کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

در حین ارائه‌ی یکی از دانشجویان در موضوع امامت و حکومت در تشیع، خانم دکتر فرمودند که ایشان تا به حال نمی‌دانسته‌اند در قرآن لغت «اهل البیت» آمده است!


توجه به این نکته بهت شما را مضاعف خواهد کرد که این ماجرا در سر کلاس «اندیشه‌ی سیاسی در اسلام» رخ داده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۰ ، ۱۳:۵۳

وبلاگ‌نویسی را هم‌زمان با آشنایی با اینترنت شروع کردم- یعنی حدود 9 سال پیش-، اما تا آن‌جا که به یاد دارم همیشه با این سوال دست به یقه بوده‌ام که «چرا باید بنویسم؟!». وبلاگ‌نویسی- به سبک متعارف- یعنی به اشتراک گذاشتن بخشی از وجود خود با دیگران! چرا باید خودم را با شما به اشتراک بگذارم؟ ... باری! این وبلاگ را هم در عین چالش با سوال کذا شروع می‌کنم.


 البته جریان زندگی و تغییراتش خود را در نوشته‌ها نشان خواهند داد، ولی امیدوارم این‌جا به مسائل شخصی کمتر بپردازم. بهره‌ی اصلی این وبلاگ برای من- به لطف شما- نقد تفکرات و ایده‌هایی است که با آن‌ها سر و کار دارم و گاهی از آن‌ها برای شما می‌نویسم؛ باقی برای من حاشیه است. لطفا در نقد سخاوت‌مند باشید.


عیدتان هم مبارک!

۰ نظر ۲۳ آبان ۹۰ ، ۱۵:۱۷


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۰ ، ۱۳:۲۱

سادگی و بی‌پیرایگی در زندگی، یکی از بهترین دلایل معرفت انسانی به معنای حیات است. آرایش و پیرایش و تصنع در ارائه شخصیت به تنهایی می‌تواند جهل آدمی را به حقیقت حیات و شخصیت و رشد کمال آن به خوبی اثبات نماید.


نقل از جهان نیوز، به نقل از علامه‌ی جعفری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۸۹ ، ۲۰:۳۸

بسم الله الرحمن الرحیم


کمربندهایمان را محکم کنیم؟


ساز و کار تاثیر معلومات و تجربیات بر یکدیگر به آسانی قابل توضیح نیست. خبرهای غریب را شنیده‌ای؟ هر کدام‌مان مخزنی از اطلاعات و روابط منطقی در ذهن داریم که در جاریِ زندگی‌مان نقشی ندارند، شاید بعدها از این مخزن بیرون بزنند و به کاری بیایند. چه چیزی بدیهی‌تر از مرگ وجود دارد؟ آیا هولناک نیست؟ عموماً حضور بدیهی و بزرگ مرگ ما را به اندازه‌ی حضور یک پشه در اتاق مشغول نمی‌کند. مشکل کجاست؟ چرا منطق‌ها گردی بلند نمی‌کنند؟


می‌فرماید «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا»، یا در جایی دیگر «ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریباً کلمح البصر او هو اقرب». آخر زودتر از یک چشم بر هم زدن؟ این‌ها و بسیاری از مفاهیم دیگر لقلقه/شوخی اند برای ما.


بسیار در زندگی‌مان شاهد برگشتن ورق بوده‌ایم، و بسیارتر شنیده‌ایم؛ حالا این‌که چقدر با این پدیده‌ها مانوس شده‌ایم محل تامل است. می‌گویند با ظهور حضرت صاحب الزمان-عجل الله تعالی فرجه- ورق بر می‌گردد و زمین پر از عدل و قسط می‌شود، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است. خب منطقاً ایرادی به این گزاره و آینده وارد نیست، اما غریب است. این خبر هم کادو و در صندوق رویاها ذخیره می‌شود، بی‌آنکه تاثیری در زندگی جاریِ ما داشته باشد. مشکل کجاست؟ آمارهای بانک جهانی و پیش‌بینی‌های اقتصادی 20-30 سال بعد در زندگی جاریِ ما اثر می‌گذارد، اما یک چنین آینده‌ی شگرفی تقریباً بی‌تاثیر است. طرفه آن‌که آن پیش‌بینی‌ها به 20-30 سال دیگر مقیدند، ولی این آینده قیدی ندارد(؟)، شاید همین فردا بل زودتر. آیا در صدق خبر تردید داریم؟


الغرض، بعد از فتنه‌ی سال پیش که ظرف چند روز فضا عوض شد، برگشتن ورق را دیدم و حس کردم. چند وقت پیش که آتشفشان ایسلند فعال شد، دیدم و به این فکر می‌کردم که اگر یک خرده بیشتر یا قویتر می‌بود؟ به زلزله‌ی تهران هم فکر کنید، یا مثلاً جنگ. می‌بینید چقدر ورق سریع برمی‌گردد؟

ظهور غریب است یا قریب؟ این روزها بحث‌های ظهور و نشانه‌ها داغ شده. حواس‌مان باشد که عظمت قضیه ما را غافل نکند.


پی‌نوشت: چه جوری عظمت باعث غفلت می‌شود؟ شاعرانه‌اش می‌شود اینکه چون پدیده بزرگ است، از نزدیک نمی‌توانیم ببینیم‌اش یا به عبارت دیگر همه‌ی فضا را پر می‌کند. پس یا از بزرگی نمی‌بینیم‌اش، یا آن‌قدر فاصله می‌گیریم که قابل هضم و درک بشود، پس بعید می‌شود. به گمانم مرگ هم همین‌جوری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۱:۲۵

 

1.               بزرگ بودن خوب است، و دقیقاً به همین دلیل توهم بزرگ بودن بد است.

 

 2.               به این بخش از خطبه‌ی 88 نهج البلاغه توجه کنید:

فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لاَ أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ اَلْفِرَقِ عَلَى اِخْتِلاَفِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا؟ لاَ یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِیٍّ، وَ لاَ یَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِیٍّ، وَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِغَیْبٍ، وَ لاَ یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ. یَعْمَلُونَ فِی اَلشُّبُهَاتِ، وَ یَسِیرُونَ فِی اَلشَّهَوَاتِ. اَلْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا، وَ اَلْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا. مَفْزَعُهُمْ فِی اَلْمُعْضِلاَتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی اَلْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ اِمْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ، وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ.َ

 

در شگفتم و چرا شگفتى نکنم از خطاى فرقه‏هاى چنین، با گونه گونه حجّتهاشان در دین. نه پى پیامبرى را مى‏گیرند و نه پذیراى کردار جانشینند. نه غیب را باور دارند، و نه عیب را وامى‏گذارند. به شبهت‌ها کار مى‏کنند و به راه شهوت‌ها مى‏روند. معروف نزدشان چیزى است که شناسند و بدان خرسندند، و منکر آن است که آن را نپسندند. در مشکلات خود را پناه جاى، شمارند، و در گشودن مهمّات به رأى خویش تکیه دارند. گویى هر یک از آنان امام خویش است که در حکمى که مى‏دهد بى‏تشویش است چنان بیند که به استوارترین دستاویزها چنگ زده و محکمترین وسیلت‌ها را به کار برده .(ترجمه از سید جعفر شهیدی)

 

