کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

درسی برای امروز جبهه‌ی انقلاب

 

 

مستوای امام حسین علیه السلام و قیام عاشورا فراتر از دسترس ماست و بنابراین تحلیل جامع قیام اباعبدالله الحسین کاری نشدنی است؛ اما عظمت این قیام به همان میزان که احاطه بر آن را دشوار می‌سازد، برکات آن را در دسترس همگان قرار می‌دهد. و از جمله‌ی این برکات برای جامعه‌ی امروز ما، این است که بفهمیم چگونه محبت اباعبدالله همه‌ی اقشار جامعه را به خود جذب کرده است؟


 

 ----

هر ساله ایام محرم و برپایی خیمه‌ی عزای حسینی، صحنه‌های شگفتی از شوق در اقشار مختلف جامعه‌ی ما پدید می‌آورد؛ در هیئت امام حسین علیه السلام پیر و جوان و کودک، زن و مرد، تحصیل‌کرده و بی‌سواد، غنی و فقیر، شهری و روستایی، استاد دانشگاه و پزشک و نانوا و کارگر و روحانی، همه و همه می‌آیند و هر یک به نحوی عرض ارادت می‌کنند و دوست دارند که از دوست‌داران امام حسین شمرده شوند. قطعا این جماعت عزادار نسبت به قیام حسینی فهم‌های گوناگونی دارند و قطعا میزان پای کار بودن و تبعیت ایشان از امام حسین علیه السلام متفاوت است؛ ولی همه در یک چیز مشترکند و آن اینکه به معنای دقیق کلمه "هوارادان" حسین علیه السلام و شهدای کربلا هستند. سوالی که ذهن مرا مشغول کرد، این بود که چه عاملی این تنوع را دور محور امام حسین علیه السلام جمع کرده است؟ کیفیت این هنر اباعبدالله علیه السلام چگونه است و آیا قابلیت الگوبرداری دارد؟ به نظرم امام حسین علیه السلام و به تعبیر دیگر قیام عاشورا چند ویژگی را در اعلادرجه‌ی خود نمایندگی می‌کنند و همین راز ماجرا (یا بخشی از راز ماجرا) است؛


1.      عدم انتفاع شخصی

برای امام حسین علیه السلام در قیام عاشورا هیچ‌گونه نفع شخصی نمی‌توان تصور کرد. شاید در ابتدای حرکت ایشان شائبه‌ی قدرت‌طلبی و کسب حکومت مطرح بود؛ حضرت در این شرایط صریح به این شبهه‌ پاسخ می‌دهند که ما برای قدرت‌طلبی و دنیاخواهی قیام نمی‌کنیم و هدف امر به معروف و نهی از منکر است:

أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنری الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.[1]

و در جای دیگر می‌فرمایند:

إِنّی لَمْ أَخْرُجْ بَطَرً و لا أَشِرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ أَطَلُبُ الصَلاحِ فی  أُمَّةِ جَدّی محمد (صلی  الله علیه وآله وسلم) أُریدُ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ.[2]

 

اما وقتی کار به شب عاشورا و روز عاشورا می‌رسد چه؟ دیگر هیچ شائبه‌ای برای هیچ کس، نه فقط درباره‌ی انگیزه‌ی حسین علیه السلام که حتی درباره‌ی یاران اباعبدالله باقی نمی‌ماند. این نیت خالص امام حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایی اوست که مثل خورشید می‌درخشد و جاذبه دارد. امروز هم قاعده همان است؛ دل‌ها از کسانی که در عمل و رفتار خود صادق نیستند یا به دنبال استفاده از دیگران برای منافع شخصی و گروهی خود هستند گریزان است و هر جا نیت خالص در کار باشد، جاذبه است و قلوب مردم همراه خواهد شد. البته این خلوص به لفظ نیست؛ این‌گونه نیست که در گفتار از خدمت‌گذاری به مردم و «جانم فدای ارزش‌ها» بگوییم ولی در عمل دم خروسِ منافع شخصی بیرون بزند و مردم نفهمند.

2.      پاک‌بازی و ایثار

ویژگی دوم قیام امام حسین علیه السلام که به شدت همه را مجذوب خود دارد، پاکبازی ایشان -و به تَبَع، یاران ایشان- است. برای حسین علیه السلام نه تنها در ماجرای عاشورا نفعی در کار نبود، بلکه او هر آن‌چه داشت - از مال و جان و آبرو و اصحاب و خانواده- به صحنه آورد و در راه خدا فدا کرد. زبان و قلم از توصیف کیفیت این پاک‌بازی قاصر است، ولی راه ایشان درس‌آموز است و قابل الگوبرداری. اگر منادیان یک مکتب و پیام (مثلا انقلابی‌های زمان ما) فداکاری و ایثار را به صحنه بیاورند، بدون شک بد‌بینی‌ها و تردیدها زائل می‌شود و اصلا همین فداکاری عیار و اعتبار آن مکتب و پیام می‌شود و دیگر استدلال لازم نیست. مثال بارز و ملموس امروزی برای نشان دادن اهمیت راهبردی ایثار و فداکاری در نفوذ مکتب و پیام، کاریست که در چندسال اخیر مدافعان حرم انجام داده‌اند. سال‌ها بحث و استدلال بر سر این موضوع که حمایت از جبهه‌ی مقاومت عقلا و شرعا لازم است، به اندازه‌ی خون شهدای مدافع حرم قانع کننده نبوده است؛ به تدریج که محلات ما با ذکر این شهدا پرمی‌شوند، صدای شبهه‌ها و غرولندها که چرا باید پول به فلسطین و حزب الله بدهیم؟ و چرا اول به مشکلات داخلی خودمان نمی‌رسیم؟ و «نه غزه نه لبنان»ها خاموش می‌شود(مردم قانع می‌شوند و دشمنان ساکت). این معجزه‌ی ایثار است.

