آرمانم آرزوست!
آرمانم آرزوست!
در لزوم خودآگاهی تاریخی ملت ما
1. پویایی، رشد و حرکت الزاماتی داردً که از جملهی آنها «هدفمندی» است. طبیعتا آنهایی که برای خود هدف و مقصدی ندارند، منفعل و زیردست خواهند بود. تو کوری را فرض کن که هیچ جایی را نمیبیند؛ لاجرم باید بینایی بیاید و دستش را بگیرد و به سوی مقصد ببرد. یک مرحله جلوتر کورمغزی است، که در این حالت باید دیگران مقصد را هم مشخص کنند و جنابِ کور را به آن سمت بکشند. مردم و ملتی که هدف ندارند، به واقع کورند.
2. هدفمندی تا وقتی ناظر به افراد تعریف شود و در همین لایه بماند، شاید بتواند مردمی شاداب و پرتلاش بپروراند؛ ولی برای حرکت جمعی و تمدنساز، اولا به هویت جمعی نیاز است. این هویت جمعی همان چیزیست که برپایه مشترکات شکل میگیرد و «ملت» (یا امت) را شکل میدهد. و ثانیا بایستی ملت به خودآگاهی تاریخی برسد و برای خود افقی در نظر داشته باشد که به سمت آن حرکت کند. تنها در این صورت است که مفاهیمی چون فداکاری و «ایثار» معنا مییابند. ناگفته پیداست که بسیار کماند ملتهایی که این دو شرط را تامین کرده باشند، یعنی تعریفی قوی از خود ارائه کنند و بعد به سوی هدفی مشترک به راه بیفتند. شاید عدد آنها در دنیای امروز به تعداد انگشتان دو دست نرسد، ولی قطعا ملت ایران یکی از این معدود ملتهاست.
3. انقلاب اسلامی آمد و نسخهای برای هویت جمعی ما عرضه کرد؛ هویتی که نه بر پایهی نژاد و زبان و جغرافیای مشترک، که بر محور عقیده و ایمان اسلامی شکل گرفته بود. مفاهیمی چون مبارزه با استکبار و آمریکا، مقاومت اسلامی و جهانی، تبعیت از ولایت فقیه، جبههی مستضعفین و ... همگی هویتبخش ملت ایران شدند و این بار آحاد مردم (به مدارج البته) خود را نه در معادلههای فردی، که در جبههای گسترده بازتعریف کردند. انقلاب نه تنها هویتبخش ملت ایران شد، بلکه در بعد دوم (یعنی تعیین هدف) نیز حرفهای جدید به صحنه آورد و با پیوند زدن انقلاب اسلامی با مفهوم انتظار، از افق تمدن نوین اسلامی و حکومت مستضعفین و آزادی قدس و «اهتزاز پرچم لا اله الا الله بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری» سخن گفت. اینگونه بود که مردم هر آنچه داشتند به صحنه آوردند و و ایثارها و مقاومتها رخنمایی کرد. و حتی بالاتر، چنان تصویری به دنیا نشان دادند که عملا چشم ملتهای دیگر را هم گرفت و ایدهی انقلاب اسلامی بازتولید شد و هستههای مقاومت در لبنان و فلسطین و بوسنی و کشمیر شکل گرفت.
4. اما هنوز جای کار بسیار است. صبر دو وجه دارد: تحمل و پایداری، و البته پایداری سختتر از تحمل است. ملت ما در کوران فشارها و سختیهای اوایل انقلاب تحمل بسیار خوبی از خود نشان داد و تا امروز هم نشان داده است که صبر بسیار بالایی در برابر مصایب و سختیها دارد. اما بعد از جنگ انقلاب وارد مرحلهی جدیدی شد که نیاز به پایداری داشت. بعد از فروکش کردن آتش جنگ نظامی و با سیاستهای توسعهای اعلامی و اعمالی، فردیت بار دیگر در جامعهی ما تقویت شد و نگاه مردم دوباره بر معادلات شخصی از قبیل رفاه زندگی، پیشرفت شغلی، تامین آتیهی فردی و خانوادگی، آموزش شخصی، و ... متمرکز شد. این ماجرای اکثریت جامعه بود و متاسفانه اقلیتی که هنوز دغدغهی هویت جمعی و اهداف تمدنی در سرداشتند هم اکثریتشان این شئون را به حاکمیت سپردند و خود موضع منتقد را پسندیدند.
5. بعد از گذشت نزدیک به 30 سال از دورهی جنگ، نمود این وضعیت را در بسیاری از امور ریز و درشت جامعهی امروز ایران میتوانیم ببینیم، و متاسفانه قشر مذهبی و حتی حزب اللهی نیز از این جرگه بیرون نیستند:
· عدم ثبات در برنامهریزیها و سیاستگذاریها و فراگیر شدن نگاه سیاسی و جناحی بر (تقریبا) همهی امور مملکتی.
· رشد سوداگری و مطالبهی یک شبه پولدار شدن و گسترش یافتن آن در اقشار مختلف از کارمند جزء گرفته تا کاسبِ خرد و دانشجو و ... که زشتی آن را در رشد حبابی قیمت مسکن و دلار و طلا میبینیم.
· فقدان عزم ملی برای حل مشکلات روزمره؛ از جمله: مشکل ترافیک، آلودگی هوا و خودروهای تک سرنشین، که همه با علم به اینکه این مشکل بدون مشارکت عمومی حل نمیشود، و دود اتومبیل ما خود ما را آزار خواهد داد، در عین ناباوری، حاضر به ذرهای کوتاه آمدن نیستند. یا مثلا مشکل تولید ملی و مصرف کالاهای خارجی، که علیرغم بدیهی بودن مطلب، عزم ملی خاصی نه در مردم و نه حتی در مسئولین بر نمیانگیزد.
