🔶
چون نامهی معاویه به حسن علیه السلام رسید و تسلیم خلافت را از او خواست، برخاست و مردم را خطاب کرد:
همانا به خدا قسم که ما را از جنگ با اهل شام شک یا پشیمانی بازنداشته است
پیش از این با ایشان به قوتِ سلامتی و صبر نبرد میکردیم
و اکنون سلامتی به نزاع و دشمنی آلوده شده است،
و صبر را جزع و فزع از میان برده است
شما در مسیرتان به سوی نبرد صفین،
دینتان را مقدم بر دنیا داشتید
و امروز دنیایتان بر دین مقدم است.
امروز شما میان دو گروه از کشتهشدگان درماندهاید،
کشتهشدگانی به صفین که بر آنها گریه و زاری میکنید،
و کشتهشدگانی به نهروان که به خونخواهی آنان برخاستهاید،
پس باقیماندگان خوارکنندهی ما شدهاند و گریهکنندگان خونخواه و طلبکار.
بدانید که معاویه ما را به امری خوانده است
که نه عزتی در آن است و نه انصافی؛
پس اگر کشتهشدن را خواهانید،
دعوتش را پس میزنیم
و او را با شمشیر در پیشگاه خدا محاکمه میکنیم
و اگر خواهان زنده ماندنید،
قبول میکنیم
و رضایتش را برای شما جلب میکنیم
پس اینجا بود که مردم از هر سو ندا سر دادند که:
بمانیم، بمانیم
و حسن علیه السلام صلح با معاویه را پذیرفت.
{ترجمه آزاد}
🔷
لما راسله معاویة فی تسلیم الخلافة إلیه خطب الناس فحمد الله و أثنى علیه و قال:
إنّا و الله ما یثنینا عن أهل الشام شکّ و لا ندم،
و إنّما کنّا نقاتل أهل الشام بالسلامة و الصبر،
فشیبت السلامة بالعداوة،
و الصبر بالجزع،
و کنتم فی مسیرکم إلى صفّین و دینکم أمام دنیاکم،
و أصبحتم الیوم و دنیاکم أمام دینکم،
ألا و قد أصبحتم بین قتیلین:
قتیل بصفّین تبکون له،
و قتیل بالنهروان تطلبون بثأره،
و أمّا الباقی فخاذل،
و أمّا الباکی فثائر،
ألا و إنّ معاویة دعانا لأمر لیس فیه عزّ و لا نصفة،
فإن أردتم الموت رددناه علیه
و حاکمناه إلى الله، عزّ و جلّ، بظبی السیوف،
و إن أردتم الحیاة قبلناه
و أخذنا لکم الرضى.
فناداه النّاس من کلّ جانب:
البقیّة البقیّة!
و أمضى الصّلح.
الکامل، ج 3، ص 406؛ اسدالغابه، ج 1، ص 491 (با اندکی اختلاف)