3.      محبت فراگیر به مردم

ویژگی دیگری که می‌توان به عنوان عامل جذابیت قیام اباعبدالله مطرح کرد، محبت فراگیر امام نسبت به مردم است. در قرن‌ها حضور امام حسین علیه السلام و اصحاب عاشورایی ایشان در جامعه‌ی ما، همه‌ی مردم از هر قشر و گروهی دعوت شده‌اند، خدمت کرده‌اند، نذر کرده‌اند و حاجت گرفته‌اند، توبه کرده‌اند و ... اینجا هیچ نشانی از دسته‌دسته کردن مردم یا تبعیض وجود ندارد. اینجا عامی و بی‌سواد با عالم دین همه موکب‌داری می‌کنند و پای یک دیگ عرق می‌ریزند، نوجوانان با طبل و سنج و نوحه‌خوانی جان می‌گیرند و پیرمردها در خلوت خود اشک می‌ریزند. در اخبار واصله و آن‌چه از ماجرای عاشورا برای ما مانده است هم همین موضوع دیده می‌شود و شما می‌توانید برای هر قشر و گروهی نماینده‌ای در این ماجرا بیابید: حبیب بن مظاهر، عباس علیه السلام، علی اکبر، زینب کبری علیها سلام، قاسم و عبدالله بن حسن، جون، وهب، زهیر بن قین، حر بن یزید ریاحی، علی اصغر، سُکینه و رقیه علیهما سلام، رباب ... همه هستند و تنها ملاک «تبعیت از امام» است. حضرت در اوج روز عاشورا و در بحبوحه‌ی مصیبت‌ها همچنان مشغول هدایتند و حتی برای کسی که تا چند لحظه‌ی دیگر به مقام اشقی الاشقیاء می‌رسد هم دل می‌سوزانند. پیام عاشورا فراگیر است و هیچ‌کس خود را با آن بیگانه نمی‌بیند، و اینچنین است که قیام اباعبدالله علیه السلام به هیچ وجه تفسیر حزبی و گروهی نمی‌شود و حتی آنان که وارد عزاداری‌ها نمی‌شوند و نظاره‌گرند، با احترام به این ماجرا نگاه می‌کنند. محبت امام حسین علیه السلام حکم بارانی را دارد که بر همه‌ی زمین‌ها می‌بارد و البته هر کسی به قدر استعداد خود بهره می‌برد، و این برای ما درس است- اگر می‌خواهیم از ایشان تبعیت کنیم.


4.      پافشاری بر اصول

و در آخر آن‌چه محبت امام حسین علیه السلام را فراگیر کرده، پایبندی ایشان به اصول و ارزش‌هایی است که به آن‌ها باور دارند. در عین حال که چتر سیدالشهدا علیه السلام همه را در برگرفته (حتی دشمنان را) ایشان ذره‌ای تزلزل و تذبذب از خود بروز نمی‌دهند، و از امام حق جز این هم انتظاری نیست. حضرت هر آن‌چه دارند -و حتی در مخیله‌ی ما نمی‌گنجد- را فدا می‌کنند، ولی زیر بار ظلم نمی‌روند و شعار «هیهات منا الذلة» ایشان بلند است. اصحاب و همراهان ایشان هم به همین ترتیب: زینب کبری سلام الله علیها همه‌ی هستی‌اش را داده و باز سربلند «ما رایت الا جمیلا» سر می‌دهد، علی اکبر ندای «فاذا لا نبالی بالموت» دارد و قاسم مرگ را «احلی من العسل» می‌خواند. عباس علیه السلام رجز می‌خواند و اطمینان می‌دهد که حتی بدون دست هم از عقب‌نشینی و سازش خبری نیست: «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی». همین سرسختی و پافشاری بر اصول(اصولگرایی واقعی) است که امام حسین علیه السلام و یارانش را حتی در چشم کسانی که به این ارزش‌ها پایبند نیستند و حتی برخلاف آن‌ها رفتار می‌کنند هم عزیز کرده است و محبوب. فارغ از اینکه اصول چیست، اصول‌گرایی حلاوت و شیرینی دارد و خواستنی است، و این اشتباه عجیبی است که گروهی برای جلب حمایت و محبت دیگران خود را چندرویی و مجامله دچار می‌کنند.

 


مصداق تامی که از این الگوی حسینی تبعیت کرد و محبتش در قلوب مردم جاگیر شد، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است. اول، امام به دور از هر گونه منفعت شخصی و با نیت خالص پا به میدان مبارزه گذاشت و از عنوان و اسم هم گریزان بود. دست‌نوشته‌ای که به عنوان اولین سند مبارزاتی ایشان مشهور شده است، به خوبی گویای این حقیقت است و خود ایشان همان‌جا تذکر می‌دهند که قیام برای نفس است که کار ما را به اینجا کشانده است:

... خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده. قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت شیعه را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند...[3]

و اینکه:

قل انما اعظکم بواحدة، ان تقوموا لله مثنی و فرادا (سبا، 46).

 

بعد از پیروزی انقلاب هم برای امام هیچ منفعت شخصی حاصل نشد و حتی خانواده‌ و وابستگان خود را هم از این شائبه دور داشت. دوم، امام هر آن‌چه داشت به صحنه آورد و برای نهضت هزینه داد؛ سال‌ها رنج تبعید را متحمل شد، فرزند دلبندش، حاج آقا مصطفی را فدا کرد و تا انتهای نهضت بر همین مدار بود و «جام زهر نوشید» و «آبروی خود را با خدا» معامله کرد. سوم، امام به معنای واقعی کلمه عاشق مردم بود. 



مکرر در مکرر بر نهضت پابرهنگان و مستضعفان تاکید کرد و اصلا او بود که ادبیات استضعاف و استکبار را وارد صحنه‌ی انقلاب کرد. مکرر بر اینکه ما هیچ‌کاره‌ایم و این مردم هستند که انقلاب کرده‌اند و این‌ها ولی نعمت ما هستند تاکید کرد و نه فقط به لفظ که در قلب و عمل به آن معتقد بود. امام هیچ وقت مردم را گروه‌بندی نکرد و در عین برخورد قاطع و غلیظ با دشمنان و فتنه‌گران، برای مردم نقش پدر مهربان را داشت. حتی در وصیت‌نامه‌ی خود فصلی را به نصیحت معاندان و مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی اختصاص داد(بند «ن») و مشفقانه نوشت که حالا که شما بعد از مرگِ من این نوشته را می‌خوانید و دیگر شائبه‌ی نفع شخصی نیست، بیایید و خود را نجات دهید:

... نصیحت مشفقانة من به شما نوجوانان و جوانان داخل و خارج آن است که از راه اشتباه برگردید؛ و با محرومین جامعه که با جان و دل به جمهوری اسلامی خدمت می‌کنند متحد شوید؛ و برای ایران مستقل و آزاد فعالیت نمایید تا کشور و ملت از شرّ مخالفین نجات پیدا کند، و همه با هم به زندگی شرافتمندانه ادامه دهید. تا چه وقت و برای چه گوش به فرمان اشخاصی هستید که جز به نفع شخصی خود فکر نمی‌کنند و در آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستیز هستند و شما را فدای مقاصد شوم و قدرت‌طلبی خویش می‌نمایند؟ شما در این سالهای پیروزی انقلاب دیدید که ادعاهای آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط برای فریب جوانان صاف دل است. و می‌دانید که شما قدرتی در مقابل سیل خروشان ملت ندارید و کارهایتان جز به ضرر خودتان و تباهی عمرتان نتیجه‌ای ندارد. من تکلیف خود را که هدایت است ادا کردم. و امید است به این نصیحت که پس از مرگ من به شما می‌رسد و شائبة قدرت طلبی در آن نیست گوش فرا دهید و خود را از عذاب الیم الهی نجات دهید. خداوند منان شما را هدایت فرماید و صراط مستقیم را به شما بنماید.[4]

 

چهارم، امام در اصول خود سفت و محکم بود و هیچ میل و انحرافی برای جلب نظر دیگران در او مشاهده نمی‌شد. با عزیزترین اشخاص بر اساس اصول برخورد می‌کرد (برای مثال: ماجرای عزل آقای منتظری، ماجرای برخورد با نوه‌ی امام سیدحسین خمینی) و هیچ وقت برای جلب رضایت روشنفکران و غرب‌گرایان ادبیات اسلامی را آلوده به الفاظ دهان پرکنِ وارداتی نکرد. امام نترسید که بگوید:

از خدا می‌‏خواهیم که این قدرت را به ما ارزانى دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهاى جهان نیز ناقوس مرگ آمریکا و شوروى را به صدا درآوریم.[5]

نترسید که گورباچف را به مطالعه‌ی اسلام نصیحت کند، نترسید که از صدور انقلاب سخن بگوید:

ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجى و بین الملل اسلامی‌‏مان بارها اعلام نموده‌‏ایم که درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم. حال اگر نوکران امریکا نام این سیاست را توسعه طلبى و تفکر تشکیل امپراتورى بزرگ می‌گذارند، از آن باکى نداریم و استقبال می‌کنیم.[6]

و نترسید که شاه را رسوا کند و بساطش را برچیند.

 

 

خورشید امام حسین علیه السلام و الگوی نزدیکِ امام خمینی امروز در دسترس ماست.

 

محمد توکلی

29 مهر 1395



[1] خطبه‌ی منا: تحف العقول، ص 239

[2]  در پاسخ به ابن عباس: مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 89

[3] 15 اردیبهشت 1323: صحیفه‌ی امام، ج 1، ص 22

[4] وصیت نامه‌ی سیاسی-الهی امام، بند «ن»

[5] پیام قطعنامه

[6] همان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۷:۲۵

نظام محاسباتی امام حسین علیه السلام

سرمشقی برای امروزِ خواصِ جبهه‌ی حق

 

 مستوای امام حسین علیه السلام و قیام عاشورا فراتر از دسترس ماست و بنابراین تحلیل جامع قیام اباعبدالله الحسین کاری نشدنی است؛ اما عظمت این قیام به همان میزان که احاطه بر آن را دشوار می‌سازد، برکات آن را در دسترس همگان قرار می‌دهد. و از جمله‌ی این برکات برای جامعه‌ی امروز ما، ارائه‌ی الگوی جدیدی از مبارزه و پیروزی است.


---

 

یکی از سوال‌های تکراری و غامضی که پیرامون قیام عاشورا طرح می‌شود این است که چرا بزرگان جبهه‌ی حق و کسانی که از دوست‌داران ابا عبدالله بودند، در کربلا او را همراهی نکردند و غایب شدند؟ اشخاصی از قبیل محمدحنفیه، عبدالله بن جعفر و سلیمان بن صرد خزاعی. شاید جواب ساده‌ای که در وهله‌ی اول به ذهن می‌رسد این است که وقتی صحبت از نبردی به میان آمد که کشته شدن در آن حتمی بود، این بزرگان جا زدند یا ترسیدند. قطعا همین‌طور است و بسیاری از کسانی که در دل دوست‌دار امام حسین علیه السلام بودند، از ترس جان و مال خودشان یا خانواده‌شان پا پس کشیدند. ولی این همه‌ی ماجرا نیست، و لااقل درباره‌ی همه‌ی غایبین کربلا صدق نمی‌کند...

 غیبت خواص جبهه‌ی حق در کربلا از سر ترس و دنیادوستی نبود، بلکه از نفهمیدن معادلات پیچیده، نوعی نزدیک‌بینی و اشتباه در محاسبه ناشی می‌شد. در میان این افراد دلاوران و جنگاورانی بودند که در صحنه‌های دیگری جان خود را به خطر انداختند. یک نمونه‌‌ی آن توابین هستند که اصولا توبه‌ی خود را در «فدا شدن» می‌دیدند و به همین منظور قیام کردند و به شهادت رسیدند؛ پس مسئله ترس از مرگ نبود. یک نمونه‌ی دیگر فرزدق شاعر است که در میانه‌ی راه با امام حسین علیه السلام دیدار کرد و خبر مغلوبه شدن ماجرا در کوفه و شهادت مسلم بن عقیل را به ایشان داد، ولی امام را همراهی نکرد. فرزدق کسی است که در عصر امام سجاد علیه السلام و در حضور هشام بن عبدالملک، در ماجرایی شگفت برای نشان دادن حقانیت اهل بیت و رسوا کردن برادرِ خلیفه قصیده‌ی معروف خود را درباره‌ی امام سجاد فی البداهه سرود و بعد هم زندانی شد (شرح این ماجرا را این‌جا و قصیده‌ی فرزدق را اینجا بخوانید)؛ پس مسئله ترس بر جان و مال نبود. مسئله این بود که در نظام محاسباتی اکثریتِ اصحاب جبهه‌ی حق و حتی خواص آن‌ها، مبارزه در قیام مسلحانه خلاصه می‌شد و پیروزی در غلبه با شمشیر؛ بنابراین:

اولا اصل این مبارزه غیرعقلانی می‌نمود؛ اگر حسین علیه السلام می‌دانستکه حمایت کوفیان عن قریب به شمشیرهای آخته مبدل می‌شود (همان‌طور که فرزدق می‌دانست، همان‌طور که عبدالله بن جعفر و محمدحنفیه می‌دانستند)، و او تنها می‌ماند و خونش ریخته خواهد شد، به امید کدام پیروزی عازم کوفه شده است؟ هیچ یک از عقلای زمان(!) احتمالی از پیروزی برای این قیام متصور نبود، پس چرا آنان بایستی حسین علیه السلام را همراهی می‌کردند؟

ثانیا کیفیت قیام عاشورا قابل فهم و تایید نبود؛ اگر حسین علیه السلام می‌داند که کار به نبردی خونین خواهد کشید، پس چرا با زنان و کودکان خود عازم کوفه شده است؟ این با منطق مبارزه سازگار نبود.

