کُجانامه

رحم الله امراء علم من این و فی این و الی این
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نلسون ماندلا» ثبت شده است

نلسون ماندلا قهرمان مبارزه با آپارتاید در آفریقای جنوبی یکی از معروفترین چهره‌‌های دنیاست. تشییع جنازه‌ی او حدودا 10 روز طول کشید و مقامات بلندپایه‌ی کشورهای مختلف در مراسم تدفین او شرکت کردند. ماندلا در زمان حیاتش هم معروف و شناخته شده بود و  تا به حال ده‌ها فیلم مستند و سینمایی در موردش ساخته شده است. بعد از این‌که کتاب خاطراتش را (راه دشوار آزادی: Long Walk to Freedom) که با قلم خود نوشته است خواندم، ناخودآگاه مقایسه‌ای در ذهنم شکل گرفت؛ مقایسه میان او و امام خمینی:



1.       نلسون ماندلا در سال 1297/1918 در اومتاتا روستایی در جنوب شرقی آفریقای جنوبی به دنیا آمد. اجداد ماندلا در سیستم قبیله‌ای خودشان نقش مشاورِ رییس قبیله را داشتند. ماندلا نیز با این واسطه در خانواده‌ی مرفه‌تر رییس قبیله وارد می‌شود و تحصیلاتش را در یکی از مدارس مبلغان مسیحی در یک سیستم کاملا انگلیسی پی‌‌ می‌گیرد. بعدتر و وقتی از دست رییس قبیله و از ترس ازدواج تحمیلی به ژوهانسبورگ فرار می‌کند، درسش را ادامه می‌دهد و وکیل می‌شود.

2.       سید روح الله خمینی در سال 1281/1902 در شهرستان خمین به دنیا آمد. پدر او ،سید مصطفی، از مجتهدین و معتمدین شهرستان خمین است و در پنج ماهگی روح الله در مبارزه با خوانین محل به شهادت می‌رسد. روح الله تحت تربیت عمه و مادر خود رشد می‌کند و تحصیلات مرسوم زمان خویش را در خمین و سپس حوزه‌ی اراک نزد مرحوم آشیخ عبدالکریم یزدی فرا می‌گیرد و از سال 1300/1921  اندکی پس از استاد خود وارد حوزه‌ی قم می‌شود.

3.       ماندلا در ژوهانسبورگ به تدریج با اندیشه‌ی مبارزه آشنا شده و به زودی وارد کنگره‌ی ملی آفریقا می‌شود و لیگ جوانان را پایه‌گذاری می‌کند. مبارزات ماندلا خیلی زود اوج می‌گیرد و از سال 1329/1950 به عنوان یکی از رهبران مبارزه‌ی بدون خشونت وارد عرصه می‌شود. ماندلا هدف خود را پیدا کرده بود: مبارزه با آپارتاید و کسب آزادی.

4.       روح الله خیلی زودتر از هم‌لباسان خود مدارج ترقی علمی و عرفانی را طی می‌کند؛ به سال ... در 25 سالگی کتاب چهل حدیث و در سال ... اسرار الصلوة را می‌نویسد. او یکی از شیفتگان آیت الله مدرس است و برای دیدن نطق‌های او از قم به تهران می‌آید. همچنین در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت ریز حوادث را دنبال می‌کند، ولی هنوز اقدام مشخصی از او نمی‌بینیم. اولین نامه‌ی روح الله خطاب به روحانیون که در «صحیفه‌ی امام» نیز ثبت است به سال 1323/1944 برمی‌گردد: «قال الله تعالی: قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادا ...»[1]

5.       ماندلا در خلال مبارزات خود بارها دستگیر می‌شود و به زندان می‌افتد. در سال 1340/1961 و 10 سال پس از شروع مبارزه‌ی بدون خشونت، او به این نتیجه می‌رسد که این شیوه به تنهایی جواب‌گو نیست. گروه «نیزه‌ی ملت» را پایه‌گذاری می‌کند و برای جلب حمایت‌های مالی و نیز آموزش نظامی به دیگر کشورهای آفریقایی سفر می‌کند. او موفق می‌شود که چندین عملیات خرابکاری را علیه دولت آپارتاید ساماندهی کند، ولی سرانجام دستگیر می‌شود و برای دوره‌ای طولانی (21 سال) به زندان می‌افتد. سال‌های محنت ماندلا شروع می‌شود.

6.       روح الله به همراه جمعی دیگر، آیت الله بروجردی (مرجع تقلید وقت شیعیان) را به قم دعوت می‌کنند. او خود به عنوان مشاور آیت الله بروجردی ایفای نقش می‌کند و در جریان مبارزات مختلف بر ضد رژیم شاهنشاهی همه‌ی مراجعات را به سمت ایشان هدایت می‌کند. پس از فوت آیت الله بروجردی و علی رغم ابای شخصی از مرجعیت، به زودی به مرجع عده‌ی زیادی از شیعیان و به خصوص مبارزین تبدیل می‌شود. سال 1341/1962 و پس از حمله‌ی رژیم شاه به مدرسه‌ی فیضیه، خمینی وارد مبارزه‌ی مستقیم با رژیم شده و راهی را شروع می‌کند که 16 سال بعد به پیروزی انقلاب منتهی می‌شود. خمینی در 13 خرداد 1342/1963، مصادف با عاشورای محرم 1383نطقی آتشین علیه سیاست‌های شاه و وابستگی به اسرائیل ایراد می‌کند و پیرو آن دستگیر می‌شود. دو روز بعد و در 15 خرداد تظاهرات عظیمی در چند شهر ایران برپا می‌شود و چند هزار نفر (که آمار دقیق آن هیچ‌ وقت معلوم نشد) توسط رژیم شاه کشته می‌شوند. آیا این تظاهرات سازماندهی شده بود؟

7.       زندگی در زندان بسیار سخت و کند می‌گذرد، اما ماندلا مقاومت می‌کند. او تحصیلات خود را به سختی ادامه می‌دهد و به انواع و اقسام روش‌ها سعی می‌کند "همچنان" مبارز بماند. او در زندان هم رهبر زندانیان سیاسی است و جسته و گریخته از اخبار بیرون مطلع می‌شود. روزنامه‌ها از درج عکس و اسم ماندلا منع شده‌اند.

8.       خمینی حدودا یک سال بعد آزاد می‌شود. در آبان 1343/1964 و پیرو تصویت لایحه‌ی کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی) نطق دیگری علیه این لایحه و نمایندگان مجلس ایراد می‌کند و می‌گوید: «دنیا بداند که هر گرفتاریی که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است، از آمریکاست.» پیرو این اتفاق، خمینی را دستگیر و این بار تبعید می‌کنند: ابتدا ترکیه، و سپس نجف اشرف. دوره‌ی تبعید 14 ساله‌ی او (و شاید دوران محنت خمینی) شروع شده است.

9.        ماندلا در زندان خاطرات خود را به سختی می‌نویسد و به امید چاپ آن‌ها در سالگرد 60 سالگی تولدش به بیرون می‌فرستد. با توجه به ممنوعیت این کار، او و همراهانش در زندان به صورت عجیب و طاقت‌فرسایی این مسیر را طی می‌کردند: کاغذ به دست می‌آوردند، او نیمه شب‌ها خاطراتش را می‌نوشت، یکی دیگر از هم‌بندان او ؟ آن‌ها را به صورت بسیار ریز پاک‌نویس می‌کرد و به بیرون می‌فرستاد. حتی خلاص شدن از دست چرک نویس‌ها برای خود ماجرایی داشت. چرک‌نویس‌ها را بایستی تا حصول اطمینان از چاپ خاطرات نگه می‌داشتند، اما کجا؟ آن‌ها را به تدریج در باغچه‌ی حیاط زندان چال می‌کردند.

10.   خمینی در نجف به مبارزه با رژیم شاه (از طریق ارتباط‌های پنهانی و شبکه‌ی روحانیون) ادامه می‌دهد. او رهبری قیام مردم ایران را پذیرفته، پس برای هم‌دردی با آن‌ها تابستان‌های نجف را بدون کولر سپری می‌کند. هم‌زمان در جبهه‌ای دیگر با زخم‌زبان‌ هم‌لباس‌هایش که از سیاست و فلسفه گریزانند مواجه است و این‌جا چاره‌ای جز تحمل ندارد. نظریه‌ی ولایت فقیه را در همین دوران تبیین می‌کند.

11.   کم‌کم سال‌های دهه‌ی 1970 فرا می‌رسد. ماندلا همچنان در زندان مقاومت می‌کند. خبر فوت فرزند و مادرش را در زندان به او می‌دهند. بدتر از همه دستگیری‌های پیاپی همسر و آزار و اذیت‌هایی است که به او می‌رسد. او چاره‌ای جز تحمل ندارد و صبر می‌کند.

12.   سال 1356/1977 حاج آقا مصطفی، فرزند بزرگ خمینی، به طرز مشکوکی از دنیا می‌رود. باور مردم نسبت به شهادت فرزند خمینی و توهین روزنامه‌ی شاه به او، قیام 19 دی را رقم می‌زند. این قیام که با شهادت مردم قم خونین می‌شود، قیام‌های بعدی شهرهای تبریز و یزد را به دنبال دارد و انقلاب اسلامی را در مسیر پیروزی شتاب می‌دهد. خمینی با کمک شاگردان خود قیام‌های داخلی را سازماندهی می‌کند و جزئیات را زیر نظر دارد.

13.   سال 1361/1982 فرا می‌رسد و ماندلا اکنون 64 ساله است. تغییر در اوضاع بین المللی و قیام‌های مردم آفریقای جنوبی، دولت آپارتاید را وادار به نرمش می‌کند. شرایط زندان برای ماندلا و یارانش بهتر می‌شود. او فرصت را غنیمت می‌شمرد و با دولت وارد مذاکره می‌شود. چند بار به رییس دولت نامه می‌نویسد و پاسخی دریافت نمی‌کند تا این‌که در خلال بازرسی‌های بین المللی بالاخره پیشنهاد او مورد توجه قرار می‌گیرد.

14.   خمینی که حالا مردم او را «امام»  می‌نامند از عراق به پاریس می‌رود: فرصتی برای جهانی شدن انقلاب. در پاریس امام به تبیین اصول انقلاب اسلامی برای افکار عمومی دنیا می‌پردازد. قیام داخلی همچنان ادامه دارد و شاگردان خمینی مشغول هستند. نوارهای امام به دست مبارزین می‌رسد. امام قیام مسلحانه را نفی می‌کند، ارتش را برادر ملت می‌داند و اصرار می‌کند که شاه باید کنار برود.

15.   ماندلا در برزخ آزادی و زندان قرار دارد. او در خانه‌ای با یک پیش‌کار محصور است و به مذاکرات خود ادامه می‌دهد. بالاخره تاریخ آزادی ماندلا پس از 21 سال فرا می‌رسد: 11 فوریه 1368/1990.

16.   امام  در تاریخ 12 بهمن 1357/1979 پس از 15 سال تبعید به ایران باز می‌گردد. برآوردها از استقبال 4 تا 8 میلیونی مردم در روز بازگشت امام حکایت دارد. در اولین گام، امام به بهشت زهرا می‌رود و به شهیدان ادای احترام می‌کند. همان‌جا همه‌ی حرف‌هایش را می‌زند: شاه مملکت ما را خراب کرد/ تا هستیم نمی‌گذاریم سلطه‌ی اجانب برگردد/ من به پشتیبانی ملت دولت تعیین می‌کنم/ ... دهه‌ی فجر انقلاب اسلامی آغاز می‌شود و روز 22 بهمن انقلاب به پیروزی می‌رسد.

