خوبی از خود نشان داد و تا امروز هم نشان داده است که صبر بسیار بالایی در برابر مصایب و سختی‌ها دارد. اما بعد از جنگ انقلاب وارد مرحله‌ی جدیدی شد که نیاز به پایداری داشت. بعد از فروکش کردن آتش جنگ نظامی و با سیاست‌های توسعه‌ای اعلامی و اعمالی، فردیت بار دیگر در جامعه‌ی ما تقویت شد و نگاه مردم دوباره بر معادلات شخصی از قبیل رفاه زندگی، پیشرفت شغلی، تامین آتیه‌ی فردی و خانوادگی، آموزش شخصی، و ... متمرکز شد. این ماجرای اکثریت جامعه بود و متاسفانه اقلیتی که هنوز دغدغه‌ی هویت جمعی و اهداف تمدنی در سرداشتند هم اکثریت‌شان این شئون را به حاکمیت سپردند و خود موضع منتقد را پسندیدند. 


5.  بعد از گذشت نزدیک به 30 سال از دوره‌ی جنگ، نمود این وضعیت را در بسیاری از امور ریز و درشت جامعه‌ی امروز ایران می‌توانیم ببینیم، و متاسفانه قشر مذهبی و حتی حزب اللهی نیز از این جرگه بیرون نیستند:

·  عدم ثبات در برنامه‌ریزی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها و فراگیر شدن نگاه سیاسی و جناحی بر (تقریبا) همه‌ی امور مملکتی.

·  رشد سوداگری و مطالبه‌ی یک شبه پول‌دار شدن و گسترش یافتن آن در اقشار مختلف از کارمند جزء گرفته تا کاسبِ خرد و دانشجو و ... که زشتی آن را در رشد حبابی قیمت مسکن و دلار و طلا می‌بینیم.

·   فقدان عزم ملی برای حل مشکلات روزمره؛ از جمله: مشکل ترافیک، آلودگی‌ هوا و خودروهای تک سرنشین، که همه با علم به این‌که این مشکل بدون مشارکت عمومی حل نمی‌شود، و دود اتومبیل ما خود ما را آزار خواهد داد، در عین ناباوری، حاضر به ذره‌ای کوتاه آمدن نیستند. یا مثلا مشکل تولید ملی و مصرف کالاهای خارجی، که علی‌رغم بدیهی بودن مطلب، عزم ملی خاصی نه در مردم و نه حتی در مسئولین بر نمی‌انگیزد.

·   منفعل شدن جامعه نسبت به فسادها و ناهنجاری‌های گوناگون (فراموشی نهی از منکر)، و اکتفا به غُر زدن بر سر حکومت و بازنشر مطالب طنز در شبکه‌های اجتماعی!

·    مدرک‌گرایی، رشد نامتوازن آموزش عالی و مهاجرت وسیع نخبگان؛ متاسفانه اکثریت نخبگان و قشر تحصیل‌کرده‌ی ما به صورت کور در پی منافع فردی دست و پا میزنند و کسی به فکر مسئولیت اجتماعی و رفع نیازهای کشور و ... نیست.

·   شدت بالای مطالبه‌ی حل مشکلات محلی(عمدتا زیرساختی) از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به نسبت مسائل ملی و فراملی؛ که البته در خود نمایندگان هم شیوع دارد.

و مواردی از این دست که می‌توان باز هم شمرد و شمرد. این‌ها نشانه‌‌هایی است از غلبه‌ی نگاه‌های منفعت‌طلبانه‌ی کوتاه‌مدتِ فردی و گروهی، بر نگاه‌های بلند تمدنیِ مبتنی بر ارزش‌های جمعی. و نکته اینجاست که انقلاب آمده بود تا ما را از لاک فردیت و نگاه مادی و ذلت‌بار به دنیا خارج کند.

  