 

 

اما سیدالشهداء علیه السلام عقلانیت و نظام محاسباتی جدیدی را معرفی کرد که برای همیشه ماندگار شد؛ در نظام محاسباتی ابا عبدالله "مبارزه" تنها قتال با شمشیر نبود، بلکه حضرت نشان داد که بیعت نکردن با ظالم مبارزه است، خطبه خواندن و نصیحت کردن در میدان نبرد و قرآن و دعای شب عاشورا مبارزه است چرا که مرز حق را از باطل جدا می‌کند، فدا کردن طفل شیرخوار مبارزه است، اسارت زنان و کودکان مبارزه است و خطبه‌خوانی زینب کبری سلام الله علیها مبارزه است. در نظام محاسباتی امام حسین "پیروزی" تنها به دست گرفتن حکومت نبود، بلکه پیروزی ملازم امام حق است و از او جدا شدنی نیست، ولو اینکه همراه فدا کردن همه‌ی داشته‌ها باشد. پیروزی آن است که حق تبیین شود و باطل رسوا، پیروزی آن است که فتنه‌ها رفع شود و ظالمان به خود بلرزند، پیروزی آن است که خلایق به عبادت خدا متمایل شوند و تفاوتی نمی‌کند که نتیجه امروز یا فردا یا هزاران سال دیگر حاصل شود.



مسئله این بود که خواصِ جبهه‌ی حق گمان نمی‌بردند -یا به عبارت بهتر فهم نمی‌کردند- که با شهادت مظلومانه‌ای چنان که در کربلا واقع شد، و با اسارت زنان و کودکان و خطبه‌های تبیینی امام سجاد علیه السلام و زینب کبری سلام الله علیها، بتوان چنان موجی در عالم به راه انداخت که تا قیامت جلوی ظلم بایستد؛ و چه پیروزی‌ای بالاتر از این؟ آیا کسی می‌تواند امروز و با توجه به آثار عظیم قیام عاشورا که نمونه‌ای از آن در پیروزی انقلاب اسلامی ایران متجلی شد، حرکت امام حسین علیه السلام را شکست خورده بداند؟ درسی که قیام عاشورا به همه‌ی اصحاب جبهه‌ی حق داد، این بود که خون مظلوم، بساط ظالم را برمی‌چیند؛ "واقعا برمی‌چیند!" دیر یا زود، ولی بدون برو برگرد. درس امام حسین علیه السلام به خواص جبهه‌ی حق این بود که ورود خالصانه به میدان مبارزه و پاک باختنِ هر چه هست، چنان محبتی ایجاد می‌کند که شعاع آن الی الابد پیش می‌رود و پیش‌ می‌برد؛ چنان که محبت ابا عبدالله و اصحاب ایشان روز به روز فراگیرتر می‌شود و نمونه‌ای از آن را در سالیان اخیر در ایام اربعین می‌بینیم. امام حسین علیه السلام از افقی بسیار بالاتر به ماجرا نگاه می‌کرد و هدایت آیندگان را می‌دید: بذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة. و در عین حال خالصانه، به دور از هرگونه منفعت شخصی، هر آن‌چه را که داشت فدا کرد و به مقامی رسید که: عبدی اطعنی حتی تکون مثلی، اقول کن فیکون، تقول کن فیکون.

 

وام‌گرفته از سخنرانی حجت الاسلام آقانوری، حسینیه‌ی سفیر، 6 محرم 1437


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۸

 

تبیین نکردند، عاشورا شد...

نگاهی دوباره به خطبه‌ی منای امام حسین علیه السلام

 

فتنه‌گری و درهم‌پیچیدن امور کار جبهه‌ی باطل است و یزید و یزیدیان از این شیوه استفاده کرده‌اند و می‌کنند؛ از همین رو یکی از مهمترین عبرت‌های عاشورا برای امروز ما، فهم اهمیت و ضرورت «تبیین»‌ در جامعه‌ی اسلامی است و اینکه اگر فضا غبارآلود شد و آگاهان جامعه غبارزدایی نکردند، درمان به عاشورا و فدا شدن ولیّ خدا موکول می‌شود.

 

 

حضرت امام حسین علیه السلام دو سال قبل از واقعه‌ی عاشورا خطبه‌ی بلندبالایی در ایام حج ایراد فرمودند که به «خطبه‌ی منا» مشهور است.[1] ماجرا از این قرار است که حضرت در سفر حج‌ خود به سال 58 هجری (دو سال قبل از مرگ معاویه) یارانشان را فرامی‌خوانند و می‌فرمایند همه‌ی کسانی را که از یاران پیامبر معروف به صلاح و عبادت‌اند و به حج آمده‌اند جمع کنید(نقل به مضمون). نقل است که بیش از هفتصد نفر از علما و بزرگان جمع شدند که نزدیک به دویست تن از آنان از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. حضرت ضمن خطبه‌ی مفصلی که ایراد فرمودند، به وظیفه‌ی علمای قوم در امر به معروف و نهی از منکر اشاره می‌کنند؛ یادآوری می‌کنند که در قرآن کریم خداوند سرنوشت پیشینیان را ذکر فرموده و علمای مسیحی و یهودی را سرزنش و لعنت کرده است، چرا که زشتی و فساد را در حاکمان‌شان می‌دیدند و از سر ترس یا به طمع دنیا ساکت نشسته بودند و نهی از منکر نمی‌کردند، حال آن که خداوند در همان قرآن فرموده است که از آن‌ها نترسید، از من بترسید!