3.       تا به حال به خصلت‌ها/رفتارها ی قومی یا خانوادگی توجه کرده‌اید؟ احتمالاً برایتان پیش آمده که وارد جمعی-مثلاً یک خانواده- بشوید و برخی از خصلت‌ها/رفتارها ی آن‌ها به نظرتان عجیب برسد، در حالی که خود آن‌ها حس خاصی نسبت به این موضوع ندارند؛ ساعت شام خوردن، میزان اهمیت دادن به نظافت، نحوه‌ی  ارتباط با یکدیگر، عقاید مذهبی و گرایش‌های سیاسی، دکوری‌های در و دیوار و کلی چیز دیگر می‌تواند از مواردی باشد که به نظر یک تازه وارد عجیب بیاید. مثلاً فرض کنید که شما به عنوان یک آدم متشخص و با ادب، وارد یک خانواده‌ی بددهن بشوید که اعضای آن همدیگر را با فحش‌ صدا می‌کنند؛ کُپ می‌کنید. و بالعکس. حالا این تفاوت‌ها از نظر بار ارزشی مختلف‌اند؛ بعضی چیز‌ها مثل ساعت شام خوردن چندان نشانگر ارزشی نیست، ولی بعضی چیزها مثل همین ادبیات خانوادگی، پرهیز یا دریدگی نسبت به غیبت کردن، رعایت حجاب، -و بالاتر- خداباوری و وزنِ دین در زندگی ارزشمند اند.

می‌خواهم توجه شما را به آن دسته از اختلاف‌های ارزشمند جلب کنم که هیچ مشکل فلسفی پشتشان نیست. و از قرائت‌های مختلف دین نمی‌آیند! همین مثال خانواده را در نظر بگیرید. منظور من از خانواده عده‌ای است که با یکدیگر ارتباطات سببی و نسبی دارند و نه صرفِ زن و شوهر و فرزندان. وارد یک جمع خانوادگی می‌شوی، و می‌بینی که این‌ها مثل نقل و نبات غیبت می‌کنند. در حالی که بسیاری از ظواهر مذهبی را هم رعایت می‌کنند، و حتی غیبت را حرام می‌دانند و آیات و روایاتش را هم بلدند.(کتاب قانون؟) حالا تو از این‌ها بپرس که چرا؟ واقعاً جوابی ندارند! یا مثال تابلوتر را در نظر بگیر: مسئله‌ی حجاب. انواع و اقسام خانواده‌ها و اقوام برای خودشان قانون حجاب دارند. بعضی‌ها روسری و مقنعه را سفت می‌گیرند و پایشان لخت است، بعضی‌ها برادر شوهر را محرم می‌دانند و جلوی او حجاب نمی‌گیرند، بعضی‌ها چادر می‌پوشند و غلیظ آرایش می‌کنند، و ... . اصلاً شب عروسی را مثال بزنم! چه حرام‌هایی که شب عروسی-که سعی می‌کنند به روز با میمنتی هم وصل باشد!- آن‌ها را حلال می‌کنند. حالا تو از این‌ها بپرس چرا؟ واقعاً جوابی که به استدلال شبیه باشد ندارند! فقط گاهی اوقات که حرفت خیلی برایشان عجیب باشد، قاطی می‌کنند و به این نتیجه می‌رسند که متحجری، به یاد طالبان می‌افتند، و می‌گویند که دلت را صاف کن و این‌ها!

طبیعتاً برعکس این‌ها هم ممکن است. داخل جمعی می‌شوی که رعایتشان نسبت به حلال و حرام متعجب‌ات می‌کند.

 

4.       تکیه‌ی من روی جمعی بودن این خصلت‌ها/رفتارها ست. لا اقل یکی از عوامل ایجاد چنین مشکلاتی، ایزوله شدن جمعی و اریب پیدا کردن نسبت به حق است. وقتی که یک جمع زاویه پیدا می‌کند، اعضا به یکدیگر نگاه می‌کنند و چون زاویه‌ی نسبی ندارند، خیالشان جمع است! ممکن است قبح زشت‌ترین رفتارها برایشان بریزد و عادی شود، و بزرگترین واجبات را فراموش کنند و خوشحال باشند. خیلی از اوقات طرف می‌داند که فلان کاری که انجام می‌دهد حرام است همان گونه که کارهای حرامی که ترکشان می‌کند حرام‌اند. تفاوت این است که این کار را همه با هم انجام می‌دهند، و گمانِ عذاب جمعی ندارند!

