کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

گرچه عمرم از یک نظر طولانی نیست، ولی درازای خاطراتم زیاد است. بدون حاشیه، امشب شبِ عید فطر بود و به بهانه‌ی شب زنده‌داری مشغول وب‌گردی شدم. چرخ خوردم و دستِ آخر رسیدم به وبلاگ رفقای قدیمی ...


خاطرات تجدید شد. تجدید خاطرات احساساتِ مگو را زنده می‌کند، اما-این‌ها به کنار- خاصیت دیگری نیز دارد. وقتی به سرگذشت خودت فکر می‌کنی، به مراحل طی شده نگاه می‌کنی، شخصیت‌هایی که در زندگیت آمده‌اند و رفته‌اند را به یاد می‌آوری، می‌بینی تنها یک چیز ثابت است و آن خداست؛ ثابت است و حاضر. حتی شاید خودت آن خودِ سابق نباشی، ولی خدا همان است ...



عید فطر مبارک!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۸

نمی‌دانم که این خاصیت زندگی من است، یا همه همین‌جوری هستند. زندگی مسیری دارد که از قله‌ها و دره‌ها می‌گذرد و مدام آدمی‌زاد را بالا و پایین می‌برد. بالا و پایین‌ش هم شاید اعتباری باشد، ولی به هر حال احساس صعود و نزول در انسان ایجاد می‌شود. نکته‌ی شیرینی که این وسط وجود دارد آرامشی‌ست که در ته دره به انسان دست می‌دهد. بالا که می‌روی، شوق است و منظره‌های جذاب، حس بالا بودن و احاطه بر زندگی؛ اما به هر حال تعادل قله ناپایدار است و باید چهارچشمی همه‌جا را بپایی. اما پایین که باشی، درست است که پایینی ولی ثباتِ شیرینی را تجربه می‌کنی، همان عجز آرامش بخش. حسی که شاید همان چیزی باشد که در داستان‌ها و حکایت‌ها از آن به «استغنای درویش» تعبیر کرده‌اند. وقتی چیزی برای از دست دادن نداشته باشی، درست است که چیزی نداری ولی غمِ از دست دادن را هم نداری و این بسی لذت بخش است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۰۲

شب بیست و سوم ماه رمضان، در مسجد دانشگاه شریف، حاج آقای قاسمیان بعد از سخنرانی مشغول ذکر مصیبت شد. بهانه‌ی خوبی پیدا کرد و رفت به سراغ حاج آقا مجتبی تهرانی؛ گفت: از حاج آقای جاودان شنیدم که گفت حاج آقای حق شناس می‌گفت: "می‌دانی امام زمان علیه السلام چقدر باید زحمت بکشد تا یک نفر مثل حاج آقا مجتبی در بیاد{تربیت بشود}؟" با خودم فکر کردم که عجب سلسله‌ی روایتی؛ قاسمیان و جاودان و حق شناس و آقا مجتبی! خوشم آمد و گفتم اینجا هم بنویسم.

اما حالا قضیه چه بود... حاج آقا قاسمیان این‌ها را گفت تا رسید به این ماجرا: حاج آقا مجتبی شب قدرِ سال قبل(که هنوز در قید حیات بودند) در مسجد بازار، وقت روضه که شده حال دیگری داشته. گفته باشد:


 من نوحه خونی بلد نیستم، ولی امشب مرجعیت به کنار، اجتهاد به کنار، فقاهت به کنار، عرفان به کنار، اخلاق به کنار، می‌خواهم امشب نوحه بخوانم:


در وسط کوچه تو را می‌زدند .... کاش به جای تو مرا می‌زدند

چرا شده گوشه‌ی چشمت کبود ... عزیز من مگر علی مرده بود؟

وای من و وای من و وای من ... میخ در و سینه‌ی زهرای من

 

این بخشی از صوت آن مجلس است: +. حاج آقا مجتبی می‌گوید که اولین بار است که این‌گونه نوحه سرایی می‌کند. تو گویی می‌دانست که آخرین شب قدرش است و می‌خواست از حلقه‌ی وصلش به حضرت زهرا مطمئن شود.



حاج آقا مجتبی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۲ ، ۱۸:۳۱