کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

 یکی از چیزهایی که از این وبلاگ می خواهم، دیدن موضوعات از زاویه ی شماست، و آشنایی با طرز فکر و نگاه شما. همچنین، اگر در مورد آنچه این جا مطرح می شود-چه از طرف من، و چه دیگران- اطلاعاتِ به درد بخوری دارید، دوست دارم که بشنوم؛ و از معرفی آدم، کتاب، سایت، مقاله و هر آنچه که به باز شدن فضا و دید کمک کند استقبال می کنم.

اما در مورد بحث سیاسی؛ اطلاعات خودم را در حدی نمی بینم که بخواهم چیزی بنویسم و بحث کنم، و فعلاً ترجیح می دهم که به دیدن نظرات و آراء مختلف، و بحث های روشن و موردی بپردازم. اگر به پیوندهایی که این کنار گذاشته ام هم نگاه کنید، می بینید که همه اش حول محور هاشمی رفسنجانی می چرخد. برایم جالب است. هاشمی کسی است که اگر در بین فعالین ِ بازمانده از انقلاب نفر اول نباشد، دوم است؛ و حالا بچه های هم سن و سال من که نه امام را دیده اند و نه انقلاب را، آرمان های امام و انقلاب را برایش داد می زنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۸۷ ، ۱۷:۰۳

صحبت های آقای تقوی(استاد گروه فلسفه ی علم) را گوش می دادم. در خلال بحث، بحثی مطرح شد در باب معرفت، و اینکه آیا کسب ِ علوم مختلف به معرفت ما اضافه می کند یا نه؟ از قول افلاطون نقل شد که: "معرفت، باور ِ صادق ِ موجه است." باوری که بتوان برای آن وجهی اقامه کرد تا مردم قانع شوند. و این انحراف بزرگی است در طول تاریخ.( آقای تقوی اضافه می کند که: البته، اگر فهمی که از حرف افلاطون ارائه می کنم درست باشد!) این که آدمی به دنبال معرفتی باشد که بتواند برای همگان توجیهش کند، انحراف است. معارفی وجود دارند که تو نمی توانی برای عموم وجیه و عینی(objective) اش کنی. در نگاه دینی این معرفت خیلی برجسته است، در حالی که در نگاه امروزی اصلاً چنین چیزی نمی بینیم. اینکه ما به دنبال ارائه ی فرمول و راه عینی هستیم متاثر از این نگاه است(مربوط به بحث جلسه). یک فرق جالبی بین فیلسوف و پیامبر وجود دارد؛ فیلسوف به دنبال دانشی است که مردم را اقناع کند، لذا ابزارش هم در همین محدوده است. وقتی هدف ما پایین و محدود باشد، به فکر پرواز و ابزارش نمی افتیم، و کارمان در حوزه ی کلام و استدلال کلامی می ماند. اما اگر به دنبال چیزی باشیم که لزوماً هم مردم نفهمند، ممکن است ابزارش هم دانش دیگری باشد و از جنس دیگری. پیامبر چیزهایی می بیند که ما نمی فهمیم. نمی توانیم بفهمیم که در مُخ اش چه می گذرد.

...

نهایتاً: از همین رو ابزار پیامبران اخلاق است، ولی فیلسوفان استدلال اقامه می کنند.


 

مرتبط: عجز


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۸۷ ، ۱۷:۰۴

"به عقیدی ما، بشر یک میلیون اشتباه ندارد، بلکه تنها و تنها، یک اشتباه مرتکب شده است و آن این است که‌: هدف و ایده‌آل زندگی‌ِ خود را نمی‌داند."  

  علامه ی جعفری/ نقل از فارس

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۸۷ ، ۱۷:۰۵

هاشمی

به بهانه‌ی حضور و سخنرانی آقای هاشمی در دانشگاه شریف 

در  مراسم «سی سال انقلاب اسلامی، دستاوردها، آسیب ها و فرصت ها»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۸۷ ، ۱۵:۲۶

اخیراً احساس می کنم که درکم را از بعضی چیزها- خیلی چیزها- نمی توانم بیان کنم. این حالت مقداری به خشک شدن من برمی گردد، ولی قسمتی اش هم به گمانم از ضعف زبان است. واقعاً بسیاری از مفاهیم را اصلاً نمی شود در قالب کلمات بیان کرد. مثلاً شما یک شب برو بیرون و مدتی به آسمان نگاه کن! می توانی درک و حست را با الفاظ بیان کنی؟ یا مثلاً دوران راهنمایی را به خاطرت بیاور! می توانی آنچه در ذهنت می گذرد را توصیف کنی؟ اصلاً راه ندارد! یا مثلاً آنچه در درون آدم از تماشای یک منظره و یا مرور یک عکس می گذرد، آنچه از در کنار هم قرار دادن وقایع و برداشت ها به دست  می آید...

شاید این که می گویند آدم های خفن کم حرف می شوند، بی ربط به این قضیه نباشد. واقعاً دریای مفاهیم را چگونه می شود در قالب دویست-سیصد کلمه جا داد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۸۷ ، ۱۵:۳۱

آدم های بی نظم -مثل من- گاهی سعی می کنند با افزایش فشار سیستم را منظم کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۸۷ ، ۱۵:۳۲

به خواندن علاقه دارم؛ به شدت."برای چی" اش بماند! ولی تا می آیم که دور بردارم و هر چه هست را بخوانم، سوالی جلویم را سد می کند: "برای چی؟".