 

5.       حالا که چی؟ شاید اولین راهی که برای فرار از این مشکل به اذهان می‌رسد، گسترش جمع یا فرار از فضای بسته باشد. در همان مثال خانواده، گمان من بر این است که خانواده‌های بسته و تو در تو(ازدواج‌های فامیلی) بیشتر با این مشکل مواجه‌اند. ولی خب به تجربه-هم- می‌شود فهمید که گستردگی جمع چیزی را ضمانت نمی‌کند! مثلاً در بحث مذهب، علی‌رغم این‌که اهل سنت در اکثریت‌اند، ما آن‌ها را بر باطل می‌دانیم.

 

6.       علی‌الحساب: اگر هدف ما حرکت بر مسیر حق است و ترس‌مان از زاویه‌ گرفتن نسبت به حق، بهتر است معیار حق را پیدا کنیم و زاویه‌مان را مدام با آن بسنجیم. بل به دنبال آن حرکت کنیم. شاید همان تعبیر «امام» بهترین باشد.

 

 

مرتبط: مفاهیم فراموش شده 1

مرتبط: خودهمه‌پنداری 2


 پی‌نوشت 1: اگر آخوند بودم شاید نسخه می‌دادم، ولی متاسفانه نیستم. در هر صورت در کنار امام حق، به جمعی که بر اساس ارزش‌ها شکل گرفته-و نه مشابهت‌های قومی، خانوادگی، طبقاتی- هم توجه کنید.

 

پی‌نوشت 2: فکر کنم این‌هایی که گفتم واضح بود، اما خب، این حرف‌ها مشمول خودشان‌اند! این واضحات جمعاً دیده نمی‌شوند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۸۹ ، ۱۷:۵۶

اگر بخواهم در مجموعه‌ی سرودهای انقلابی انتخاب کنم بدون شک یکی از اولویت‌هایم سرود «برخیزید» است. در کنار شعر عالی و اجرای خوبش، فضا و صمیمیت‌اش هم در این انتخاب موثر است. احتمالاً شما هم فضای اجرا را دیده‌اید: بعد از ورود حضرت امام در روز 12 بهمن، وقتی ایشان به بهشت زهرا می‌روند در حضورشان این سرود را اجرا می‌کنند. امسال برای اولین بار پخش کامل مراسم ورود امام را-از فرودگاه تا بهشت زهرا- از سیما می‌دیدم، که این سرود هم جزو برنامه بود. قشنگ حس می‌داد؛ و حاج احمد آقا که کنار امام نشسته بودند گریه می‌کردند.

به هرحال؛ گوش کنید و لذت ببرید:

برخیزید ای شهیدان راه خدا به مدت 3:16، شعر از حمید سبزواری.


برخیزید، برخیزید

برخیزید، برخیزید

برخیزید ای شهیدان راه خدا

ای کرده بهر احیای حق جان فدا

کز قطره قطره‌ی خون پاک شما

می‌روید تا ابد در وطن لاله‌ها

 

برخیزید، برخیزید

برخیزید، رهبر آمد کنون در کنارتان

تا سازد، غرقه در بوسه خاک مزارتان

تا گیرد، خون‌بهای شهیدان ز اهرمن

باز آمد، رهبر ما پی ِ یاری وطن

 

برخیزید، برخیزید

جاویدان، زندگی جوشد از خاک هر شهید

تا روید، لاله از تربت پاک هر شهید

ای انسان، چون شهادت سر آغاز زندگیست

مرگ سرخ، رمز آزادی و راز زندگیست

 

برخیزید، برخیزید

برخیزید، ای شهیدان راه خدا

ای کرده، بهر احیای حق جان فدا

کز قطره، قطره‌ی خون پاک شما

می‌روید، تا ابد در وطن لاله‌ها

 