17.   ماندلا آزاد می‌شود. در تمام طول مسیر مردم و حتی سفیدپوستان استقبال با شکوهی از او به عمل می‌آورند. ماندلا در کیپ تاون برای مردم سخنرانی می‌کند و همه‌ی حرف‌هایش را می‌زند: من به نام صلح، دموکراسی و آزادی برای همگان به شما سلام می‌کنم/ آپارتاید در آفریقای جنوبی هیچ آینده‌ای ندارد/ حالت فوق‌العاده باید لغو شود و دولت همه‌ی زندانیان سیاسی را آزاد کند/ ... . ماندلا خیلی زود متوجه می‌شود که زندگی عادی و معمولی برای او دیگر معنی ندارد.  او همسر دومش را هم طلاق می‌دهد. ماندلا مکرر از خود می‌پرسد: «آیا من درست تصمیم گرفته‌ام که رفاه مردم را بر رفاه خانواده‌ی خودم مقدم دانسته‌ام؟» و می‌گوید: «در ابتدا قصد نداشتم مردم خود را بر خانواده‌ام ترجیح دهم، اما دریافتم که در تلاش برای خدمت به مردم نمی‌توانم دیگر به عنوان یک پسر، یک برادر، یک پدر و یک شوهر به تعهداتم عمل کنم»

18.   کار امام، رهبر انقلاب، تازه شروع شده است. انتخابات مختلف به سرعت برگزار می‌شود: رفراندوم جمهوری اسلامی، خبرگان قانون اساسی، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری. یاران امام را یکی‌ پس از دیگری ترور می‌کنند. شهرهای مرزی در شور جدایی‌طلبی گرفتار می‌شوند. امام همچنان ایستاده است: پاوه باید تا فردا آزاد شود.

19.   ماندلا راهی سفرهای خارجی می‌شود و همه جا او را به عنوان اسوه‌ی مبارزه تحویل می‌گیرند: «طبق گزارش‌ها یک میلیون نفر شخصا شاهد حرکت ما در شهر (نیویورک) بودند.» پس از یک دوره کشمکش داخلی، اولین انتخابات آزاد تاریخ آفریقای جنوبی در سال 1373/1994برگزار می‌شود. کنگره‌ی ملی آفریقا به پیروزی می‌رسد و ماندلا رییس جمهور می‌شود. دوکلرک رییس دولت آپارتاید به معاونت ماندلا برگزیده می‌شود. رهایی کامل از سیستم آپارتاید تا سال 1378/1999 طول کشید.

20.   سال 1359/1980 . عراق به ایران حمله می‌کند و جنگی هشت ساله آغاز می‌شود. دنیا با صدام است: آلمان بمب می‌دهد، فرانسه هواپیما، آمریکا اطلاعات. ایران تحریم است و تجهیزات مورد نیازش را به سختی تامین می‌کند. امام همچنان ایستاده است، ملتِ امام هم. در طول جنگ تحمیلی 8 ساله قریب به 300 هزار نفر شهید می‌شوند. امام فتح الفتوح انقلاب را تربیت جوانانی می‌داند که جان‌شان را بر کف دست گرفته‌اند و به میدان جهاد قدم گذاشته‌اند. اما این در واقع فتح الفتوح خود اوست، فتح الفتوح امام.

21.   پس از دوران ریاست جمهوری ماندلا فعالیت‌های خود را در زمینه‌ی حقوق بشر و امور خیریه پی گرفت و چند جایزه و نشان را در زمینه‌ی صلح و آزادی دریافت کرد. او در سال 1383/2004 در سن 85 سالگی اعلام کرد که از سیاست کناره‌گیری می‌کند. سازمان ملل در سال 1388/2009 روز 18 جولای (روز تولد ماندلا) را به عنوان روز بین المللی ماندلا نامگذاری کرده است.

22.   اندیشه‌ی خمینی از عملکرد او چیزی کم‌ نداشت. او در سال آخر عمر خود و پس از قبول قطع‌نامه‌ی 598 به تبیین مسیر پرداخت: بیانیه‌ در سال‌گرد کشتار حجاج/نامه به گورباچف/ نامه به مهاجرین جنگ تحمیلی/منشور روحانیت/ و وصیت‌نامه

23.   ماندلا در دسامبر 1392/2013 در سن 95 سالگی از دنیا رفت. او را 10 روز پس از مرگ دفن کردند و سران کشورهای مختلف در تشییع جنازه‌اش حاضر شدند: روسای جمهور آمریکا، فرانسه، انگلیس، ... . مراسم تشییع در یک استادیوم برگزار شد.(+)

24.   خمینی در خرداد 1368/1989 از دنیا رفت. او را دو بار (یا بیشتر؟) کفن کردند... خمینی همچنان ایستاده است.