 

پی نوشت: اگر در دنیا مامور لذت بردن بودیم، قطعاً یکی از گزینه هایم خواندن بود!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۸۷ ، ۱۵:۳۳

در جامعه ی ما، تعداد معتنابهی برچسب وجود دارد که چپ و راست مردم و حکومت از آنها استفاده می کنند. خود آگاه و ناخود آگاه. این برچسب ها باعث می شود که ذهن ها به سمت خاصی هدایت –و یا منحرف!- بشود و در قسمتهایی تار عنکبوت نقش ببندد.

مثلاً. یک برچسب خیلی خفن داریم به اسم  "مصلحت"! که هر جا گیر کنیم، بر اساس تبصره ی مصلحت رد می کنیم. عده ای، از این برچسب در مواقعی که می خواهند دیگران را خفه کنند استفاده می کنند، و عده ای که فکر می کنم خودشان هم درست نمی دانند مصلحت چیست، ولی کاربردش را دریافته اند. عوام الناسی مثل ما هم که مخاطب اند، یا به زور خفه می شوند، و یا جو گیر. در مقابل همین مصلحت، برچسب دیگری داریم که بهش می گوییم "آرمان گرایی"، یا- چه می دانم- "اصول گرایی"،  ... . من که واقعاً نفهمیدم که کی باید بر سر ارزشها و اصولمان بایستیم، و کی باید مصلحت را در نظر بگیریم و عقب نشینی –ولو تاکتیکی- بکنیم.  برچسب دیگر، "تحجر" است، که باز برخی آگاهانه و برخی ناآگاهانه و بر حسب عادت ازش استفاده می کنند. بی‌مهابا بر ایده و اعتقاد ملت برچسب تحجر می زنند و می فرستندش قاطی باقالی ها! با هو کردن.بدون اینکه نقدش کنند. یا از آن طرف برچسب "غربزدگی". از این ها زیاد است. "حقوق زنان"، "حقوق بشر"، "کار فرهنگی"، ... .

خاصیت همه ی اینها این است که باعث صرفه جویی در مصرف انرژی می شوند. چرا که با جهت دهی فضای فکریت را محدود می کنند، و حتی می شود بدون فکر کردن و تنها بر اساس برچسب، قضاوت کرد! البته این مساله از دو جنبه قابل بررسی است. یکی اینکه چقدر ذهن و طرز فکر و نگاهمان مشکل دارد. و دیگری اینکه چقدر از این مساله سوء استفاده می شود.


  

پی نوشت: بنده در حال حاضر هیچ ایده ی مشخصی برای حل این قضیه ندارم. صرفاً این مشکل را احساس کردم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۸۷ ، ۱۵:۳۶

الان که به خودم مراجعه کردم(!) دیدم که اخیراً دیدم نسبت به دین و معارف، بیشتر دیدِ مدیریتی- و آن هم بیشتر مدیرت بحران- شده است. یعنی اینکه بتوانم با استفاده ی از دین، در شرایط گوناگون تصمیم درست بگیرم  و دیدم را از محدوده ی یک اتفاق بالاتر ببرم. بتوانم با آمادگی، با در نظر گرفتن ِ گذشته و آینده، با اهم و مهم کردن و استفاده ی از تجربیات و معلومات آن کاری را که درست است انجام بدهم و موضع درستی اتخاذ کنم. و جوگیر نشوم.

مثلاً در خانواده؛ نحوه ی تعاملت با پدر و مادر، خواهر و برادر، زن و بچه چگونه باید باشد؟ و اگر اوضاع آن گونه که تو می خواهی پیش نرفت، چه باید بکنی؟ یا در اجتماع: موضعی که باید در قبال مردم و حکومت و ... بگیری کدام است؟ اگر فردا روز جنگی در گرفت، چه باید بکنی؟ با سیل شایعات و تبلیغات و گیس و گیس کشی ها چه باید کرد؟ یا در مسائل عبادی(؟): چگونه می توانی رفتارهای روزمره ات را کنترل کنی؟ برای نماز و روزه ات برنامه داشته باشی و از گناه دوری کنی؟ برای فهم ِ بیشتر چه باید کرد؟

...

به گمانم همه ی این ها یک جنبه ی برنامه ریزی و مدیریت دارد. اینکه سعی کنی که در جریان زندگی، حداقل از یک سطح بالاتر به مسائل نگاه کنی و به قول عزیزی به جای اینکه مرتکب یکسری اعمال بشوی، آنها را انجام بدهی. با آگاهی.

لطفا نظرتان را بگویید. به نظرتان این نگرش اساسا به معنی و کارکرد حقیقی دین گرایشی دارد؟ چقدر؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۸۷ ، ۱۵:۳۸

درک تفاوت ها مدتی است که به شاه کلید مشکلات زندگی ام تبدیل شده است. درک تفاوت موقعیت ها، شرایط و قابلیت ها... . فهم این ها، هر چیزی را در جای خودش قرار می دهد- البته در فکر و دید- و مانع از ادا در آوردن های بی خودی می شود. مانع از قضاوت های نا به جا می شود.  فهم چیز خوبی است!

در این مدت، بارها برایم عیان شده این عدم فهم. می دانی... این هم از همان چیزهاست که قبلاً گفتم. از حرفش تا فهمش فرسنگها فاصله است. برای هر کسی بگویی که عزیز من! در تصمیم گیری ها، الگو برداری ها و قضاوت ها باید اختلاف ها را در نظر بگیری. می گوید، بله! واضح است. اما ببین چه بلوایی است بابت نفهمیدن همین اوضح واضحات. هیچ کس در جای خود نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۸۷ ، ۱۵:۴۰