برخیزید، برخیزید

در عالم، مایه‌ی سرفرازی شهادت است

پیش ما، مرگ در راه ایمان سعادت است

هر کس او، در ره عدل و دین ره‌سپر شود

در این ره، گر دهد جان ز کف زنده‌تر شود

 

برخیزید، برخیزید

از دشتِ، کربلا هر زمان آید این پیام

در راه، عزت و افتخار و شرف قیام

تا انسان، تن رها سازد از بند بندگی

عاشورا، بر مجاهد دهد درس زندگی

 

برخیزید، برخیزید، برخیزید

برخیزیــــــــد


سرودهای دیگری را هم می‌توانید از همین سایت تبیان بگیرید: +


پی‌نوشت: به مناسبت بهار سی‌ و دوم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۸۸ ، ۰۱:۱۲

متاسفانه من متخصص دین نیستم؛ اما به هرحال همه‌ی ما وظیفه داریم تا حتی الامکان براساس دین عمل کنیم. این دقیقاً نقطه‌ای است که مرا برآن داشت تا چند خطی بنویسم: مگر نه این است که همه‌ی ما وظیفه داریم بر اساس دین عمل کنیم؟ واضح است، اما با کمال تعجب آنچه در این چند ماهه بروز داشت، بی‌اعتنایی به این وظیفه بود. دقت کنید که من دارم از وظیفه و دین-که طبیعتاً اسلام است- می‌گویم، و اگر این‌ها مورد تردید است بحث دیگری است.

آنچه من از تنفس در فضای این چند ماهِ پربار، و حضور در جاهای مختلف و گفت‌و‌گو با افراد مختلف دریافتم، سرگردانی افراد بود. و این سرگردانی عبارت الاخرای همان بی‌اعتنایی به وظیفه‌ای است که گفتم. متاسفانه در این غائله‌ها کمتر کسی به معیار می‌اندیشید؛ افراد به طرق مختلف مخاطب اتفاقات و اطلاعات قرار می‌گرفتند و به طرز بچه‌گانه‌ای واکنش نشان می‌دادند. بچه چه می‌کند؟ فکر نمی‌کند، یا نهایتاً به چیزی در حدود نوک دماغ توجه دارد و بر آن اساس عمل می‌کند. بچه ممکن است نقشه هم بکشد، اما چه نقشه‌ای؟

متاسفانه در این غائله‌ها کمتر کسی به معیار می‌اندیشید؛ معیار چیست؟ همان شاخص. چیزی که بتوانی با توجه به آن مسیر را پیدا کنی، و در حالت کلی‌تر همان دین. وقتی تو دچار بهمن می‌شوی، چندباری معلق می‌زنی و این‌ور و آن‌ور می‌افتی، و زیر برف حتی بالا و پایین را گم می‌کنی تا چه رسد به سمتِ هدف. حالا اگر کسی سر خودش را بالا فرض کند و در آن جهت تقلا کند، کارش توجیهی ندارد. در این شرایط بهمن‌زده نیازمند معیاری است جدای از خودش. مثلاً شاید نور آفتاب یا نیروی جاذبه معیار خوبی باشد. اتفاقی که برای بسیاری از ما افتاد هم چنین چیزی بود. فتنه است دیگر، گرد و غباری بلند شد و خودمان را گم کردیم. اما سرمان را بالا آوردیم تا ببینیم معیار چه می‌گوید؟ دین چه می‌گوید؟ نه! همان جهت سر-یا شکم!- را گرفتیم و رفتیم جلو، غافل از اینکه بابا جان تو معیار نیستی! معیار باید جدا باشد. معیار نباید به این راحتی‌ها و با تلنگرها بچرخد و عوض بشود. متاسفانه ما در موارد بسیاری به صورت میدانی-در محل- شاخص نصب کردیم و در واقع واکنش نشان دادیم. تازه این خوشبینانه است، که بعضاً سنجشی وجود نداشت. دقت کنید! قرار نیست- لااقل در نظر من- که به کلی شاخص‌ها از محیط عمل جدا باشند و هیچ تعاملی نباشد، حرف این است که شاخص در سطحی دیگر است، و مثلاً آنچه در آن تاثیر می‌کند نه باد، که جمع‌بندی مشاهدات و تفکرات در فضایی باثبات است.

خیلی جاها احساسی و همین جوری(!) عمل کردیم، و مسلّمات را نادیده گرفتیم. و همین است که وضع‌مان این است. وقتی فضای ذهنی‌مان را با چند مولفه‌ی محدود-ولو دینی- ساختیم و مولفه‌های دیگر را فراموش کردیم، کار به جایی می‌رسد که جلوی برخی مفاهیم گارد می‌گیریم و تکذیب‌شان می‌کنیم، و اگر زورمان به توجیه نرسید حتی کل دین را زمین می‌گذاریم! پناه بر خدا.

خلاصه کنم، ما باید کل دین را بشناسیم و به کل آن توجه داشته باشیم. وگرنه بسیار به خطا خواهیم رفت. ان‌شاءالله در ادامه سعی می‌کنم که برخی از مفاهیم فراموش شده را یادآوری کنم.

 

پی‌نوشت 1: توجه خیلی مهم است. مثلاً: سرت را بالا بیاور و کمی ادبیات، فضا‌ و گفتمان‌های مختلف-گروه‌ها، جمع‌ها، افراد- را رصد کن و ببین چقدر با ادبیات دین منطبق است. آیا آن چیز‌هایی که پررنگ می‌کند، همان‌هایی است که دین پررنگ کرده؟ آیا همه‌ی مولفه‌ها را دارد؟ البته پیش از این طبعاً باید ادبیات دینی را بشناسی.

 

پی‌نوشت 2: باز هم از عجایب ما دست شستن آسان از اعتقادات است! با یک پــِخ ساده شاخص‌های قوی را کنار می‌گذاریم. حالا گیرم دو تا شبهه هم وارد شد و جوابی نداشتی، چرا همه چیز را ول می‌کنی؟ مگر راه‌گشایی اعجاب انگیزش را نمی‌بینی؟ و جالب این‌که آنها که شبهه وارد می‌کنند، خودشان سرتاپا ایراد دارند، ولی با حربه‌ی «من ادعا نمی‌کنم حقیقت را دارم» به کار خود ادامه می‌دهند ...



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۸۸ ، ۱۷:۴۵

«ماها اجیریم. می‌فهمی اجیر  یعنی چه؟ اجیر به کسی می‌گویند که مزد و پاداشش را قبلاً گرفته و الان جز اطاعت هیچ کاری نباید بکند. ماها اجیر امام زمانیم ... »


از حاج آقا دولابی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۸۸ ، ۱۰:۲۹

هر از چند گاهی، اختلاف‌های جمع شده در مسیر زندگی-که احتمالاً جوابی هم به آن‌ها داده‌ای و عبور کرده‌ای-، تلنبار می‌شوند و به حدش که برسد، مبهوت می‌مانی! می‌مانی که آخر چه جوری می‌شود این همه اختلاف داشت؟ این همه جواب‌های گوناگون به سوال‌های مشابه؟ و هر چقدر هم که در انتخاب‌هایت مطمئن‌تر عمل کرده باشی، بهت عمیق‌تری می‌آید! حالِ بسط بیشتر ندارم...

جواب من این است که این‌ها همه با هم نظام هستی را می‌سازند. یعنی تو کار خودت را بکن! و بگذار خدا خودش این همه اختلاف را به سمت هدف مدیریت کند. البته کار دیگری هم نمی‌توانی بکنی!

 

مرتبط: درک تفاوت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۸۸ ، ۰۵:۲۳