بعد می‌فرمایند که خداوند در این آیه‌ی شریفه: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»(توبه، 71)، فرایض را از امر به معروف و نهی از منکر آغاز کرده است، چرا که اگر این فریضه ادا شود و برپا گردد، همه فرایض از آسان و دشوار برپا خواهند شد. بعد حضرت توبیخ سخت و مفصلی دارند که چرا شما که وجاهت اجتماعی خود را از اسلام به دست آورده‌اید، نسبت به انبوه مظالم و مفاسدی که در جامعه‌ی اسلامی جاریست بی‌تفاوتید و دم برنمی‌آورید؟ نسبت به حق و حقوق شخصی خود حساس و پیگیرید، ولی از حقوق اجتماعی پاسداری نمی‌کنید و نسبت به هتک ارزش‌های اسلامی و تخریب قواعدی که رسول الله پایه‌گذاری کرده‌اند بی‌اعتنا هستید؟ در انتها حضرت آن جمله‌ی معروف‌شان را می‌فرمایند که: «اللهم إنک تعلم أنه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الإصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و أحکامک» و تذکر می‌دهند که اگر ما اهل بیت را یاری نکنید، ظالمان بر شما چیره خواهند شد و دست به کار خاموش کردن نور نبوت می‌شوند: «فإن لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمة علیکم و عملوا فی إطفاء نور نبیکم». دو سال بعد از این ماجرا، نوبت به عاشورا می‌رسد و امام حسین علیه السلام و دودمان‌شان با آن وضع فجیع به شهادت می‌رسند و به اسارت می‌روند. نکته‌ی مهم این‌جاست که عاشورا یک «اتفاق» اجتناب‌ناپذیر نبود، بلکه عاشورا «انتخاب» نهایی ابی عبدالله بود برای نجات جامعه‌ی اسلامی؛ که در فراز اول زیارت اربعین آمده است: «بذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة»؛ او خون قلب خود را فدا کرد، تا بندگان خدا را از جهالت و حیرتِ گمراهی نجات دهد.

 

هر چند خطاب اصلی حضرت امام حسین علیه السلام در خطبه‌ی منا علمای دین بودند (به واسطه‌ی مسئولیت مضاعفی که علما به عنوان حافظان و مجریان احکام الهی به گردن دارند: بأن مجاری الأمور و الأحکام على أیدی العلماء بالله الأمناء على حلاله و حرامه) ولی مسئولیت فقط متوجه این گروه خاص اجتماعی نیست. هر کسی به قدر فهم خود و به اندازه‌ی وسع خود موظف به تبیین حقایق و اقامه‌ی سنت امر به معروف و نهی از منکر است.

امروز جامعه‌ی ما بیش از هر زمان دیگری نیازمند این مهم است. آشفتگی ذهنی جامعه در نسبت با دین، انقلاب، امام و آرمان‌های امام، دشمن، شرایع و احکام مسلم اسلامی و ... فرصت را برای سوءاستفاده‌ی مفسدان و منافقان داخلی و دشمنان خارجی فراهم کرده است و غم‌انگیزتر آنکه به وسیله‌ی رسانه‌های مختلف بدون وقفه به این آشفتگی دامن زده می‌شود.

 اگر قیام اباعبدالله علیه السلام به مثابه‌ی آخرین درمان برای جامعه‌ی اسلامی تجویز و اجرا شد و اسلام را زنده کرد، تبیین به مثابه‌ی پیشگیری از ابتلائات اجتماعی است؛ تبیین یعنی گشودن گره‌های ذهنی، زدودن غبارها و نشان‌دادن قله‌ها. تبیین کار هر کسی است که رسانه‌ای در اختیار دارد، و امروزه با ابزارهای نوین ارتباطی، هر کسی می‌تواند یک «رسانه» باشد.

 

 

 

پی‌نوشت 1: البته «تبیین»، به خصوص آن‌جایی که با اصحاب قدرت و ثروت برمی‌خورد بدون هزینه نیست و به قول رهبر عزیز انقلاب استقامتی مالک‌اشتروار می‌طلبد. ولی به فرموده‌ی ابی عبدالله علیه السلام در همین خطبه‌ی منا صبر بر اذیت‌ها و تحمل سختی‌ها در راه خدا منجر به ظفر خواهد شد، ان شاء الله: «و لو صبرتم على الأذى و تحملتم المئونة فی ذات الله کانت أمور الله علیکم ترد و عنکم تصدر و إلیکم ترجع.»

 

پی‌نوشت 2: متن کامل خطبه‌ی منا با ترجمه‌ی حسن رحیم‌پور ازغدی را می‌توانید از این‌جا دریافت کنید؛ البته ترجمه ترجمه‌ی آزاد است. 

 



[1] تحف العقول، صص 237-239

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۸:۴۶


چرا رهبری شفاف و صریح نسبت به فلان قضیه موضع‌گیری نمی‌کنند؟ چرا دوپهلو حرف می‌زنند؟ چرا با مفاسد و تخلفات به شکل قاطع (آن‌گونه که امام عمل می‌کرد) برخورد نمی‌کنند؟ سوالاتی از این دست متناوبا در اذهان جامعه‌ی ما تکرار می‌شود؛ از جمله در قضایای یکی-دو هفته‌ی اخیر و بعد از دیدار جناب احمدی‌نژاد با رهبر انقلاب و گفتگوهای فیمابین که اخبار ضد و نقیضی از آن پخش شد، باز این سوالات مطرح شد. مختصری در این باره می‌نویسم ان شاء الله که مفید باشد. 

 

 

مقدمه

به عنوان مقدمه باید گفت که اصل مطالبه‌ی شفافیت و روشن شدن امور به حق است؛ اساسا حق از جنس نور است و آن‌هایی که طالب حقیقت‌اند الزاما به دنبال چراغ، راهنما و دلیل هستند تا حق و راه رسیدن به حق را بر ایشان مکشوف کند و «امام» که کلیدی‌ترین عنصر مکتب تشیع است هدایت‌گر انسان‌هاست به سوی حق. همه‌ی مصیبت‌های جامعه‌ی اسلامی در عصر فعلی، از غیبت ولی خداست و اینکه امور مشتبه و پیچیده شده و نمی‌دانیم که چه باید بکنیم و از کدام راه باید برویم؟ در مقابل، باطل با ظلمت قرین است و اهل باطل با تبیین و دلیل نسبتی ندارند -مگر به مصداق کلمة حق یراد بها الباطل-؛ کار باطل در ظلمت است که پیش می‌رود و بنابراین اهل باطل به دنبال در هم پیچیدن امور و فتنه‌انگیزی هستند تا تمیز راه درست و غلط میسر نشود و حتی جلوتر از آن، اصل وجود «درست» و «غلط» مورد تشکیک واقع شود و دیگر کسی مطالبه‌ی حق نداشته باشد. با این وجود، به نظرم ما در مقوله‌ی شفاف‌سازی دچار نوعی سوء برداشت یا به تعبیر دیگر ساده‌انگاری هستیم؛

اولا شفاف‌سازی راهبرد رسیدن به حق است و نه خود حق، پس نباید به صورت مطلق و بدون در نظر گرفتن اقتضائات با آن مواجه شد. برای مثال کسی انتظار ندارد که در جبهه‌ی جنگ شما گفتگوهای پشت بی‌سیم را بدون رمزگذاری منتشر کنی، یا اینکه در مواجهه با دشمن استتار نکنی، یا اینکه مسائل و مشکلات خانوادگی خود را شفاف و صریح با دیگران در میان بگذاری، هر چند همه‌ی اینها بر خلاف اصل شفاف‌سازی است.

 ثانیا تقلیل این مفهوم به «اظهار نظر صریح از پشت بلندگو» ساده‌انگاری است؛ اصل آن است که عقول به جمع‌بندی حجت‌آور برسند و بدانند که چه باید بکنند. اگر این مهم با کنایه و قرینه محقق می‌شود، اگر با واسطه و تحلیل محقق می‌شود، و اگر با هر ابزار دیگری محقق می‌شود پس مطلوب حاصل شده و دیگر نیازی به صراحت نیست.



بعد از این توضیح مختصر، چند دلیل که ممکن است مانع از این بشود که رهبری در مسائل گوناگون به صورت صریح و شفاف اظهار نظر علنی بکنند را عرض می‌کنم:

 

1.      حکومت نیاز به تشکیلات دارد

رهبری باید جمهوری اسلامی را در جهت اهداف عالیه هدایت و راهبری کند. نوع مواجهه‌ی ایشان با مسائل، مواجهه‌ی شخصی نیست. رهبری باید از همه‌ی ابزارهای در اختیار -و از جمله اعتبار شخصی خود- استفاده کند تا اهداف محقق شود. ما نباید رهبری را تنها از پشت تریبون ببینیم. همه‌ی دستگاه‌های حاکمیتی ابزار ولی هستند برای هدایت جامعه. رهبری با تشکیلاتِ جمهوری اسلامی حکومت می‌کند و در نتیجه:

1)      رهبری نمی‌تواند تشکیلات را نادیده بگیرد و راسا در همه‌ی امور اعلام و اعمال نظر کند، چرا که در این صورت تشکیلات نحیف و بی‌فایده می‌شود و همه‌ همه‌ی کارهایشان را زمین می‌گذارند تا رهبری ورود کند. فلذا رهبری به ملاحظه‌ی حفظ تشکیلات جز در موارد ضروری کانال موازی تشکیل نمی‌دهد و سعی می‌کند منویات خود را از طریق همان دستگاه‌های شناخته شده و مسئول و سازوکارهای متداول پیش ببرد.

2)      رهبری نمی‌تواند تشکیلات را نادیده بگیرد، از این جهت که بدون تقسیم کار، واگذاری امور، و حرکت جمعی امکان انجام امور در کشورِ هشتاد میلیونی با هزار و یک مسئله‌ی متفاوت میسر نیست.

ما هم نمی‌توانیم رهبری را در تریبون منحصر کنیم و اصرار داشته باشیم که تمامی مواضع حاکمیت از شخص ایشان صادر شود (یعنی رای هر کسی در حیطه‌ی وظایف و اختیاراتش نافذ است) و تمام نظرات ایشان هم پشت بلندگو بیان شود. این انتظار نه واقعی است و نه به مصلحت است. اینکه رهبری مکرر در مکرر از مسئولان قوای سه‌گانه خواسته‌اند که به مردم اطلاع‌رسانی کنند، برای مردم توضیح بدهند، به دانشگاه‌ها بروند و با دانشجویان از نزدیک صحبت کنند، به فلان قضیه رسیدگی کنند و به مردم گزارش بدهند، اینها همه از باب شفاف‌سازی است و هر کدام از مسئولین در رده‌های مختلف وظیفه‌ دارند که در حیطه‌ی خود امور را شفاف کنند و به مردم توضیح بدهند.

 

2.      جامعه نیاز به قدرت تحلیل دارد

مطالبه‌ی شفافیت در جامعه‌ی ما در اکثر مواقع ناظر به «اطلاع‌رسانی» است. هر چند اطلاع‌رسانی یکی از ابزارهای شفاف‌سازی است، لکن مهمتر و نافذتر از اطلاع‌رسانی، «تحلیل صحیح» است که به شفاف‌ شدن امور کمک می‌کند. جامعه (اعم از مردم و مسئولین) باید بتواند مسائل مختلف را حلاجی و تحلیل کند و خود حقیقت را کشف کند. اظهارنظرهای مکرر و صریح رهبری در کنار کارکرد ابهام‌زدایی، می‌تواند جامعه را به بیماری «تنبلی ذهنی» دچار کند. رهبری نباید توقع ایجاد کند؛ اگر ایشان درباره‌ی قضایای ساده (از جنبه حکومتی) بخواهند اظهار نظر علنی بکنند، جامعه قفل می‌شود و همه‌ منتظر می‌مانند تا در هر مسئله‌ای نظر رهبری بیان شود و به اصطلاح تعیین تکلیف شود. ما به جامعه‌ای نیاز داریم که بتواند با تحلیل صحیح، درست را از غلط تشخیص دهد و اقدام کند، بلکه جلوتر از آن جامعه باید از جهت تحلیل به قوتی برسد که بتواند به حکومت و رهبری در مسائل مختلف مشورت بدهد.