6.  اما راه‌حل چیست؟ احیای همان دو مولفه‌ای که غبار گرفته‌اند: اول، بازسازی و تقویت هویت جمعی و دوم، بازخوانی آرمان‌ها و بلند‌تر کردن نگاه‌ها. ما در کنار هویت فردی و خانوادگی، هویت‌های فراگیرتری در جامعه نیاز داریم که مردم را دور هم جمع کند و زمینه‌ی اقدام مشترک را فراهم آورد. نه این‌که هویت‌های این‌چنینی الان وجود ندارند، بلکه به بازشناسی و تقویت و گسترش آن‌ها نیاز داریم. و از طرف دیگر بازخوانی آرمان‌های انقلاب و امام می‌تواند جامعه‌ی ما را از این روزمرگی  نجات دهد و باب جهاد و ایثار را مجددا باز کند؛ ما می‌خواهیم آمریکا را سرجایش بنشانیم، ما می‌خواهیم اسلامِ ناب ائمه را در صحنه‌ی عمل پیاده کنیم، می‌خواهیم جبهه‌ی جهانی مستضعفین تشکیل دهیم، می‌خواهیم فساد و بی‌عدالتی را ریشه‌کن کنیم، می‌خواهیم راه سیدالشهدا را ادامه دهیم... راهپیمایی میلیونی اربعین از این جهت حائز اهمیت است. ماجرای اربعین مرزهای جغرافیایی و منافع فردی را -ولو برای مدتی محدود- در می‌نوردد، هدف مشترکی را به یاد می‌آورد و جمعیتی عظیم را -که به جبر دنیای امروز تکه‌تکه و در فضای مجازی محصور شده‌اند- چهره به چهره و هم‌نفس و هم‌گام می‌کند.  احیای جهاد سازندگی و خدمت به محرومین (چه در قالب گروه‌های دانشجویی و چه گروه‌های مردمی و در سطح محلات) اقدام موثر دیگری است که از یک طرف به ایجاد هویت جمعی، احیای اخوت و برادری در جامعه‌ی اسلامی، و اصلاح تحلیل‌های اجتماعی ما کمک می‌کند، و از طرف دیگر دغدغه‌ی دیگران را به عنوان جایگزین دغدغه‌های نازل فردی به سبد خانواده‌های ما اضافه خواهد کرد و بسیار مهم است. تقویت و تازه‌کردن ایده‌ی ناب بسیج 20 میلیونی که در اقشار گوناگون گسترده است راه‌حل بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی ماست، به شرط اینکه با متن زندگی‌ها و مسائل مردم گره بخورد و صرفا کارکرد برگزاری برنامه و مراسم نداشته باشد. استقبال و زنده نگه داشتن یاد شهدا و به ویژه شهدای مدافع حرم که به واقع ستارگانی هستند که در آسمان ملت ما می‌درخشند، و ما را متوجه تفاوت مقیاس می‌کنند!: ما درگیر جزئیات و مسائل پیش پا افتاده‌ایم، و شهدای مدافع حرم از مرزها عبور کرده‌اند و به اهدافی با عمق سال نوری چشم‌ دوخته‌اند. مواردی که ذکر شد صرفا نمونه‌هایی بود در جهت احیای هویت جمعی و زدودن غبارها از آرمان‌ها. حتما می‌توانیم ده‌ها راهکار دیگر که بدیع و متناسب با شرایط روز باشند بیابیم یا خلق کنیم.

 

7.   ما به فداکاری احتیاج داریم. هیچ چیزی مثل ایثار و فداکاری نمی‌تواند حقانیت راه و هدف را در دل مردم اثبات کند. یکی از رموز همه‌گیر شدن محبت حضرت امام حسین علیه السلام در اقشار مختلف مردم، همین است که ایشان هرچه داشتند فدا کردند و جای هیچ شائبه‌ای برای منافع شخصی و گروهی باقی نماند. فداکاری هم فقط به بذل جان نیست (که البته خیلی مهم است). گذشتن از مال، گذشتن از پست و مقام، گذشتن از آبرو در جایی که لازم باشد، گذشتن از انواع و اقسام مولفه‌های پیشرفت فردی که اکثریت جامعه برای آن‌ها سر و دست می‌شکنند... اگر جامعه‌ی حزب اللهی ما به دنبال زدودن رخوت و احیای روحیه‌ی انقلابی در جامعه است، راه همین است: ایثار و فداکاری.

 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۷:۵۹

🔶

چون نامه‌ی معاویه به حسن علیه السلام رسید و تسلیم خلافت را از او خواست، برخاست و مردم را خطاب کرد:


همانا به خدا قسم که ما را از جنگ با اهل شام شک یا پشیمانی بازنداشته است

پیش از این با ایشان به قوتِ سلامتی و صبر نبرد می‌کردیم

و اکنون سلامتی به نزاع و دشمنی آلوده شده است،

و صبر را جزع و فزع از میان برده است

شما در مسیرتان به سوی نبرد صفین، 

دین‌تان را مقدم بر دنیا داشتید

و امروز دنیایتان بر دین مقدم است.

امروز شما میان دو گروه از کشته‌شدگان درمانده‌اید،

کشته‌شدگانی به صفین که بر آن‌ها گریه و زاری می‌کنید،

و کشته‌شدگانی به نهروان که به خونخواهی آنان برخاسته‌اید،

پس باقی‌ماندگان خوارکننده‌ی ما شده‌اند و گریه‌کنندگان خونخواه و طلبکار.

بدانید که معاویه ما را به امری خوانده است 

که نه عزتی در آن است و نه انصافی؛

پس اگر کشته‌شدن را خواهانید، 

دعوتش را پس می‌زنیم 

و او را با شمشیر در پیشگاه خدا محاکمه می‌کنیم

و اگر خواهان زنده ماندنید، 

قبول می‌کنیم 

و رضایتش را برای شما جلب می‌کنیم


پس اینجا بود که مردم از هر سو ندا سر دادند که: 


بمانیم، بمانیم


و حسن علیه السلام صلح با معاویه را پذیرفت.


