کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

ساکنان سرزمین فیسبوک

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۰۲ ق.ظ

ساکنان سرزمین فیسبوک

‎دلنوشته‌ای در وصف مهاجران علامه حلی‎

هر از چندگاهی پای من به سرزمین فیسبوک باز می‌شود؛ ماجرا از دنبال کردن چند لینک آغاز می‌شود و بعد از چند ساعت گشت‌وگذار با انبوهی از احساسات درهم‌آمیخته‌ی غم و تاسف و ترس پایان می‌یابد. فیسبوک میعادگاه فارغ التحصیلان علامه حلی است که با عمده‌ی ایشان از حدود ۷-۸ سال پیش (سال‌های سوم و چهارم دانشگاه، به جبر مهاجرت) خداحافظی کردم، و حالا شده آینه‌ی دق من؛ فیسبوک جایی است برای مرور و بازیابی خاطرات دوران نوجوانی و نقض شدن و نقض شدن و نقض شدن تصورات و تصویرهای قدیمی. هربار که پای من به این سرزمین باز می‌شود (شاید سالی یکی-دو بار) باز این زخم تازه می‌شود، که می‌بینم: بله، دوست و رفیق دیگری نیز مهاجرت کرده است. دوستان قدیم را می‌جویم و حس دوگانه‌ی محتومی آزارم می‌دهد: اگر در جمع اهالی فیسبوک بیابم‌شان یعنی کوچ کرده‌اند و نیستند -به احتمال قوی- و اگر نیابم‌شان ناکام و بی‌خبر مانده‌ام. بگذار اندکی از این غم و تاسف و ترس بگویم...

▫️غمِ چه؟ || فیسبوک برای من یعنی غم دوری عزیزان و معاشران دوران نوجوانی، خاصه آن‌که امید چندانی به تکرار و بازگشت آن ارتباط‌ها و حتی ملاقات دوباره در وطن ندارم. یعنی برداشته شدن فاصله‌ها و حریم‌ها در فضای مجازی که مصنوعا ما را به هم نزدیک می‌کند، و هم‌زمان فاصله‌های آزاردهنده‌ی چند‌هزار کیلومتری. فیسبوک یعنی دیدن غربتِ دوستان و چهره‌های خندانی که شاد نیستند؛ عکس‌هایی پر از زرق و برق که به دروغ بر شاد بودن اصرار دارند و این دروغ بدجوری مرا آزار می‌دهد.

▫️تاسف بابت چه؟ || تاسف بابت امیدهایی که ناامید شده. بابت سرمایه‌ها و خونِ دل‌هایی که برای تربیت استعدادهای برتر خرج شده به هوای اینکه روزی ثمر بدهند و گره از کار این مملکت بگشایند؛ ولی الان معلوم نیست که این استعدادها چه نفعی به چه‌کسی می‌رسانند؟ چه نسبتی با انبوه مشکلات ریز و درشت هم‌وطنان و هم‌کیشان خود –همان‌هایی که پول و فرصت رشد را برای ایشان فراهم کرده‌اند- دارند؟ ایام شباب را در خدمت بیگانگان و دشمنانِ ملت طی می‌کنند و نهایتا برای آن‌که نسبت به آن‌چه در وطن می‌گذرد بی‌تفاوت نباشند، منت می‌گذارند و در انتخابات رایی می‌دهند و یا گه‌گداری برای رفع حصر پیامی می‌فرستند.

▫️ترس از چه؟ || ترس از یک‌نواختی دنیای پر از بزکِ فیسبوک؛ هجوم معنادار جو مسلط و آزادی‌های به شدت چارچوب‌بندی شده. ترس از اینکه رفقای پیش از این به‌رنگ کسانی درآمده‌اند که پیش‌تر آن‌ها را بیگانه می‌پنداشتیم و حالا تفکیک‌شان از یکدیگر سخت شده. ترس از تغییرهای عجیب و غریب کسانی که روزی الگو و بعضا معلم ما بودند و حالا چهره‌ای دیگر به نمایش می‌گذارند؛ از گرداب غرب که به هیچ‌کس رحم نمی‌کند و ترس از اینکه یک روز پای چون منی که بسیار ضعیف‌تر از رفقای قدیم هستم به حاشیه‌ی این گرداب باز شود و فرو بروم و هضم شوم و خُرد شوم.

لعنت به فیسبوک!

▪️پی‌نوشت: هر تحلیلی استثناء دارد و این متن نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ این دل‌نوشته ناظر به کلیت تصویری بود که از فارغ التحصیلان کوچ‌ کرده‌ی علامه حلی به چشم می‌آید.

#علامه_حلی #سمپاد #فیسبوک #غرب #دلنوشته

@Banizy2

http://l1l.ir/24cp


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی