کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار» ثبت شده است

🔸 اول | کشور ما دریا دریا #کار بر زمین مانده دارد؛ از کارهایی که خوب بودنشان بدیهی و انجام‌شان ساده است گرفته تا کارهایی که پیچیدگی نظری دارند یا در اجرا نیازمند هماهنگی و دانش فنی بالایی هستند؛ از کارهای حاکمیتی گرفته تا کارهای مردمی؛ از تکمیل انبوه پروژه‌های عمرانی معطل تا کشت و صادرات درست محصولات کشاورزی گران‌بهایی که مزیت ماست -از قبیل پسته و زعفران- تا اصلاح سیستم آبیاری زمین‌های کوچک و بزرگ کشاورزی تا احیای زمین‌های قابل کشت معطل تا پرورش دام در مراتع مرکزی و غربی کشور و پرورش اسب در کویر مرکزی، تا توسعه‌ی هزاران نرم‌افزار کابردی موبایل، تا تولید اسباب‌بازی و بازی‌های کامپیوتری، تا توسعه‌ی مشاغل تولیدی خانگی، تا ارائه‌ی خدمات مختلف گردشگری به حجم عظیم مسافران داخلی، تا کپی‌برداری از هزاران تجربه‌ی تولیدی و خدماتی موفق دنیا که هنوز کپی نشده، تا ایجاد ارزش‌افزوده‌ی بیشتر بر روی مواد خام معدنی و نفت و گاز استخراج شده، تا راه‌اندازی و استفاده از انرژی‌های نو، تا توسعه‌ی خدمات مختلف بهداشتی-آموزشی-تفریحی به مناطق حاشیه‌ای و مرزی کشور، تا تالیف یک رمان درست‌درمان درباره‌ی امام خمینی عزیز، تا ترجمه‌ی روان و همه‌فهم کتاب ارزشمندی چون نهج البلاغه (همین‌قدر بدیهی!)، تا ساخت مستند/فیلم درباره‌ی ۱۰۰ شهید شاخص انقلاب، تا رسیدگی‌های مالی و مشاوره‌ای و رسانه‌ای به آسیب‌های اجتماعی از قبیل طلاق و اعتیاد، تا امامتِ جماعت در مساجدِ خالی از روحانی، تا دیجیتال کردن کتاب‌های ۱۰ کتابخانه‌ی برتر کشور، تا نوشتن و سرودن و ساختن برای کودکان و نوجوانان، تا مسائل پیچیده‌تر و حاکمیتی از قبیل اصلاح وضعیت نظام بانکی و گمرکی و رسیدگی به معضل مناطق آزاد و کنکور و صنعت بیمار خودرو و آلودگی‌های زیست محیطی و ... 

این‌ها و هزاران موردی که می‌شود لیست کرد همگی کارهای بر زمین مانده‌ی کشور ماست.


🔹دوم | کشور ما کرور کرور آدمِ #بیکار دارد؛ از بیکاران رسمی که در واقع کارجویندگانِ بیکار هستند گرفته تا شاغلان بیکاری که اوقات را به بطالت می‌گذرانند یا نصفه‌نیمه کار می‌کنند؛ از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی گرفته تا خانم‌های خانه‌داری که وقت قابل استفاده‌ی بدون استفاده‌ای دارند؛ از جوانان به اصطلاح دانشجوی درس‌نخوانِ کارنکن گرفته تا سربازهایی که بسیاریشان علاف هستند و منتظرند تا دوسال‌شان پرشود و رسما بیکار شوند! از کارمندان مگس‌پران ادارات دولتی و ارگان‌های نظامی گرفته تا آن‌هایی که وقت به بروکراسی بی‌مصرف می‌گذرانند: یکی چاله می‌کند و دیگری پر می‌کند! از کارگران کارخانه‌های تعطیل و نیمه‌تعطیل گرفته تا معلمانی که فرصت تعطیلات تابستانی را نه به ارتقا و تحصیل، که به استراحت یا پراکنده‌کاری‌های نامرتبط می‌گذرانند؛ از ساکنان روستاهای بی‌آب و بلاتکلیف گرفته تا جوانانی که دوست ندارند چون پدرانشان مشغول کشت و دام شوند و استخدام را ترجیح می‌دهند، و اگر نه به یارانه و وام‌های موسمی دل‌خوش می‌کنند تا روزگار بگذرد. و خیل انبوهی از دارندگانِ مال که ترجیح می‌دهند به‌جای کار کردن ملک اجاره بدهند یا دارایی‌شان را به بانک بسپارند و با سود بانکی زندگی بگذرانند.



🔸 سوم | #منابع مالی و طبیعی کشور ما هم الی ما شاء الله فراوان است و البته معطل. از حجم عظیم منابع معدنی و نفت‌وگاز گرفته تا میلیون‌ها هکتار کویر معطل و زمین قابل کشت معطل؛ از دریا و خلیج جنوب -که دیگران حسرت‌ش را دارند و با کمال اعجاب در کشور ما جزو محروم‌ترین مناطق‌اند- تا دریای شمال که ظاهرا کاربری اصلی‌اش تفریحی شده و خرج منابع کشور برای ویلاسازی طبقات مرفه؛ از هزارهزار میلیارد تومان نقدینگی کشور گرفته تا میلیون‌ها قطعه سکه‌ای که به مثابه‌ی کالا خرید و فروش می‌شود و تا سپرده‌های نجومی بانکی که اگر نگوییم همه، لااقل بخشی از سودشان کاذب است؛ از میلیون‌ها واحد مسکونی خالی تا صدها ملک متعلق به بخش عمومی که در قلب شهر تهران خاک می‌خورند و معطل رها شده‌اند و هر کدام میلیاردها تومان می‌ارزند و تا املاک بانک‌ها در سراسر کشور... و بماند ده‌ها هزار میلیارد تومانی که در قالب‌های مختلف هرز می‌رود و اسراف می‌شود: قاچاق و واردات غیرقانونی، مالیات‌های اخذ نشده، ارزش‌ پروژه‌های معطل و نیمه‌کاره،  هدررفتِ بنزین،گاز و برق، دورریز خوراکی‌ها و نان و گندم و ...



سوال اینجاست: چرا اولی (دریا دریا کار روی زمین مانده) توسط دومی (کرور کرور بیکار) انجام نمی‌شود؟ که هم کارهای لازم به انجام برسد و هم بیکار نداشته باشیم؟ و چرا سومی (منابع و نقدینگی سرشار کشور) وجه المعامله‌ی اولی و دومی نمی‌شود؟ این سوال کلی که صورت‌بندی کلان همه‌ی دردهای امروز کشور است، در مغزم رژه می‌رود و جواب طلب می‌کند و من ندارم ...


#کار

#بیکار

#منابع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۲۲

1)      مدتی است که به شغل دیگران فکر می‌کنم! به این‌که این دست‌فروش، این راننده‌ی تاکسی، این زن خانه‌دار، این دانشجو، این ... این‌ها چه کاری انجام می‌دهند؟ کارشان در اجتماع چه شانی دارد؟ آیا کارشان سخت است؟ و این‌که چه آورده‌ای برای دیگران دارند؟ در زندگی روزمره ما از خدمات عده‌ی زیادی از آدم‌ها بهره‌مند می‌شویم، بدون آن‌که توجهی به این مساله داشته باشیم. توجه وقتی حاصل می‌شود که آن خدمت قطع شود، یا این‌که بتوانی قطعِ خدمت را تصور کنی.

2)      سال گذشته پدر و مادرم به حج رفته بودند و من یک ماه نبود آن‌ها را تجربه کردم. شرایط رفاهی‌ام ضربه‌ی چندانی نخورد، چون باز هم پیش خواهرم زندگی می‌کردم و در واقع او برایم مادری می‌کرد؛ اما سیستم‌ام کاملا به هم ریخت ... جدای از خدمات مادی پدر و مادر، و خصوصا مادر که کارهایش را با دو- سه نفر کارگر تمام وقت هم نمی‌شود جبران کرد، حضور عاطفی و اصلا وجودشان ارزشی دارد بس گران، که فقط آن‌هایی که جدایی یا فقدان را تجربه کرده‌اند می‌فهمند چه می‌گویم. بعد از این‌‌که پدر و مادرم از سفر حج برگشتند، مدتی- البته نه طولانی- حس «قدر دانی» داشتم!

3)      توجه به شغل دیگران، مقدمه‌ای بود برای توجه به شغل خودم. خب آن بنده‌ی خدا نظافت‌چی است و کارش نظافت کردن، زحمتی می‌کشد و کاری که من و تو حاضر به انجامش نیستیم را انجام می‌دهد و مزد می‌گیرد، آن‌ هم نه زیاد. آن دیگری دست‌فروشی می‌کند؛ زیر برف در گوشه‌ای از خیابان بساط کرده و کالایی دارد که می‌فروشد، بخواهی می‌خری و نخواهی نمی‌خری. یکی دیگر بازیگر است و اگر هم ارزشی را به مخاطب انتقال ندهد، خب پول سرگرم کردن دیگران را می‌گیرد. دیگری مهندس است و خدمات مهندسی‌اش را می‌فروشد. یکی حرف جدید دارد، کتابش می‌کند یا درس می‌دهدش و به ما می‌فروشد. و قس علی هذا.

4)      خب حالا من چه‌ کاره‌ام؟ دقت کن که هر کدام از آدم‌های بالا، نبودشان چیزی را لنگ می‌گذارد، حالا سوال این است که نبود من چه چیزی را در جامعه لنگ می‌کند؟!

5)      نمی‌دانم تا به حال به این اعتراض برخورد کرده‌اید یا نه؛ این‌که عده‌ای به سالمندان از کار افتاده به دیده‌ی موجوداتی بی‌فایده نگاه می‌کنند و حتی با گستاخی برای بود و نبود آن‌ها تصمیم می‌گیرند. می‌گویند این آدمی که نمی‌تواند درست راه برود، درست بخورد، درست ببیند و بشنود، و  فقط از بیت المال پول بازنشستگی می‌گیرد همان بهتر که نباشند. از آن طرف، حتما دیده‌اید که وقتی کسی به سن جوانی می‌میرد، می‌گویند حیفش بود! من سوالی دارم: چرا حیف‌اش بود؟ مگر چه نفعی به خودش و دیگران می‌رساند؟ مثلا این‌که جوانی 25 سال سن داشته باشد و درس بخواند و از جیب پدر و مادرش بخورد و تفریح کند و کلا خوشحال باشد، این جوان عزیز مردنش چرا حیف است؟! چون دیگر نیست که جا بگیرد و پول خرجش کنیم؟ مگر آن پیرمرد چه نقصی داشت که شایسته‌ی مرگ بود؟ لااقل او چهار عدد تجربه داشت که به دیگران منتقل کند.


خب، نتیجه‌ی این تامل برای من احساس بی‌فایدگی بوده است.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۰ ، ۱۳:۵۵