 

پی‌نوشت: شهرت دلیل نمی‌شود- نتیجه‌ی جستجو در گوگل:

(26,400,000)Mandella  

Khomeini(1,590,000)




[1] صحیفه‌ی نور، ج 1، ص 3:

بسم الله الرحمن الرحیم

 قال الله تعالی:

 ( قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادا )

 خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هائی است که خدای عالم از میان تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده، این کلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده.

 خلیل آسا در علم الیقین زن - ندای لااحب الافلین زن.

 قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین صلی الله علیه و آله را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسین اوادنی رساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۳۵

چند سال پیش کتاب خاطرات نلسون ماندلا را خریده بودم: «راه دشوار آزادی»، اما فرصت نشده بود که بخوانمش. امسال وقتی خبر درگذشت او را -با آن آب و تابی که در اخبار مطرح شد- شنیدم، عزم را جزم کردم که به این بهانه کتاب مذکور را بخوانم. کتاب حدودا 800 صفحه بود و دو ماهی طول کشید تا تمامش کنم.

ماندلا، راه دشوار آزادی



این کتاب به قلم خود ماندلاست و بخش اعظم آن ظاهرا در دوران طولانی زندان نگارش شده است. داستان نسبتا خوب و جذابی دارد. البته بخش‌های ابتدایی(500 صفحه‌ی اول، تا فصل هفتم) که ماندلای جوان در تکاپوی انقلابی‌ خویش قرار دارد و با رژیم آپارتاید می‌جنگد برای من جذاب‌تر بود. از وقتی ماندلا به زندان می‌افتد کم کم اتفاقات تکراری می‌شود. فصل‌ آخر هم که به دوران شکست آپارتاید مربوط می‌شود بیشتر در فضای مذاکرات سیاسی مبهم می‌گذرد و ممکن است خواننده را خسته کند. روی هم رفته برای من کتاب مفیدی بود. اینجا چند نکته‌ای که برایم جالب بود را می‌گویم و ان‌شاءالله در مطلب بعدی می‌روم سراغ اصل حرفم:

1.       در آفریقای جنوبی عصر ماندلا دو گروه سفیدپوستِ انگلیسی و هلندی حاکم بودند و اکثریت سیاه‌پوست زندگی فلاکت‌باری داشتند. در نگاه مردم سیاه‌پوست، سفید‌پوستان-به خصوص انگلیس‌ها- مظهر تمدن و انسانیت بودند و خود ماندلا هم کاملا در یک سیستم انگلیسی درس می‌خواند و وکیل می‌شود.

2.       آپارتاید-که حتما همه‌ اسمش را بارها شنیده‌اید- سیاست تبعیض‌آمیزی بود که دولت ملی‌گرای هلندی‌تبار بر آفریقای جنوبی حاکم کرد. این سفیدپوستان قرن‌ها در آفریقای جنوبی زندگی کرده‌اند و در نتیجه کشور را مال خودشان می‌دانستند، سیاه‌پوستان مبارز هم بحثی در مورد حضور آن‌ها در کشورشان نداشتند و اصولا به تبعیض‌ها معترض بودند. سیاست آپارتاید هدفش جداسازی سیاهان از سفیدپوست‌ها بود و این هدف را رنگ و لعاب هم می‌داد. یعنی برای مثال به دنبال آن بود که مدرسه‌ی سیاهان را از سفید‌پوست‌ها جدا کند، برای هر کدام اراضی مشخصی در نظر بگیرد، حتی برای مناطق سیاه‌پوست‌نشین به روسای قبایل سیاه حق خودمختاری بدهد. البته معلوم است که داستان فقط به این جداسازی محدود نمی‌شود و منابع بیشتر در اختیار اقلیت سفید پوست قرار می‌گیرد.

