کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاکسی» ثبت شده است

تاکسی که به چهار راه می‌رسد، ناگهان چراغ قرمز می‌شود و راننده می‌زند روی ترمز. خانم میان‌سالی که روی صندلی جلو نشسته به سمت شیشه پرت می‌شود و البته به خیر می‌گذرد. بعد همان خانم به راننده می‌گوید: «الکی نیست که میگن کمربند ببندیدها». راننده هم به نشانه‌ی تایید سری تکان می‌دهد و «بله»ای می‌گوید.



این گفتگوی کوتاه همین‌جا خاتمه پیدا می‌کند: خانم بدون بستن کمربند چند لحظه‌ای سکوت می‌کند و کمی جلوتر پیاده می‌شود، راننده هم همچنان کمربند را به صورت نمایشی روی دوش خود انداخته و به مسیرش ادامه می‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۲ ، ۰۸:۵۰