 

3.      رهبری باید خطوط کلی را مشخص کند

شان اصلی رهبری در جامعه هدایت کلی است. رهبری به مثابه ناخدایی است که باید جهت صحیح حرکت کشتی انقلاب را بیابد و قوا را به سمت آن بسیج کند. ورود به مصادیق و جزئیات علاوه بر دو ایراد قبلی (اینکه تشکیلات مسئول را تضعیف می‌کند و جامعه را به تنبلی ذهنی مبتلی می‌سازد) باعث می‌شود تا تیغ رهبری در بزنگاه‌های حساس که ورود به جزئیات لازم است کُند شود. به عبارت دیگر تعیین تکلیف نسبت به مسائل جزئی و مصادیق حق رهبری است و در شرایط اضطرار لازم هم می‌شود، ولی ورود مکرر ایشان به جزئیات به مثابه‌ی خرج کردن اعتبارهای بزرگ برای مصارف کوچک است و عاقلانه نیست. از طرف دیگر مصادیق به شدت تحت تاثیر شرایط و مقتضیات قرار دارند؛ ورود پرتکرار رهبری به مصادیق، به مواضع و بیانات ایشان تاریخ مصرف می‌دهد، حال آنکه عمل و بیان رهبری باید به عنوان سند بالادستی در کشور به کار بیفتد و اختلاف‌ها را حل کند. در بیان فقهی مرسوم نیز مراجع حتی المقدور از ورود به جزئیات پرهیز می‌کنند و بعد از بیان حکم کلی، تشخیص مصداق را به اجتهاد مکلف واگذار می‌کنند و رهبری نیز چنین شانی دارند.

 

4.      مراعات ظرفیت جامعه

یکی از اصولی‌ترین سیاست‌های انقلاب اسلامی حفظ وحدت و انسجام داخلی است و شان رهبری در این میان «محور وحدت» است. اقتضای این شان «جمع‌کنندگی» است، در حالی که شفاف‌سازی و تعیین تکلیف و قضاوت صریح کردن در بسیاری از موارد (نه همیشه) با این شان در تعارض است. وقتی دو یا چند گروه با هم اختلاف نظر دارند و شما وظیفه داری که اولا مانع از نزاع و تفرقه شوی و ثانیا نظر صائب و صحیح را تبیین کنی، کار دشوار می‌شود. در این‌جا چه باید کرد و تکلیف چیست؟ راهبرد اصلی «طی مراحل تبیین با تکیه بر اصل وحدت» است. رهبر انقلاب در موارد این‌چنینی تلاش می‌کنند که ریشه‌های اختلاف را واکاوی کنند، معیارهایی که مورد وفاق است را بازخوانی کنند و با تقویت نقاط قوت نظرات مختلف و تضعیف نقاط ضعف آن‌ها قلوب را بر سر موضوع به وفاق نسبی برسانند؛ وقتی شرایط آماده شد و نهایت تلاش برای گشودن گره‌های ذهنی و رفع عقده‌های قلبی صورت گرفت، نوبت به اظهار نظر صریح می‌رسد.

باید دقت کرد که خیلی وقت‌ها اظهار نظر صریح پیش از آماده شدن شرایط، هیچ دردی را دوا نمی‌کند و حتی شنیده نمی‌شود. برای مثال فرض کنید در یک مقوله‌ی اختلافی دو نظر متفاوت وسط میدان است، و رهبری نظر سومی دارند. آیا صرف اظهار کردن آن نظر سوم، مراد ایشان منتقل می‌شود و کار تمام است؟ خیر؛ در بسیاری از موارد بلکه اکثر مواقع اظهارنظر بدون مقدمه‌چینی و فضاسازی هیچ سودی ندارد و اتفاقا منجر به سوء برداشت و آشفته‌تر شدن فضا می‌شود. نکته‌ی دیگری که بسیار مهم است و غالبا مغفول واقع می‌شود، وظیفه‌ی دیگران در تبیین مسائل مورد اختلاف است؛ دیگرانی که بایستی معیارها را بازخوانی کنند و تطابق با معیارها را از مسئولین بخواهند، دیگرانی که باید در جامعه شبهه‌زدایی کنند، دیگرانی که نقش محوری رهبر انقلاب را ندارند فلذا صریح‌تر و بی‌ملاحظه‌تر می‌توانند حق را فریاد بزنند و باطل را نقد کنند. اگر دیگران به وظیفه‌ی خود در تبیین مسائل عمل نکنند، یا شفاف‌سازی و ورود صریح رهبری تا آماده شدن شرایط به تاخیر می‌افتد و جامعه گیج و آشوب‌ناک باقی می‌ماند، و یا رهبری با هزینه کردن از اعتبار خود و به بهای ریزش افراد و گروه‌های اجتماعی مختلف مجبور به حکم کردن و اظهارنظر علنی و صریح می‌شوند. مطالعه‌ی عملکرد رهبر انقلاب در موضوعات مورد اختلاف جامعه (از جمله بازخوانی مواضع ایشان در جریان فتنه‌ی 88) به خوبی این مدل رفتاری و راهبرد «طی مراحل تبیین با تکیه بر اصل وحدت» را نشان می‌دهند.

 

5.      مراعات حال افراد

واقعیت آن است که رهبر انقلاب نسبت به حفظ افراد و رعایت مصالح ایشان، بسیار حساسند و هیچ وقت مصلحت افراد را قربانی مطالبات جامعه نمی‌کنند. در موارد بسیاری، مطالبه‌ی شفافیت و اظهارنظر صریح که موضوع این یادداشت است، ناظر به تعیین تکلیف کردن افرادی است که در افواه مورد بحث هستند. عموما مردم دوست دارند بدانند که بالاخره احمدی‌نژاد، هاشمی، موسوی، خاتمی، روحانی و ... خوب هستند یا بد؟ و اینکه چرا رهبر انقلاب ما را خلاص نمی‌کنند و صریح نظرشان را نمی‌گویند؟ علاوه بر دلایلی که در چهار بند قبلی ذکر شد، باید این را نیز در نظر گرفت که رهبری افراد را به خوب و بد تقسیم نمی‌کنند و تلاش دارند همه‌ی نیروهای انقلاب را حتی المقدور زیر چتر انقلاب نگه دارند و از نهایت ظرفیت ایشان استفاده کنند. این رویکرد نه فقط برای تکلیف اسلامی ایشان در حفظ و رعایت حال افراد است(نکته‌ای که بسیار مهم است)، بلکه برای هر کسی که کمی ساختارهای فعلی مملکت را بشناسد و اندکی در این ساختار اجرایی تجربه‌ی مدیریتی داشته باشد واضح است که بالاخره کشور باید با همین افراد اداره شود و اتخاذ رویکرد حذفی به سرعت همه‌ی امور مملکتی را به بن‌بست می‌کشاند. در نتیجه ایشان تا جای ممکن در قضاوت و اعلام نظر راجع به افراد بنا را بر خوش‌بینی و همراهی می‌گذارند، حتی المقدور تلاش دارند که کار به اظهار نظر علنی و عمومی نرسد و تذکرات خصوصی مطرح شود، و در موارد ضرورت باز هم انتقادات خود را کادوپیچ شده مطرح می‌کنند. (رجوع کنید به تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی 61 از سوره‌ی توبه: وَمِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ. قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّـهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ. وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّـهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.) 