3.       تا سال 1994/1373 که 4 سال پس از آزادی ماندلا و دیگر رهبران کنگره‌ی ملی آفریقا رژیم آپارتاید منحل و انتخابات آزاد برگزار شد، خبری از حق رای برای سیاهان در کار نبود. البته به جز سیاهان و سفیدپوست‌ها، گروه میانه‌ای هم در آفریقا حضور داشتند که از آن‌ها به عنوان رنگین‌پوست‌ها یاد می‌شود. این رنگین‌پوست‌ها که ظاهرا بیشترشان هندی‌تبار هستند، حقوق بیشتری از سیاهان داشتند و البته غالبا از مخالفین آپارتاید بودند.

4.       سیاست تبعیض آنقدر قوی اعمال می‌شد و به حدی ریشه دوانده بود، که حتی خود ماندلا به عنوان یکی از رهبران مخالفان هم تحت تاثیر قرار گرفته است. در این زمینه خاطره‌ی جالبی نقل می‌کند:

«توقف کوتاهی در خارطوم داشتیم و در آن‌جا هواپیما را عوض کرده و سوار هواپیمایی از شرکت هواپیمایی اتیوپی شدیم که عازم آدیس آبابا بود. در این‌جا، احساس نسبتا عجیبی به من دست داد. وقتی در حال سوار شدن به هواپیما بودم متوجه شدم که خلبان آن سیاه‌پوست است. من قبلا خلبان سیاه‌پوستی ندیده بودم و همین که خلبان را دیدم، دچار هراسی شدم که باید آن را آرام می‌کردم. چگونه یک سیاه‌پوست می‌تواند هواپیمایی را هدایت کند؟ اما چند لحظه بعد حال خود را بازیافتم: شستشوی مغزی آپارتاید روی من نیز اثر گذاشته بود و فکر می‌کردم آفریقایی‌ها از سفیدپوست‌ها پایین‌ترند و پرواز کاری است که از عهده‌ی سفیدپوست‌ها برمی‌آید. روی صندلی نشستم و به عقب تکیه دادم و خود را به خاطر این افکار نکوهش کردم.» (راه دشوار آزادی، ص 379)

5.       یکی از مطالب جاری در سراسر کتاب، تحولات زندگی شخصی و خانوادگی ماندلاست که شاید چیزی بیش از یک-چهارم صفحات را اشغال کرده است. نکته‌ی جالب توجه در این زمینه تاثیریست که مبارزات او بر زندگی خانوادگی‌اش گذاشته است. ماندلا با همسر اول خود در مورد راهی که می‌رود و مبارزه‌ی مداومش اختلاف دارد، و در نهایت هم به همین دلیل از او جدا می‌شود. همسر دوم او خود یکی از معتقدین به مبارزه است و در دوران طولانی زندان ماندلا، او هم چند سالی را در زندان به سر می‌برد و به انحاء مختلف در مبارزه با آپارتاید شریک است. اما پس از آزادی ماندلا و در فاصله‌ی کوتاهی، او هم از ماندلا جدا می‌شود. این قسمت در خاطرات ماندلا چندان شفاف نیست.نلسون ماندلا بارها در خاطراتش این سوال را مطرح می‌کند که آیا هدفی که در مبارزات خود دنبال می‌کرده‌ است ارزش بی‌توجهی به خانواده را داشته؟