{ترجمه آزاد}

🔷



لما راسله معاویة فی تسلیم الخلافة إلیه خطب الناس فحمد الله و أثنى علیه و قال: 


إنّا و الله ما یثنینا عن أهل الشام شکّ و لا ندم، 

و إنّما کنّا نقاتل أهل الشام بالسلامة و الصبر، 

فشیبت السلامة بالعداوة، 

و الصبر بالجزع، 

و کنتم فی مسیرکم إلى صفّین و دینکم أمام دنیاکم، 

و أصبحتم الیوم و دنیاکم أمام دینکم، 

ألا و قد أصبحتم بین قتیلین: 

قتیل بصفّین تبکون له، 

و قتیل بالنهروان تطلبون بثأره، 

و أمّا الباقی فخاذل، 

و أمّا الباکی فثائر، 

ألا و إنّ معاویة دعانا لأمر لیس فیه عزّ و لا نصفة، 

فإن أردتم الموت رددناه علیه 

و حاکمناه إلى الله، عزّ و جلّ، بظبی السیوف، 

و إن أردتم الحیاة قبلناه 

و أخذنا لکم الرضى. 


فناداه النّاس من کلّ جانب: 


البقیّة البقیّة! 


و أمضى الصّلح.


الکامل، ج ‏3، ص 406؛ اسدالغابه، ج 1، ص 491 (با اندکی اختلاف)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۵ ، ۰۸:۱۵

رشد اعجاب‌انگیز اشتغال جامعه‌ی ما به تلگرام توجه سیاست‌گذاران، مدیران و تولیدکنندگان محتوا را به خود جلب کرده است و همه‌‌ به فکر افتاده‌اند که‌ از این بستر استفاده کنند و با حضور هرچه پررنگ‌تر در تلگرام بر مخاطب خود «اثر» بگذارند. اما چه باید گفت اگر برآوردها نسبت به قدرت اثرگذاری این فضای جدید صحیح نباشد؟ و از طرف دیگر علامت‌های اثرگذاری درست شناخته نشوند؟ در این صورت وقت‌ها و انرژی‌ها و پول‌ها هدر می‌رود و این همان آسیبی است که کمابیش به آن دچار شده‌ایم. شاخص‌های متعارفی که امروزه معیار موفقیت یک گروه، کانال، پست یا ویدئو هستند، غالبا فریبنده‌اند. در نتیجه بسیاری از اصحاب تلگرام به شکل مضحکی تلاش می‌کنند در این شاخص‌های خیالی رشد کنند، عده‌ای به خرید و فروش همین شاخص‌های خیالی مشغولند، و مضحک‌تر اینکه گروهی از مسئولین برای رشد در همین شاخص‌های خیالی سیاست‌گذاری و بر اساس همین‌ها تصمیم‌گیری می‌نمایند. بیایید برخی از این شاخص‌ها را مرور کنیم:


1.  اعضای کانال: همت بسیاری از رسانه‌ها و اشخاص بر این قرار گرفته است که کانالی تاسیس کنند و تعداد اعضای کانال را هر چه ممکن است بالا ببرند؛ مدام رصد می‌کنند که کانال‌شان چند عضو دارد؟ از بالا رفتن تعداد اعضا خوشحال می‌شوند (و بیلان می‌دهند) و از اُفت تعداد اعضا ناراحت شده و چاره‌جویی می‌کنند. تبادل لینک‌های مبتذل و زرد همه با این نیت صورت می‌گیرد که «تعداد اعضا برود بالا». اما در شرایطی که تعداد اعضا خرید و فروش می‌شود، در روزگاری که نرخ بالای بیکاری عده‌ی زیادی از مردم را به تلگرام‌گردی کشانده، در شرایطی که هر کسی می‌تواند در تعداد نامحدودی گروه و کانال عضو شود و سال به سال هم سری به آن‌ها نزند، این شاخص بر چه چیزی دلالت دارد و آیا نشانه‌ی «اثرگذاری» است؟

2.  بازدیدها: یک قدم که جلوتر برویم، تعداد بازدید پیام‌ها یا ویدئوها مهم می‌شود و کار به خرید و فروش «شمارشگر پایین سمت راست» می‌رسد. بسیاری در تلاشند تا با تیترهای زرد و بنفش و هشتگ +18، یا دوپینگ فوروارد شدن در کانال‌های بزرگ و انواع و اقسام شگردهای دیگر رقم بازدید را بالا ببرند و به آن مفتخر باشند. اما آیا یک بار بالا-پایین شدن انگشت شست روی صفحه‌ی تلفن همراه، اینقدر مهم است؟ دقیق‌تر بپرسم: چند درصد از کسانی که طالب محتوا نبوده‌اند و فقط گذرشان به محتوای ما افتاده، آن محتوا را «مصرف» می‌کنند؟

