دین مدیریتی
الان که به خودم مراجعه کردم(!) دیدم که اخیراً دیدم نسبت به دین و معارف، بیشتر دیدِ مدیریتی- و آن هم بیشتر مدیرت بحران- شده است. یعنی اینکه بتوانم با استفاده ی از دین، در شرایط گوناگون تصمیم درست بگیرم و دیدم را از محدوده ی یک اتفاق بالاتر ببرم. بتوانم با آمادگی، با در نظر گرفتن ِ گذشته و آینده، با اهم و مهم کردن و استفاده ی از تجربیات و معلومات آن کاری را که درست است انجام بدهم و موضع درستی اتخاذ کنم. و جوگیر نشوم.
مثلاً در خانواده؛ نحوه ی تعاملت با پدر و مادر، خواهر و برادر، زن و بچه چگونه باید باشد؟ و اگر اوضاع آن گونه که تو می خواهی پیش نرفت، چه باید بکنی؟ یا در اجتماع: موضعی که باید در قبال مردم و حکومت و ... بگیری کدام است؟ اگر فردا روز جنگی در گرفت، چه باید بکنی؟ با سیل شایعات و تبلیغات و گیس و گیس کشی ها چه باید کرد؟ یا در مسائل عبادی(؟): چگونه می توانی رفتارهای روزمره ات را کنترل کنی؟ برای نماز و روزه ات برنامه داشته باشی و از گناه دوری کنی؟ برای فهم ِ بیشتر چه باید کرد؟
...
به گمانم همه ی این ها یک جنبه ی برنامه ریزی و مدیریت دارد. اینکه سعی کنی که در جریان زندگی، حداقل از یک سطح بالاتر به مسائل نگاه کنی و به قول عزیزی به جای اینکه مرتکب یکسری اعمال بشوی، آنها را انجام بدهی. با آگاهی.
لطفا نظرتان را بگویید. به نظرتان این نگرش اساسا به معنی و کارکرد حقیقی دین گرایشی دارد؟ چقدر؟