6.         کنگره‌ی ملی آفریقا فراگیرترین گروه مبارز سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی است. ماندلا نیز یکی از اعضا کلیدی آن است و پس از آزادی از زندان به دبیرکلی این کنگره می‌رسد. وقتی این گروه وارد مبارزه با سیستم آپارتاید می‌شود مبنای کار خود را بر مبارزات غیرخشونت‌آمیز می‌گذارد(1950/1329)؛ یعنی به طور ساده سعی می‌کنند تا با اعتصاب‌ها و عدم تبعیت از قوانین، اعتراض خود را به سیستم حاکم نشان بدهند و حکومت را مجبور به عقب‌نشینی نمایند. ظاهرا این سیاست با الگوگیری از مبارزات مهاتما گاندی در هند اتخاذ می‌شود. می‌دانید که هندی‌تبارهای زیادی در آفریقای جنوبی زندگی می‌کردند و اصلا خود گاندی نیز مدتی از زندگی‌اش را در آفریقای جنوبی سپری کرده است. به هر حال در آن زمان گاندی که مبارزات پیوسته‌اش توانسته بود استقلال هند را از بریتانیا بگیرد(:1947/1326)، به عنوان نماد این سبک مبارزه مطرح بود و تا امروز نیز هست. کما این‌که در فتنه‌ی 1388 هم آن‌هایی که ادعای مبارزه‌ی بدون خشونت داشتند از گاندی تعریف می‌کردند. البته در 1961/1340، حدودا 10 سال پس از شروع مبارزات غیرخشونت‌آمیز، کنگره‌ی ملی آفریقا به صورت غیررسمی گروهی را تحت عنوان «نیزه‌ی ملت» تاسیس کرد که اتفاقا ماندلا ریاست آن را بر عهده داشت. کار این گروه آن بود که راه‌های توسل به خشونت را قدم به قدم بیازماید و ارتش سری تشکیل دهد و ... . در واقع ماندلا که از راه‌های بدون خشونت نتیجه‌ی چندانی نگرفته بود به این تصمیم رسید که باید وارد فاز دیگری شود.

7.       دو خصوصیت شخصی ماندلا هم برایم جالب بود: یکی این‌که او در سفرهای متعددی که در کشورش داشته-به خصوص در سال‌های اول مبارزه- خودش پشت فرمان می‌نشسته و اصرار داشته که نیمه شب(ساعت 3) بزند به جاده. علاوه بر مسائل امنیتی، لذت از سکوت سحر و لذتِ دیدن طلوع آفتاب از جمله دلایل او بوده است. دوم هم اصرار و مداومتش بر ورزش جالب توجه و تحسین برانگیز است. مدت‌ها تمرین بوکس می‌کرده، و بعد هم که به زندان می‌افتد با همه‌ی فشارهایی که بهش وارد می‌شود ورزش را ترک نمی‌کند. ورزش هم که می‌گویم، نه این‌که ده دقیقه خم و راست شود! خودش می‌گوید: «در روبن آیلند(جزیره‌ای که ماندلا 21 سال در آن زندانی بود) من در سلول کوچک خودم ورزش می‌کردم، اما اکنون اتاقی بزرگ برای این کار داشتم. در پولزمور(زندان جدید) ساعت پنج صبح بیدار می‌شدم و یک ساعت و نیم در اتاق نرمش می‌کردم. نرمش‌ها همان تمرین‌های معمولی یعنی دویدن درجا، طناب زدن، نشست و برخاست، و شنا روی زمین بود. دوستان من عادت نداشتند صبح‌ها زود بیدار شوند و برنامه‌ی من به زودی مرا به شخص بسیار نامحبوبی در سلول تبدیل کرد.»(همان، ص 664)


نکته‌ی آخر هم راجع به فصل‌بندی کتاب: این کتاب با ترجمه‌ی مهوش غلامی و توسط انتشارات موسسه‌ی اطلاعات در 11 فصل و 115 بخش منتشر شده است. عناوین فصل‌ها عبارتند از: 1. دروان کودکی/2. ژوهانسبورگ/3. تولد یک آزادیخواه مبارز/4. مبارزه زندگی من است/5. خیانت/6. رازیانه‌ی سیاه/7. ریوونیا/8. زندان روبن آیلند: سال‌های تیره و تار/9. روبن آیلند: روزنه‌های امید/10. مذاکره با دشمن/11. آزادی/

با توجه به حجم بالای فصل‌ها، به نظرم بهتر بود که برای بخش‌های زیرمجموعه‌ی هر فصل هم علاوه بر شماره عنوانی اختصاص داده می‌شد تا خواننده بتواند بحث‌ها را مرور کند و اگر حوصله نداشت از بعضی بخش‌ها بگذرد. من خودم در خلال خواندن کتاب این کار را انجام دادم تا شاید برای آیندگان بماند!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۱۸