باطن لیلة القدر
شب بیست و سوم ماه رمضان، در مسجد دانشگاه شریف، حاج آقای قاسمیان بعد از سخنرانی مشغول ذکر مصیبت شد. بهانهی خوبی پیدا کرد و رفت به سراغ حاج آقا مجتبی تهرانی؛ گفت: از حاج آقای جاودان شنیدم که گفت حاج آقای حق شناس میگفت: "میدانی امام زمان علیه السلام چقدر باید زحمت بکشد تا یک نفر مثل حاج آقا مجتبی در بیاد{تربیت بشود}؟" با خودم فکر کردم که عجب سلسلهی روایتی؛ قاسمیان و جاودان و حق شناس و آقا مجتبی! خوشم آمد و گفتم اینجا هم بنویسم.
اما حالا قضیه چه بود... حاج آقا قاسمیان اینها را گفت تا رسید به این ماجرا: حاج آقا مجتبی شب قدرِ سال قبل(که هنوز در قید حیات بودند) در مسجد بازار، وقت روضه که شده حال دیگری داشته. گفته باشد:
من نوحه خونی بلد نیستم، ولی امشب مرجعیت به کنار، اجتهاد به کنار، فقاهت به کنار، عرفان به کنار، اخلاق به کنار، میخواهم امشب نوحه بخوانم:
در وسط کوچه تو را میزدند .... کاش به جای تو مرا میزدند
چرا شده گوشهی چشمت کبود ... عزیز من مگر علی مرده بود؟
وای من و وای من و وای من ... میخ در و سینهی زهرای من
…
این بخشی از صوت آن مجلس است: +. حاج آقا مجتبی میگوید که اولین بار است که اینگونه نوحه سرایی میکند. تو گویی میدانست که آخرین شب قدرش است و میخواست از حلقهی وصلش به حضرت زهرا مطمئن شود.