3.  بازدیدهای واقعی: فرض کنیم بازدیدها واقعی از غیرواقعی متمایز شد(چگونه؟). خب اینجا اوضاع بهتر است و بالاخره یک نفر «انتخاب» کرده است که محتوای ما را مصرف کند. اما باز آیا می‌توان بر آن اطلاق اثرگذاری کرد؟ متاسفانه دنیای جدید بسیاری از افراد را به انسان‌هایی دوساحتی تبدیل کرده است؛ انسان‌ها در یک ساحت کار و زندگی می‌کنند و در ساحتی دیگر خبر می‌خوانند و غُر می‌زنند و چت و فوروارد! تو گویی این دو دنیا با هم ارتباطی ندارند. در نتیجه مصرفِ محتوا، لزوما اثری بر عملکرد و دنیای مخاطبان ندارد.

4. بازدیدهای موثر یا کنش‌برانگیز: حالا مخاطبانی را فرض کنید که نسبت به محتوا واکنش نشان می‌دهند، چیزی بر آن می‌افزایند، ممکن است جایی غیر از فضای مجازی محتوا را استفاده کنند و ... . اینجا اوضاع خیلی بهتر است و واقعا می‌شود گفت محتوا «اثر» گذاشته. شاید این، برای آن‌هایی که نیت تجاری دارند یا به دنبال جلب «حمایت» یا «نفرت» برای دیگرانند کفایت کند، ولی برای آن‌هایی که تلگرام را به عنوان ابزار روشنگری و تبیین به کار می‌برند چطور؟ همین که محتوا واکنش برانگیزد کافیست؟

5.  موج‌های تلگرامی: غولِ موفقیت‌های فضای مجازی، ایجاد یک موج اجتماعی مجازی است؛ رسیدن به مرحله‌ای که  محتوا به اشکال گوناگون و از رسانه‌های گوناگون بازتولید و بازنشر شود، بر اساس آن مطالبه شکل‌ بگیرد، گروهی موضع بگیرند و خلاصه به نُقل محافل تبدیل شود. هر چند این موج می‌تواند مقدمه‌ی تولید یک گفتمان اثرگذار باشد، ولی به خودی خود و بلکه در اکثر موارد مطلوبیت چندانی ندارد. امروزه موج‌های مجازی به همان سرعتی که رشد می‌کنند، می‌میرند و در نتیجه آن‌چنان که انتظار می‌رود نمی‌توانند در روشنگری و شکل‌دهی تغییرات عمیق اجتماعی به کار بیایند. ماجرای #فیش‌های_نجومی را به یاد بیاورید؛ من در عُمر تلگرام موجی به این قوت سراغ ندارم، ولی برخلاف انتظارهای اولیه همه‌ی هزاران مطلب و یادداشتی که در این باره تولید شد و میلیون‌ها بازدیدی که فراهم شد، نتوانست اثر ملموس اجتماعی (به خصوص از نوع سازنده‌ی آن) برجا بگذارد. همچنان فیش‌ها سرجایشان هستند و اتفاقا نجومی‌بگیران واکسینه هم شده‌اند! چرا؟ چرا این موج‌ها فراتر از دنیای مجازی و در صحنه‌ی عینیت چندان اثرگذار نیستند؟ 


این مسئله جای تامل بیشتری دارد و ان‌ شاء الله ادامه خواهیم داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۰۸:۱۲

«در دنیایی که شب و روز و بهار و پاییز و زمستان و تابستان با هم است، نمی‌توان از شب رنجید، که روز در راه است. و نمی‌توان به روز دل‌خوش بود، که گرفتار شب است. نمی‌توان در بهار غزل‌خوان شد، که پاییز در راه است. و نمی‌توان در پاییز غصه‌دار ماند، که بهار می‌آید. پس در این دنیای بی‌آرام، نمی‌توان نشست‌. نمی‌توان مغرور و مایوس بود. آن‌ها که شب و روز را و بهار و پاییز را مقصد گرفته‌اند، هر دو به پوچی می‌رسند. و آن‌ها که حرکت را و کوچ را و رحیل را فهمیده‌اند و بانگ رحیل را شنیده‌اند، آماده‌اند و بهره‌بردار. این‌ها در رنج، راحت هستند و دیگر به انتظار موقعیت‌های خوب نیستند؛ که فهمیده‌اند باید در هر موقعیت، کاری کرد و بهره‌ای برداشت.»


علی صفایی حائری، نامه‌های بلوغ، ص ۸۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۵ ، ۰۸:۱۰