  

6.      پرهیز از نقشه‌ی دشمن

عطف به دو بند قبلی، باید این گزاره‌ی قطعی را همواره مدنظر داشت که دشمنان انقلاب اسلامی به طور کلی در صدد سوء استفاده و تفرقه‌افکنی هستند؛ توجه به این واقعیت ملاحظات و محدودیت‌هایی را ایجاب می‌کند که در اصل موضع‌گیری و کیفیت آن اثر می‌گذارند. رهبر انقلاب به مثابه پدری است که هر کلمه و صحبتی که با فرزندان و عائله‌ی خود طرح می‌کند، دشمنان قسم‌خورده نیز می‌شنوند؛ دشمنانی که مترصد فرصت‌اند تا میان پدر و فرزندان جدایی بیندازند و اختلافات را اکو کنند و خانواده را از هم بپاشند. در این شرایط طبیعی است که بسیاری از نصایح، کلی مطرح شده و بسیاری از حرف‌ها و صحبت‌ها در قالب نامه‌ها و پیغام‌های خصوصی و غیرعلنی رد و بدل شوند. باید دقت کرد که کلمات حساس هستند و به نظرم قوت رهبر انقلاب در استفاده‌ی بجا و دقیق کلمات اعجازآور است. برای مثال جایگزین کردن ساده‌ی یک اسم خاص با ضمیر(در حالی که همه‌ می‌دانند ضمیر به چه کسی برمی‌گردد) می‌تواند ساعت‌ها خوراک رسانه‌ای برای دشمنان تامین کند و رهبری از این پرهیز دارند. نه تنها دشمنان، که خودی‌ها نیز به درستی بر تک‌تک واژگان رهبری حساسیت دارند و استفاده‌ی نادرست از کلمات می‌تواند یک فرد یا جریان را به ناحق برای سال‌ها در حاشیه قرارد دهد یا برجسته سازد. از همین رو مشی رهبری اینگونه است که تا جای ممکن در صحبت‌های علنی از ذکر مصادیق و نام بردن از اشخاص پرهیز کرده و موارد این چنینی را با سازوکارهای غیرعلنی منتقل کنند، به خصوص اگر مطلب ناظر به نقطه‌ی ضعف یا ذم شخص یا جریان مشخصی باشد؛ خصوصا اگر شخص  شخص یا جریان مذکور در جبهه‌ی انقلاب بوده و مورد تمرکز دشمن باشد.

 

به آغاز سخن بازگردیم: اصل مطالبه‌ی شفافیت و روشن شدن امور به حق است؛ ولی نباید شفاف‌سازی را به اظهارنظر صریح از پشت بلندگو تقلیل داد. اصل آن است که عقول به جمع‌بندی حجت‌آور برسند و بدانند که چه باید بکنند. اگر این مهم با کنایه و قرینه محقق می‌شود، اگر با واسطه و تحلیل محقق می‌شود، و اگر با هر ابزار دیگری محقق می‌شود پس مطلوب حاصل شده و دیگر نیازی به صراحت نیست.  برای رسیدن به این مرحله بایستی موانع را برطرف کرد و مقتضیات و شرایط لازم را فراهم آورد. بخش مهمی از شرایط لازم، منوط به تبیین(به قدر فهم)‌ و مطالبه‌ی تبیین(به قدر وسع) از سوی ماست.

 

 

 

پی‌نوشت یک: اگر کسی همت کند و بحث را با شواهدی از مواضع رهبر انقلاب غنا ببخشد، منطق و مدل برخورد ایشان دقیق‌تر مشخص می‌شود.

پی‌نوشت دو: تاریخ اسلام پر است از نمونه‌های مشابهی که از یک طرف مطالبه‌ی شفاف‌سازی وجود داشته است و از طرف دیگر اولیای حق آن‌گونه که انتظار ماست ابهام‌زدایی نکرده‌اند. به عنوان طرح بحث چند سرنخ تاریخی ذکر می‌کنم و ان شاء الله اگر توفیق فراهم شد به تفصیل به تحلیل تاریخی این بحث خواهیم رسید:

- چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شفاف و صریح توطئه‌گران بر علیه خودشان را افشا نکردند؟ کسانی که قصد کشتن رسول الله را داشتند.

- چرا حضرت غاصبان خلافت را صریح و شفاف معرفی نکردند؟ چرا در قرآن از ائمه‌ی اطهار علیهم السلام و دشمنان ایشان به صراحت اسم برده نشده؟

- چرا حضرت امیر علیه السلام در 25 سالی که از خلافت برکنار بودند خطابه‌ی شفاف و صریحی درباره‌ی مسائل آن دوران ندارند؟

- چرا پیامبران الهی با این شبهه مواجه شده‌اند که: بگو خدا خودش بیاید؟ چرا ملائکه نیامده‌اند؟ چرا معجزات پیامبران قبلی را نمی‌آورید؟

- چرا امام زمان علیه السلام غایب شدند و امت را در سردرگمی گذاشته‌اند؟ چرا تکلیف دوران غیبت را صریح مشخص نکرده‌اند و این همه اختلاف نظر بین علما وجود دارد؟ اصلا چرا حضرت همین حالا در مسائل مختلف ورود نمی‌کنند و حرف آخر را (حالا با هر وسیله‌ای) مشخص نمی‌کنند؟ مگر نه این است که امام امت‌اند و موظف به هدایت؟

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۵ ، ۱۸:۰۶