· منفعل شدن جامعه نسبت به فسادها و ناهنجاریهای گوناگون (فراموشی نهی از منکر)، و اکتفا به غُر زدن بر سر حکومت و بازنشر مطالب طنز در شبکههای اجتماعی!
· مدرکگرایی، رشد نامتوازن آموزش عالی و مهاجرت وسیع نخبگان؛ متاسفانه اکثریت نخبگان و قشر تحصیلکردهی ما به صورت کور در پی منافع فردی دست و پا میزنند و کسی به فکر مسئولیت اجتماعی و رفع نیازهای کشور و ... نیست.
· شدت بالای مطالبهی حل مشکلات محلی(عمدتا زیرساختی) از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به نسبت مسائل ملی و فراملی؛ که البته در خود نمایندگان هم شیوع دارد.
و مواردی از این دست که میتوان باز هم شمرد و شمرد. اینها نشانههایی است از غلبهی نگاههای منفعتطلبانهی کوتاهمدتِ فردی و گروهی، بر نگاههای بلند تمدنیِ مبتنی بر ارزشهای جمعی. و نکته اینجاست که انقلاب آمده بود تا ما را از لاک فردیت و نگاه مادی و ذلتبار به دنیا خارج کند.
6. اما راهحل چیست؟ احیای همان دو مولفهای که غبار گرفتهاند: اول، بازسازی و تقویت هویت جمعی و دوم، بازخوانی آرمانها و بلندتر کردن نگاهها. ما در کنار هویت فردی و خانوادگی، هویتهای فراگیرتری در جامعه نیاز داریم که مردم را دور هم جمع کند و زمینهی اقدام مشترک را فراهم آورد. نه اینکه هویتهای اینچنینی الان وجود ندارند، بلکه به بازشناسی و تقویت و گسترش آنها نیاز داریم. و از طرف دیگر بازخوانی آرمانهای انقلاب و امام میتواند جامعهی ما را از این روزمرگی نجات دهد و باب جهاد و ایثار را مجددا باز کند؛ ما میخواهیم آمریکا را سرجایش بنشانیم، ما میخواهیم اسلامِ ناب ائمه را در صحنهی عمل پیاده کنیم، میخواهیم جبههی جهانی مستضعفین تشکیل دهیم، میخواهیم فساد و بیعدالتی را ریشهکن کنیم، میخواهیم راه سیدالشهدا را ادامه دهیم... راهپیمایی میلیونی اربعین از این جهت حائز اهمیت است. ماجرای اربعین مرزهای جغرافیایی و منافع فردی را -ولو برای مدتی محدود- در مینوردد، هدف مشترکی را به یاد میآورد و جمعیتی عظیم را -که به جبر دنیای امروز تکهتکه و در فضای مجازی محصور شدهاند- چهره به چهره و همنفس و همگام میکند. احیای جهاد سازندگی و خدمت به محرومین (چه در قالب گروههای دانشجویی و چه گروههای مردمی و در سطح محلات) اقدام موثر دیگری است که از یک طرف به ایجاد هویت جمعی، احیای اخوت و برادری در جامعهی اسلامی، و اصلاح تحلیلهای اجتماعی ما کمک میکند، و از طرف دیگر دغدغهی دیگران را به عنوان جایگزین دغدغههای نازل فردی به سبد خانوادههای ما اضافه خواهد کرد و بسیار مهم است. تقویت و تازهکردن ایدهی ناب بسیج 20 میلیونی که در اقشار گوناگون گسترده است راهحل بسیاری از مسائل و مشکلات اجتماعی ماست، به شرط اینکه با متن زندگیها و مسائل مردم گره بخورد و صرفا کارکرد برگزاری برنامه و مراسم نداشته باشد. استقبال و زنده نگه داشتن یاد شهدا و به ویژه شهدای مدافع حرم که به واقع ستارگانی هستند که در آسمان ملت ما میدرخشند، و ما را متوجه تفاوت مقیاس میکنند!: ما درگیر جزئیات و مسائل پیش پا افتادهایم، و شهدای مدافع حرم از مرزها عبور کردهاند و به اهدافی با عمق سال نوری چشم دوختهاند. مواردی که ذکر شد صرفا نمونههایی بود در جهت احیای هویت جمعی و زدودن غبارها از آرمانها. حتما میتوانیم دهها راهکار دیگر که بدیع و متناسب با شرایط روز باشند بیابیم یا خلق کنیم.
7. ما به فداکاری احتیاج داریم. هیچ چیزی مثل ایثار و فداکاری نمیتواند حقانیت راه و هدف را در دل مردم اثبات کند. یکی از رموز همهگیر شدن محبت حضرت امام حسین علیه السلام در اقشار مختلف مردم، همین است که ایشان هرچه داشتند فدا کردند و جای هیچ شائبهای برای منافع شخصی و گروهی باقی نماند. فداکاری هم فقط به بذل جان نیست (که البته خیلی مهم است). گذشتن از مال، گذشتن از پست و مقام، گذشتن از آبرو در جایی که لازم باشد، گذشتن از انواع و اقسام مولفههای پیشرفت فردی که اکثریت جامعه برای آنها سر و دست میشکنند... اگر جامعهی حزب اللهی ما به دنبال زدودن رخوت و احیای روحیهی انقلابی در جامعه است، راه همین است: ایثار و فداکاری.